» سید احمد شمس
به بهانه نامه رحیمی به احمدی نژاد و آغازعلنی شدن اختلافات فتنه گران واقعی/ جابجائی با بصیرت و فتنه گر، نمونههائی ازنتایج روحیه ی خودشیفته، خودکامه و کینه جوی رهبری/ مصادیقی از رفتارهای آقای خامنه ای پس از رسیدن به قدرت
درقسمتهای قبلی با ذکرچند حکایت تاریخی، به نمونههایی از سیره معصومین و بزرگان دین و مقایسه ی آن با رفتار ظالمان و ستمگران تاریخ اشاره گردید و با نگاهی گذرا، مشابهت رفتارفعلی حاکمان کشور و در راس آن رهبری، با ظالمان و ستمگران، وتفاوت آشکارآن با بزرگان دین به وضوح روشن گردید. اینک دراین بخش، تنها به چند نمونه از نمونههای متعدد و بیشمار، و بعضا آشکارنشده رفتارهای آقای خامنهای، که حکایت از روحیه ی خودشیفته، خودکامه و کینه جوی وی دارد، اشاره مینمائیم. دربرخی ازاین حکایات، رفتاراو پس از رسیدن به قدرت، با کسانیکه با وی رفاقت دیرینهای داشتند، و حتی اکثرا درحق وی نیکیها و فداکاریهای فراوانی نمودند، قابل تامل است، که پس از رسیدن وی به قدرت، براساس همان مثل معروف«الملک عقیم»، با ناسپاسی و قدرناشناسی و نادیده گرفتن رفاقتها، دوستیها و حتی روابط خویشاوندی، رفتاری ناجوانمردانه درحق آنان صورت گرفته است .
- حاج محمد شانه چی
«حاج محمد شانهچی»، متولد۱۳۰۱ درمشهد. وی رئیس دفترآیتالله طالقانی وازفعالان سیاسی و نیز دستاندرکاران اصلی ارتباط و پشتیبانی با مبارزان رژیم شاه و همچنین ازحامیان مالی شخصیتهای امروز کشور پیش از پیروزی انقلاب دراواسط دهه پنجاه بود، به طوریکه ۱۵ سال، یک طبقه ازمنزل ایشان دراختیارآقای خامنهای درسه ماه محرم، صفر و رمضان بوده وحمایت مالی آقای خامنهای را به نیزعهده داشت، او که لقب «معتمد التجار» را داشت، حمایت مالی تعداد زیادی ازکسبه و بازاریان مبارز را نیز برعهده گرفته بود، درمورد حمایتهای مالی ایشان ازآقای لاجوردی همین بس که پشت تمام سفتههای آقای لاجوردی قبل ازانقلاب، امضای حاج محمد شانه چی دیده میشود. آقای خامنهای درخاطراتش تعریف میکرد که من هرساعتی ازشبانه روز به خانه برمیگشتم، غذای من حاضر وآماده بود.
آقای شانه چی میگوید : یکسال آقای خامنهای به من اول ماه محرم گفت: حاج آقا دعا کن امسال خوب کار کنم و بتوانم یک ماشین بخرم، که ازقضا آن سال خوب کارکرد و توانست یک فولکس بخرد. بعد از انقلاب، یک دختر و دو پسرآقای شانه چی اعدام میشوند، آقای لاجوردی درمورد خود وی نیز دستور داده بود که او را زنده نیاورید، شاید که شرم داشت چشماش به چشم شانه چی بیفتد، اما شانه چی زنده دستگیر، ولی با مساعدت برخی دوستاناش موفق به فرار میشود و۱۷سال درپاریس با فروش لباس زیر امرار معاش مینماید، و همچنین پناهگاهی برای ایرانیان آواره و درمانده درخارج از وطن میگردد، زمانیکه در دهه ۷۰ با وساطت آقای خاتمی به ایران باز میگردد، تمامی اموال وی مصادره شده بود و شانه چی بعد از برگشت به ایران، با پولی که از راه فروش لباس زیردرپاریس جمع کرده بود، توانست دو مدرسه درمشهد بسازد. دراواخرعمر، اقوام شانه چی، وی را به سرای سالمندان سپردند؛ چرا که تمامی فرزندانش اعدام شده بودند و او دیگر کسی را نداشت، اما بازعدهای از دوستان با وفایش او را ازآنجا بیرون آورده و درخانهای با مراقبت مستمرنگهداری کردند، ولی آقای خامنهای خانهاش طبقه دوم نداشت که به آقای شانه چی عطا کند!! و دراین سالها ابدا حتی خبری از احوال آقای شانه چی که سالهای سال لطف بیکرانی درحق او نموده بود، نگرفت و احوالی او نپرسید.
«حاج محمد شانهچی»، متولد۱۳۰۱ درمشهد. وی رئیس دفترآیتالله طالقانی وازفعالان سیاسی و نیز دستاندرکاران اصلی ارتباط و پشتیبانی با مبارزان رژیم شاه و همچنین ازحامیان مالی شخصیتهای امروز کشور پیش از پیروزی انقلاب دراواسط دهه پنجاه بود، به طوریکه ۱۵ سال، یک طبقه ازمنزل ایشان دراختیارآقای خامنهای درسه ماه محرم، صفر و رمضان بوده وحمایت مالی آقای خامنهای را به نیزعهده داشت، او که لقب «معتمد التجار» را داشت، حمایت مالی تعداد زیادی ازکسبه و بازاریان مبارز را نیز برعهده گرفته بود، درمورد حمایتهای مالی ایشان ازآقای لاجوردی همین بس که پشت تمام سفتههای آقای لاجوردی قبل ازانقلاب، امضای حاج محمد شانه چی دیده میشود. آقای خامنهای درخاطراتش تعریف میکرد که من هرساعتی ازشبانه روز به خانه برمیگشتم، غذای من حاضر وآماده بود.
آقای شانه چی میگوید : یکسال آقای خامنهای به من اول ماه محرم گفت: حاج آقا دعا کن امسال خوب کار کنم و بتوانم یک ماشین بخرم، که ازقضا آن سال خوب کارکرد و توانست یک فولکس بخرد. بعد از انقلاب، یک دختر و دو پسرآقای شانه چی اعدام میشوند، آقای لاجوردی درمورد خود وی نیز دستور داده بود که او را زنده نیاورید، شاید که شرم داشت چشماش به چشم شانه چی بیفتد، اما شانه چی زنده دستگیر، ولی با مساعدت برخی دوستاناش موفق به فرار میشود و۱۷سال درپاریس با فروش لباس زیر امرار معاش مینماید، و همچنین پناهگاهی برای ایرانیان آواره و درمانده درخارج از وطن میگردد، زمانیکه در دهه ۷۰ با وساطت آقای خاتمی به ایران باز میگردد، تمامی اموال وی مصادره شده بود و شانه چی بعد از برگشت به ایران، با پولی که از راه فروش لباس زیردرپاریس جمع کرده بود، توانست دو مدرسه درمشهد بسازد. دراواخرعمر، اقوام شانه چی، وی را به سرای سالمندان سپردند؛ چرا که تمامی فرزندانش اعدام شده بودند و او دیگر کسی را نداشت، اما بازعدهای از دوستان با وفایش او را ازآنجا بیرون آورده و درخانهای با مراقبت مستمرنگهداری کردند، ولی آقای خامنهای خانهاش طبقه دوم نداشت که به آقای شانه چی عطا کند!! و دراین سالها ابدا حتی خبری از احوال آقای شانه چی که سالهای سال لطف بیکرانی درحق او نموده بود، نگرفت و احوالی او نپرسید.
- میراسماعیل موسوی
«میراسماعیل موسوی» پدرمهندس میرحسین موسوی پسرعمه ی آیتالله سیدجواد خامنهای پدرآقای خامنهای است. حاج میراسماعیل موسوی، تاجری خیر درشهرخامنه و صاحب نام بود. وی برای موفقیت و رونق تجارت برنج و چای همراه همسر و۳ پسر و۲ دخترش به تهران عزیمت کرد و درمحله ی درخونگاه(ازمحلات جنوبی شهرتهران) ساکن شد. میراسماعیل موسوی نیز همچون محمد شانه چی، پذیرای آقای خامنه ای درمنزل خود، هنگام سفرهای وی به تهران و پشتیبانی از او و پناه دادن به وی، به خصوص درایام مبارزات وی با رژیم شاه بود. نقل است دریکی از دستگیریهای آقای خامنهای و روانه شدن او به زندان، میراسماعیل موسوی ازمنزل برای اوتشک و لحاف میبرد تا مبادا آقای خامنهای شب هنگام برروی زمین بخوابد!! میراسماعیل موسوی طی نیم قرن، پاکبازی و خوشنامی را برای خود و اهلش به یادگارگذاشت. خانه قدیمی و کهنه او به یاد دارد که صفا و صدق و خدمت به خلق را تا واپسین ایام حیات مشق کرد، ساده و بیپیرایه اما دریادل و استوار بود. چه آنگاه که پناهگاه مبارزان رژیم ستمشاهی بوده و رهبران فعلی این دیار را درخانه جای میداد و چه آنگاه که فرزندش رئیس دولت بود و چه آنگاه که نوههایش به شهادت رسیدند. دوستانی که با وی معاشرت داشتند شهادت میدهند که او از نخست وزیری فرزندش، فقط و فقط برای آخرتش سود جست و نه آبادی دنیای خود و تبارش، زندگیاش هیچ تغییری نکرد وازاین فرصت برای گرهگشایی از دردهای مردم و کمک به مستضعفین و خصوصا امورخانواده شهدا بهره جست، «فبما ربحت تجارتهم»، وهرچند حکایت عداوت آقای خامنهای با مهندس میرحسین موسوی در دوران نخست وزیری و ماجرای پیش آمده درسال۸۸ و رفتارکینه جویانه آقای خامنهای با وی – که به عنوان یکی ازاقوام و خویشاوندان صورت گرفت- براساس همان مثل معروف الملک عقیم، خود حکایت مفصلی است که شرحی مفصل و جداگانه را میطلبد و دراین مقال نمیگنجد و دوستان عزیز، ازکم وکیف آن درچند دهه اخیر و دلایل کینه ی آقای خامنهای از مهندس موسوی و نحوه ی بروز آن، و انتقام آن پس از بیست سال، کم و بیش اطلاع دارند، اما حمله به تشییع جنازه ی مظلومانه میراسماعیل موسوی و اجازه ندادن حضور فرزندش میرحسین موسوی درمراسم تشییع او، و نیز ماهها محروم نمودن او از دیدار فرزندش، چنانکه تا آخرین لحظات مرگ، چشم به در برای دیدار فرزندش بود. اما این اتفاق به دستورآقای خامنهای نیفتاد، حکایت از ناسپاسی و قدرناشناسی او و نیز وجود روحیاتی دراو دارد که با رفتارظالمان تاریخ مشابهتی شگفتانگیز و با سیره معصومین و بزرگان دین تفاوت آشکاری دارد.
«میراسماعیل موسوی» پدرمهندس میرحسین موسوی پسرعمه ی آیتالله سیدجواد خامنهای پدرآقای خامنهای است. حاج میراسماعیل موسوی، تاجری خیر درشهرخامنه و صاحب نام بود. وی برای موفقیت و رونق تجارت برنج و چای همراه همسر و۳ پسر و۲ دخترش به تهران عزیمت کرد و درمحله ی درخونگاه(ازمحلات جنوبی شهرتهران) ساکن شد. میراسماعیل موسوی نیز همچون محمد شانه چی، پذیرای آقای خامنه ای درمنزل خود، هنگام سفرهای وی به تهران و پشتیبانی از او و پناه دادن به وی، به خصوص درایام مبارزات وی با رژیم شاه بود. نقل است دریکی از دستگیریهای آقای خامنهای و روانه شدن او به زندان، میراسماعیل موسوی ازمنزل برای اوتشک و لحاف میبرد تا مبادا آقای خامنهای شب هنگام برروی زمین بخوابد!! میراسماعیل موسوی طی نیم قرن، پاکبازی و خوشنامی را برای خود و اهلش به یادگارگذاشت. خانه قدیمی و کهنه او به یاد دارد که صفا و صدق و خدمت به خلق را تا واپسین ایام حیات مشق کرد، ساده و بیپیرایه اما دریادل و استوار بود. چه آنگاه که پناهگاه مبارزان رژیم ستمشاهی بوده و رهبران فعلی این دیار را درخانه جای میداد و چه آنگاه که فرزندش رئیس دولت بود و چه آنگاه که نوههایش به شهادت رسیدند. دوستانی که با وی معاشرت داشتند شهادت میدهند که او از نخست وزیری فرزندش، فقط و فقط برای آخرتش سود جست و نه آبادی دنیای خود و تبارش، زندگیاش هیچ تغییری نکرد وازاین فرصت برای گرهگشایی از دردهای مردم و کمک به مستضعفین و خصوصا امورخانواده شهدا بهره جست، «فبما ربحت تجارتهم»، وهرچند حکایت عداوت آقای خامنهای با مهندس میرحسین موسوی در دوران نخست وزیری و ماجرای پیش آمده درسال۸۸ و رفتارکینه جویانه آقای خامنهای با وی – که به عنوان یکی ازاقوام و خویشاوندان صورت گرفت- براساس همان مثل معروف الملک عقیم، خود حکایت مفصلی است که شرحی مفصل و جداگانه را میطلبد و دراین مقال نمیگنجد و دوستان عزیز، ازکم وکیف آن درچند دهه اخیر و دلایل کینه ی آقای خامنهای از مهندس موسوی و نحوه ی بروز آن، و انتقام آن پس از بیست سال، کم و بیش اطلاع دارند، اما حمله به تشییع جنازه ی مظلومانه میراسماعیل موسوی و اجازه ندادن حضور فرزندش میرحسین موسوی درمراسم تشییع او، و نیز ماهها محروم نمودن او از دیدار فرزندش، چنانکه تا آخرین لحظات مرگ، چشم به در برای دیدار فرزندش بود. اما این اتفاق به دستورآقای خامنهای نیفتاد، حکایت از ناسپاسی و قدرناشناسی او و نیز وجود روحیاتی دراو دارد که با رفتارظالمان تاریخ مشابهتی شگفتانگیز و با سیره معصومین و بزرگان دین تفاوت آشکاری دارد.
- احمد صدر حاج سید جوادی
«احمد صدرحاج سید جوادی» متولد ۱۲۹۶، ازاعضای اولیه و بنیانگزاران نهضت آزادی ایران، درکنارافرادی همچون آیتالله سیدمحمود طالقانی، یدالله سحابی و مهدی بازرگان، و از وکلای دادگستری و حقوقدانان مبرز ایرانی به شما میرفت، ازسوابق اجرایی او به دادستانی تهران در دوران نخست وزیری دکترعلی امینی، مسئولیت وزارت کشور و وزارت دادگستری در دولت موقت مهندس بازرگان و نمایندگی دوره اول مجلس شورای اسلامی میتوان اشاره نمود. حاج سید جوادی در دوران شاه، وکالت تعداد زیادی ازفعالان سیاسی مبارز را برعهده داشته است که ازجمله آنها میتوان به دکترعلی شریعتی، آیتالله منتظری و آقای خامنهای اشاره نمود. دراین میان، ماجرای دفاعیات او ازآقای خامنهای که درآن هنگام، طلبهای جوان و کمترشناخته شده درشهرمشهد بود، قابل توجه است. حاج سید جوادی برای دفاع ازآقای خامنه ای، بارها با هواپیما و سایر وسائط نقلیه دیگر، خود را به مشهد رسانید و دریکی ازاین سفرها، هنگام ورود احمد صدرحاج سید جوادی به ساختمان دادگستری مشهد برای دفاع از آقای خامنهای، تعدادی ازافراد وابسته و تحریک شده توسط ساواک، مقابل دادگستری مشهد تجمع نموده و شعارهای مرگ برخامنهای و مرگ برصدرحاج سید جوادی سر میدهند، پاسبان مأمورمقابل درب دادگستری، اطلاع مییابد که این افراد، قصد حمله و ضرب و شتم این دو نفر، هنگام خروج از دادگستری را دارند. لذا فورا این موضوع را به اطلاع تیمورتاش(رئیس دادگاه) میرساند و تیمورتاش نیز پس ازجلب رضایت حاج سیدجوادی جلسه را تجدید کرده و او را با دو مأمور از درب پشت دادگستری مشهد به خارج از ساختمان فرستاده، و وی با یک تاکسی از مهلکه میگریزد. با وجود این خدمات و سوابق گسترده و طولانی مدت او در دوران انقلاب، احمد صدرحاج سید جوادی، سالها پس ازانقلاب ۱۳۵۷، بارها بازداشت و مورد محاکمه یا بازجویی قرار گرفت. او درسال ۱۳۸۰ همراه با تعدادی ازاعضای نهضت آزادی ایران و نیروهای ملی مذهبی بازداشت و دردادگاه به احکام مختلفی ازجمله شلاق محکوم گردید. احمد صدرحاج سید جوادی هنگام صدورحکم شلاق ۸۴ سال داشت. او درخاطرات شفاهی خود میگوید که هنگام انشای حکم به قاضی خود مضمونی چنین را بیان کرده است:«پیش ازانقلاب من بارها ازآقای خامنهای دردادگاههای شاه به طور رایگان دفاع کردم و مخارج رفتوآمد و دیگرخرجهای مربوطه را هم از جیب خود پرداخت کردم، به خاطردفاع ازآقای خامنهای بارها مورد تهدید جانی قرارگرفتم و آزار و اذیت شدم اما بابت این مسائل هرگزهیچ هزینهای ازایشان نگرفتم، حالا شما به ایشان سلام برسانید و بگویید حاج سید جوادی این ضربات شلاق را به عنوان مزد وکالت خود از شما قبول میکند.
- سیدهادی خامنه ای
«سیدهادی خامنهای» متولد ۱۳۲۶ برادرکوچکترآقای خامنهای است که دراکثر مبارزههای پیش از پیروزی انقلاب همگام و همراه یکدیگر بودهاند. سیدهادی خامنه ای به دلیل مجالست بیشتر با پدرش آیتالله سیدجواد خامنهای، و بهره گیری فراوانتر ازاو درمباحثات علمی، مسلط تر از برادر بزرگتر درشناخت مفاهیم فقهی و اصولی و کتب حوزوی بوده، و به همین لحاظ برادر بزرگتر، به تسلط علمی او اقرار دارد. همین آشنائی دقیق برادرکوچکتر ازمفاهیم علمی و زبان عربی باعث میشود که آقای خامنهای ازاو جهت ترجمه ی کتابهای سید قطب نظیر تفسیرفی ظلال القرآن، وآینده درقلمرو اسلام کمک بگیرد، هرچند این کتابها با نام آقای سیدعلی خامنهای منتشرشده، اما درحقیقت تلاش بیشترسیدهادی خامنهای درترجمه این کتابها موثر بوده، به گونهای که حتی آقای خامنهای هنگام ترجمه این کتابها متوجه مفاهیم آن و نیز ترجمه ی برخی از کلمات آن نبوده، و اگر کمک سیدهادی خامنهای درترجمه این کتابها نبود، نگارش آن هرگز به اتمام نمیرسید. درخصوص اختلافهای سیاسی پیش آمده بین این دو برادر پس از پیروزی انقلاب، فعالان سیاسی کم و بیش اطلاعات لازم را دارند، اما شاید کم لطفیهای آقای خامنهای درحق برادر کوچکتر خود، کمترمورد توجه و اطلاع واقع شده باشد. پس از دوره سوم مجلس شورای اسلامی که جناح خط امامی مجلس با اشاره آقای خامنهای(با توجه به کینه ی به جا مانده ی او در دوران امام و نخست وزیری مهندس موسوی) و با مساعدت شورای نگهبان و با تبلیغات گسترده تار و مار و خانه نشین میشوند. سیدهادی خامنه ای هم یکی از کسانی است که مورد تسویه حساب برادرخود قرار میگیرد. وی دراین ایام، ازحداقل مخارج روزمره زندگی برای گذران امور بهره مند نبوده و روزنامه «جهان اسلام» که تحت سرپرستی او اداره میشد، توقیف و وی تهدید به دستگیری توسط جناح حاکم میشود؛ به گونهای که هر روز وی هنگام خروج ازمنزل، ازهمسر و فرزندان خود خداحافظی نموده و رهسپار محل کار میشود. وی که دیگر برای تامین مخارج زندگی خود، راه درآمدی ندارد، درمدرسه علمیهای که در شهرری با مدیریت آیت الله خلخالی و سپس آیت الله کروبی، اختصاص به تدریس دروس حوزوی برای وی و تعداد دیگری از روحانیون رانده شده توسط آقای خامنهای قرارگرفته بود، به تدریس کفایه الاصول میپردازد که مورد توجه طلاب مدرسه قرار میگیرد، اما پس ازمدتی، این مدرسه هم از دست روحانیون خط امامی خارج میشود. درآن سالها که آقای سیدهادی خامنهای با مشقت فراوان و با سختی درمنزل سازمانی نیروی هوائی زندگی خود را میگذراند، وی و فرزندانش ازحداقل امکانات مالی هم بهره مند نبودند، به گونهای که اوجهت تامین مایحتاج زندگی با استقراض از دوستان، گذران امور میکرده است. شرح داستانهای دردناک و خاطرات وی از شرمندگی او در برابرهمسر و فرزندانش – که برای برخی از دوستان نزدیک بیان مینمود – حکایت ازهمان مثل معروف الملک عقیم دارد، که آقای خامنهای درحق برادرخود هم رحم نکرد. ماجرای رد صلاحیت وی درانتخابات مجلس خبرگان، علیرغم آنکه درجلسات خصوصی، آقای خامنهای به تسلط علمی برادرخود و برجستهتر بودناش نسبت به بسیاری ازاعضای مجلس خبرگان اذعان مینماید، نکته جالب توجه دیگری است. جالب آن است که اکثریت قریب به اتفاق اقوام و خویشاوندان، به آقای سیدهادی خامنه ای تمایل بیشتری داشته و عموما نسبت به رهبری دیدگاه مثبتی ندارند. ماجرای دستگیری «سیدسراج الدین میردامادی» درماههای اخیر و آنچه بر او توسط حاکمیت کشور رفت، و رنج نامه ی پدرش سیدحسین میردامادی که دائی آقای خامنهای است و اتفاقا آقای خامنهای دریکی ازجلسات دفترتحکیم وحدت درحضور سیدسراج الدین میردامادی به اجتهاد و بزرگواری آقای سیدحسین میردامادی اذعان مینماید، همگی برهمان مثل معروف الملک عقیم تاکید دارد که حاکم ظالم به برادر و اقوام خود نیر هیچ رحم و مروتی ندارد.
- محمد عبائی خراسانی
روزگاری دور، دو روحانی تبریزی برای تحصیل علوم حوزوی وارد مشهد مقدس میشوند؛ یکی سیدجواد خامنهای و دیگری شیخ حسین عبائی. دست برقضا هر دو درخیابان خسروی مشهد درمجاورت هم به اقامه نمازجماعت میپردازند. یکی در بازار سرشور و دیگری در روبروی آن مسجد ملاحیدر. اتفاقا دو فرزند آنها تقریبا هم سن و سال هستند. سیدعلی خامنه ای متولد ۱۳۱۸ درمشهد و محمد عبائی خراسانی متولد ۱۳۱۹ درمشهد. با قیام امام خمینی درسال ۱۳۴۲، این دوجوان همراه و هم مسیر با بنیانگزار نهضت و ازمبارزان با رژیم شاه میشوند. اگرملاحظهای به آنچه که گفته شد بیندازیم، شاید اینهمه اشتراک کمتر بین دو نفر به چشم بخورد. آیت الله محمد عبائی خراسانی ازشاگردان امام خمینی(ره)، ازفعالان نهضت اسلامی ایران، نمایندهٔ مجلس خبرگان رهبری در دوره اوّل از استان خراسان، عضو شورای برنامهریزی دبیرخانه ائمّه جمعه سراسرکشور، نماینده امام خمینی دردفتر تبلیغات قم، امام جماعت موقّت مشهد از سوی امام خمینی، رئیس اسبق وازموسسان دفترتبلیغات اسلامی حوزه علمیهٔ قم، مشاور رئیس جمهور درامور روحانیون درزمان آقای خاتمی، نماینده مردم مشهد درششمین دورهٔ مجلس شورای اسلامی بود، که درپیش از انقلاب نیز درجریان مبارزات با حکومت شاه بارها تبعید و زندانی شد. او در دوران نخست وزیری مهندس موسوی ازحامیان وی و نیز از تاثرگذارترین افراد درجریان موسوم به خط امام محسوب میشد که پس از رهبری آقای خامنهای همچون سایر نیروهای خط امامی مورد بی مهری وی واقع شد و ازتمامی مسئولیتهای اجرائی کنارگذاشته شد. حتی با تحریک برخی ازعناصر ناآگاه، پس از رهبری آقای خامنهای درسال ۶۹ ، با راه اندازی چند تجمع، خواستارعدم حضور وی به عنوان خطیب جمعه مشهد شدند، دلیل انجام این تجمع توسط عناصر ناآگاه که بعدها هسته اولیه ی انصارحزبالله و گروه فشار را تشکیل دادند، رای منفی آیتالله عبائی خراسانی درمجلس خبرگان به رهبری آقای خامنهای بود، او دراوائل دهه هفتاد توسط جریانی ناشناس دریکی از روزها که امامت جمعه را عهده دار بود، مورد سوء قصد و اصابت گلوله به ناحیه شکم قرار گرفت. وی درانتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۷۶، درحالیکه عازم سفرحج بود، به دلیل فضای سنگینی که علیه آقای خاتمی توسط اقتدارگرایان شکل گرفته بود، ازسفرحج منصرف شده و با پذیرش ریاست ستاد آقای خاتمی درقم، مردانه درمقابل تهدیدها و ارعابها ایستاد و نقش ویژهای درآگاهی بخشی افکارعمومی ایفا نمود. در دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی که گروه فشار، فضای خاصی علیه دولت اصلاحات با کفنپوشی و تحصن درقم ایجاد کرده بودند، با راهاندازی کاروان حمایت روحانیون از قم، ملاقات تاریخی درتهران با آقای خاتمی به همت ایشان و افرادی چون مرحوم احمد قابل شکل گرفت که درشکسته شدن آن فضا، تاثیر بهسزائی داشت. آیتالله عبائی که دراوائل دهه هشتاد به دلیل از دست دادن هر دو کلیه، در هرهفته، چند روز برای دیالیزخون دربیمارستان بستری میشد، روزگاربسیارسخت ومشقتباری میگذراند و به دلیل نبودن امکانات درقم، مجبوربه فروش منزل درشهرقم برای تامین هزینههای درمان و سکونت درمنزلی کوچک درتهران شد. دریکی از مراجعات، زمانیکه خانواده برای انتقال وی به منزل راهی بیمارستان شدند، پیکر بیجان او را از سردخانه ی بیمارستان تحویل گرفتند و او مظلومانه از این جهان فانی پر کشید؛ درحالیکه درآخرین روزهای عمراو، آقای سیدعلی خامنهای که اشتراکات فراوانی با او درجهات متعدد داشت، هرگز به عیادت او نرفت و حتی به نمایندگی از خود هم، شخصی را برای احوالپرسی از او نفرستاد و پس از درگذشتاش نیزازارسال یک پیام تسلیت کوتاه دریغ نمود، شاید به این دلیل که درمجلس خبرگان به رهبری او رای منفی داده بود.
- استفاده از عنوان حجت الاسلام برای مشایخ حوزه
استفاده ازعناوین خاص برای رعایت احترام مشایخ حوزه ی علمیه، بین بزرگان وعلما امری رایج و مرسوم است، مخصوصا اگرآن فرد از لحاظ سن و سال بزرگتر باشد. به یاد دارم درسال ۱۳۶۸ که برای دعوت از برخی اساتید حوزه برای مراسم ازدواج خودم، جهت نوشتن القاب برخی ازعلماء با پدرم مشورت میکردم، برای یکی از اساتید شرح لمعه ایشان، که درآن زمان هنوز درقید حیات بود، مشورت طلبیدم که ایشان تاکید نمودند برای آن استاد، ازعنوان آیت الله استفاده کنم. وقتی از ایشان پرسیدم: آیا شما قائل به اجتهاد استاد شرح لمعه خود هستید؟ درپاسخ فرمودند: خیر، اما ایشان هم استاد من هستند و هم ازلحاظ سن و سال از من بزرگتر و جای پدر من محسوب میشوند. اما این سنت و ادب درچند مورد توسط آقای خامنهای به دلیل همان روحیات خاص زیرپا گذاشته شد. درمورد اول که مربوط به وفات آیتالله پسندیده، برادربزرگترامام میشد، علیرغم آنکه او۱۰۶ سال سن داشته و با آقای خامنهای حدود پنجاه سال اختلاف سن داشت، درپیام تسلیتی به مناسبت درگذشت ایشان، ازعنوان حجتالاسلام برای وی استفاده نمود؛ درحالیکه شهره ی ایشان به عنوان آیتالله، امری بود که از دیرباز مورد توجه علمای حوزه قرار داشت و اتفاقا مراجع وقت که همگی درعلم وعمل و سن و سال از آقای خامنهای برتر بودند، درپیامهای تسلیت خود به مناسبت درگذشت ایشان، ازعنوان آیتالله استفاده نمودند و یا استفاده نمودن ازعناوین مشابه برای آیتالله مرتضی بنی فضل که شاید از لحاظ علمی و نیز سن و سال سمت استادی و پدری نسبت به آقای خامنهای داشت و نیز آیتالله سید مرتضی نجومی، حکایت از روحیه ی خودشیفتگی و جاه طلبی ایشان دارد. وی که به ناحق برجایگاه مرجعیت تکیه زده و به دلیل تلاش و حضور برخی روحانیونی که امروزه درقرارگاه عمار به برنامه ریزی برای بصیرت افزائی! اشتغال دارند، درمنزل علما و گرفتن تاییدیه اجتهاد برای آقای خامنهای از ایشان درسال ۷۳، و نیز به دلیل شانتاژ برخی از اعضای لشکر هفده علی بن ابی طالب با تجمع درجلوی جامعه مدرسین و وادارنمودن آن تشکل سیاسی به گنجاندن نام وی درعداد مراجع، بدون داشتن صلاحیتهای لازم دراین جایگاه جای گرفته و هنوز هم اقدام به انتشار رساله عملیه رسمی و مطابق با سنت دیرین حوزه را نکرده، غافل از آن است که اگر برخی ازمراجع ازعناوینی متفاوت با عموم استفاده میکنند، با ملاحظاتی این کار توسط ایشان صورت میپذیرد که رعایت احترام استاد وشاگردی، سن وسال و نیزاحترام به مشایخ و بزرگان حوزه، ازاصول اولیه این سیره ی جاریه ی علما بوده است که آقای خامنهای از آن درک درستی نداشته و آن را با تحقیر و کوچک نمودن بزرگان، برای بزرگ جلوه دادن خود اشتباه گرفته؛ امری که بیشتر توسط سلاطین ظالم و ستمگر با کوچک نمودن بزرگانی که با آنها به مخالفت میپرداختند، صورت میگرفته است.
- عبدالله نوری
آنچه بر سر«عبدالله نوری» توسط دادگاه ویژه روحانیت آمد و حکم سنگین زندان پنج سالهای که برای وی صادر شد، را نمیتوان چیزی جزحاصل عقده گشائی آقای خامنهای و چنگ و دندان نشان دادن به مخالفان و به رخ کشاندن اقتدار و قدرت ظالمانه دانست؛ چرا که عبدالله نوری در دادگاه مردانه سخن گفت و رفتارهای حاکمان کشور به خصوص رهبری را به باد انتقاد گرفت. رهبری ایران پذیرفته بود که اگرعبدالله نوری در دادگاه سکوت کند، برای او حکمی صادر ننمایند، اما او دفاعیاتی تاریخی ازخود در بیدادگاه ویژه روحانیت نمود که تحت عنوان شوکران اصلاح، به عنوان یک سند زنده وتاریخی ماندگار شد. از دیگر دلایل عقده گشائی آقای خامنهای درمورد عبدالله نوری مربوط به موضعگیری او درقبال بازداشت غلامحسین کرباسچی شهرداروقت تهران میشود. او که درآن زمان وزیرکشور دولت آقای خاتمی بود، در زمان بازداشت شهردارتهران به سفرخارج از کشور رفته بود وهنگام بازگشت به کشور، بلافاصله از فرودگاه به منزل شهردارتهران برای دیدار با خانوادهاش شتافت. درمیان راه که عبدالله نوری به صورت تلفنی درحال هماهنگی جهت حضوردرمنزل شهردار میشود، وقتی خانواده آقای کرباسچی از برخی افراد مقصر در دستگیری شهردارتهران سخن میگویند، آقای عبدالله نوری قاطعانه به نقش مستقیم رهبری اشاره کرده و تمامی تقصیر را متوجه وی مینماید وهنگامیکه یکی از بزرگان اصلاحات درملاقاتی با آقای خامنهای، دلیل رفتار دادگاه ویژه روحانیت و دلیل حکم سنگین صادرشده برای وی را سوال مینماید، با مکالمه شنود شده ی عبدالله نوری با همسر شهرداروقت تهران مواجه میشود که این مساله و نیز دفاعیات محکم عبدالله نوری، به انضمام روحیه ی کینهجویانه آقای خامنهای که همواره تلاش دارد، بینی مخالفان پرجرات خود را به خاک بمالد، آنگونه که صدای شکستن و خرد شدن استخوان آنها را احساس کند، باعث میشود که پس از دادگاه بلافاصله رهسپار زندان شود و درطول این مدت مادر و برادر خود را نیز از دست بدهد و علاوه بر داغ برادر شهیدش، ماجرای از دست دادن دوعزیزش در دوران زندانی که آقای خامنهای دستورآن را داده بود، خاطرهای فراموش نشدنی برای او به یادگار گذارد.
- مهدی کروبی ، جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد
شاید تنها جرم شیخ شجاع اصلاحات از دیدگاه آقای خامنهای – که قربانی کینه ورزی او شده – هویدا نمودن اسرار مگوی رهبری و آشکارنمودن نقش ویژه مجتبی خامنهای درحاکمیت کشور باشد. وقتی درسال ۸۴ که او درانتخابات ریاست جمهوری، تا ساعات اولیه پیشتاز شمارش آرا بود، به ناگاه درفاصله چند ساعت، جایگاه او به نفر سوم تقلیل یافته و از دور رقابتهای مرحله ی دوم خارج میشود، نگارش نامه تاریخی او به رهبرایران و اشاره به برخی واقعیات تلخ پیرامون او، سندی زنده و گویا درتاریخ کشور به شمار میآید. به یاد دارم در زمان ریاست این مرد بزرگ درمجلس ششم، که او چندین باز در دفاع از جایگاه ولایت فقیه و لزوم همراهی با آن، نطقهای متعددی ایراد نمود، دریکی از نطقها، ضمن لزوم برهمراهی و تبعیت از رهبری، به تبصره ای اشاره نمود. او گفت: تبعیت از رهبری به معنای تعطیل کردن عقل نیست وهمه ملزم به تبعیت از رهبری هستیم، مگر آنکه رهبر بگوید ماست سیاه است. واین مرد بزرگ برای حفظ میراث امام و انقلاب، علیرغم آنکه دربسیاری موارد، با دیدگاه رهبری تفاوت نظر داشت، شماتت همفکران و دوستان خود را به جان خرید واما آنگاه که احساس نمود این همراهی به معنی«تعطیلی عقل» و به زعم اقتدارگرایان به معنای«داشتن بصیرت» است، مردانه ازحق مردم دفاع نمود. ایستادگی تاریخی او درکنار مهندس موسوی و زهرا رهنورد و حصر ناجوانمردانهاش، به عنوان یکی ازصفحات زرین زندگی او درتاریخ کشورمان نورافشانی میکند.
- سیدمحمد خاتمی
در روحیه ی کینه ورزی آقای خامنه ای همین بس که علیرغم نامه ی تبریک آقای سیدمحمد خاتمی به مناسبت عمل موفقیت آمیز جراحی وی، وتلاش برای آشتیجوئی – که اتفاقا مورد اعتراض بسیاری از حامیان ایشان قرارگرفت – پس از درگذشت همشیره آقای خاتمی، که همزمان با اعلام ممنوع التصویر بودن وی از سوی سخنگوی قوه قضائیه صورت گرفت، پیام تسلیت خود را، به مادرآقای خاتمی وهمسر مرحوم آیتالله سید روح الله خاتمی مینویسد! واقعا این همه کینه ورزی چرا؟! به خاطرمخالفت با تمایل رهبری به احمدی نژادی که بعدها، اقتدارگرایان و شخص آقای خامنهای به اشتباه بودن حمایتهای بیدریغ خود از او اعتراف کردند؟! به خاطرحمایت ازجنبش سبزی که هر روزحقانیت آن آشکارتر میشود؟!
http://sahamnews.org/2015/02/275804/
https://www.balatarin.com/permlink/2015/2/24/3808689