۱۳۹۱ تیر ۳, شنبه


به بهانه حمله ماموران به بند 350 اوین
جسم را می توان زندانی نمود ؛ اما فکر را هرگز / سید احمد شمس
یکی از راهکارهای مقابله با اعتراضات و نارضایتی های مردمی ؛ توسط رژیم های دیکتاتور و مستبد ؛ زندانی نمودن و به بند کشیدن کسانی است که به نوعی انزجار و مخالفت خود را ؛ از رفتارحاکمان ظالم نشان داده اند ؛ شیوه ای که قرن ها ادامه داشته ؛ و هم اکنون نیز در سراسر دنیا ادامه دارد ؛ و ماخود نیز ؛ چه در تاریخ دینی و مذهبی خود ؛ و چه در تاریخ ملی خویش ؛ نمونه های بسیاری از این دست داشته ؛ و قهرمانان و اسطوره های فراوان این چنینی سراغ داریم.
حاکمیت در ایران نیز بیش از یک دهه است که راهکار مقابله با اندیشه ورزی نخبگان و پرسش فرهیختگان و قلم نویسندگان و گفتار سخنوران را ؛ در به بند کشیدن جسم آنان یافته است ؛ حربه ای که نه تنها کوچکترین منفعتی برای حاکمیت نداشته ؛ بلکه به عمیق تر شدن دامنه اعتراضات و پرسش ها نیز منجر شده است.
یکی از فلسفه های تربیتی زندان ؛ تادیب متهم و مجرم ؛ و تلاش در جهت ندامت او از گناهی است که مرتکب شده است ؛ تا فرد خاطی پس از اتمام و گذراندن دوران محکومیت ؛ با عبرت گرفتن از دوران حبس ؛ روش جدیدی را در زندگی انتخاب نموده ؛ و هرگز اعمال گذشته خود را تکرار ننماید ؛ اما به یقین رفتار حاکمیت در ایران در زندانی نمودن چهره های تاثیرگذار ؛ نه به جهت تادیب معترضان ؛ بلکه صرفا عقده گشائی و سرکوب آنان ؛ هم چنین دور نگه داشتن آنان از فضای جامعه ؛ به جهت جلوگیری از روشنگری و تاثیرگذاری آنان بوده است.
از طرفی به یقین تاثیرگذارترین افراد طی سال های اخیر چه در داخل و چه خارج کشور ؛ از کسانی بوده اند ؛ که تجربه زندان و شکنجه ؛ و حتی در مواردی اعترافات نمایشی را داشته اند ؛ اما پس از رهائی از زندان ؛ جزء برجسته ترین و منشا اثرترین افراد ؛ در جنبش اعتراضی و حق طلبانه مردم بوده اند ؛ و زندان ؛ خود سکوی پرتابی برای رسیدن آنان به اوج خلاقیت ها و بهره گیری از حداکثر توانمندی های آنان بوده است .
در نهایت ؛  حاکمیت از به بند کشیدن این افراد تاثیرگذار؛  جز بدنامی برای خود ؛ نتیجه دیگری را کسب ننموده است ؛ وفقط در مقطع خاصی ؛ حد اکثر توانسته است میان آنان و مردم فاصله ایجاد نموده ؛ و از تاثیرگذاری آنان ؛ صرفا در مقطع کوتاهی جلوگیری نماید ؛ اما به یقین ؛ سرانجام این رفتار حاکمیت ؛ سربلندی و خوش نامی برای آنان بوده است ؛ چیزی که معمولا بایستی عکس آن در نتیجه این روش ؛ در اذهان مردم نقش بندد ؛ چرا که اصولا زندانی شدن در فرهنگ عمومی جوامع امری پسندیده نیست ؛ اما امروزه در ایران ؛ تبدیل به افتخاری شده ؛ که اگر شخصی گرفتار آن شود ؛ هم چون قهرمانی ستودنی و چهره ای محبوب خواهد گردید.
در اینجا فقط به ذکر یک نمونه از نتیجه زندانی نمودن برخی چهره های تاثیرگذار کنونی ؛ در سرنوشت جنبش اعتراضی مردم در ایران اشاره می نمایم : آقای دکتر محسن کدیور ؛ روحانی روشنفکری که پس از انقلاب فرهنگی در دانشگاه ها ؛ و بعد از پیروزی انقلاب ؛ راه تحصیل در حوزه علمیه را در پیش گرفت ؛ و پس از طی مراحل پیشرفت و ترقی ؛ در کوتاه ترین زمان ممکن ؛ خود به استادی مسلم در حوزه علمیه تبدیل شد ؛ کمتر کسی به مانند وی تمامی پایه های تحصیلی حوزه را از ابتدای ادبیات عرب تا انتهای سطوح عالی ؛ با موفقیت تدریس کرده است ؛ او که در اوائل دهه هفتاد ؛ همزمان با تدریس در حوزه ؛ دانشگاه ها را نیز مکانی برای انتقال علم و اندیشه خود انتخاب کرده بود ؛ پس از شروع اصلاحات ؛ با نوشتن چند مقاله که صرفا بیان دیدگاه ها و آرای علمی او بود ؛ با قوه قهریه حاکمیت مواجه ؛ و یک سال ونیم از عمر خویش را در زندان سپری کرد ؛ شنیده ها از قاضی پرونده وی ؛ حاکی از آن است که به وی توصیه و سفارش شده بود که روی ایشان را کم کنیم.
اما نتیجه چه شد ؟ محسن کدیور که تا آن هنگام ؛ استادی کمتر شناخته شده در حوزه و دانشگاه ؛ و چهره ای نه آن چنان مشهور در عرصه سیاسی کشور بود ؛ با انعکاس دیدگاه های وی در جریان رسیدگی به پرونده اتهامی اش ؛ ضمن فراگیر شدن دیدگاه های وی از یک نشریه محدود ؛ به سطح ملی و جهانی ؛ تبدیل به چهره ای شناخته شده و تاثیر گذار شد ؛ آن چنان که امروز به یقین ؛ می توان وی را ؛ جزء ده روشنفکر برتر دینی تاثیرگذار درسطح کشور دانست ؛ که این نتیجه جز پس از زندان شدن جسم وی به دست نیامد .
طبعا حضور در زندان به جرم ناکرده و تهمت ناروا ؛ وجز بازگوئی حق و حقیقت ؛ که سبب اتلاف عمر آدمی  می گردد ؛ نفرتی سنگین در دل هر فرد ؛ نسبت به مسبب آن ؛ ایجاد می کند ؛ محسن کدیور ؛ پس از آزادی از زندان ؛ تبدیل به قهرمانی شده بود که دیگر چیزی برای از دست دادن نداشت ؛ و شروع به نگارش عقائد و گفتن دیدگاه های خود ؛ در محافل ؛ نشریات ؛ سایت ها و هر مکانی شد که امکان بازگوئی آن را داشته باشد ؛ زندان او را به یک چهره شناخته شده و فردی بی پروا در بیان اندیشه های خود تبدیل کرد ؛ که اگر گفتار و نوشتار وی را پس از آزادی از زندان ؛ با آن چه که به واسطه آن زندانی گردید ؛ مقایسه نمائیم ؛ در خواهیم یافت ؛ آن چه که سبب دستگیری و زندانی شدن محسن کدیور شد ؛ در مقابل مطالب و گفته ها و نوشته های وی پس از آزادی از زندان ؛ بسیار ملایم و ناچیز بوده است.
وقس علی هذا ؛ می توان به نمونه های متعدد دیگر اشاره نمود که زندان از آنان ؛ قهرمانانی ساخته است که نه تنها موجب ندامت آنان از فعالیت های گذشته نشده است ؛ بلکه آنان را مصمم تر از قبل ؛ بر اعتقاداتشان راسخ تر و محکم تر نموده ؛ و به برکت حضور در زندان تبدیل به چهره هائی تاثیرگذار در عرصه های مختلف گردیده اند ؛ تا حبس وسیله ای برای شناخته ترشدن آنان ؛ و پی بردن مردم به قابلیت ها و توانمندی هایشان گردد.
شاید حجم بالای دستگیری و زندانی نمودن چهره های تاثیر گذار در جنبش سبز ؛ در این چند ساله ؛ در تاریخ سیاسی ایران بی نظیر و یا حداقل کم نظیر باشد ؛ در برهه ای از زمان ؛ در ابتدای تولد جنبش سبز ؛ این عدد به چند هزار نفر در سراسر کشور می رسید ؛ و امروز نیز تاثیرگذارترین افراد در جنبش سبز که بعضا حکم دستگیری آنان قبل از بیست و دوم خرداد توسط حاکمیت صادر شده بود ؛ هم چنان در زندان به سر می برند.
از خصوصیات منحصر به فرد جنبش سبز ؛ اعتراضاتی است که در درون زندان ها طی این سال ها توسط زندانیان صورت می پذیرد ؛ که این مسئله در نوع خود ؛ در تاریخ سیاسی کشورمان ؛ چه قبل و چه بعد از انقلاب بی نظیر است ؛ و علیرغم شدت عمل حاکمیت در سال های اخیر ؛ و رفتار خشن و تند با زندانیان ؛ چه درمراحل بازجوئی و چه پس از آن ؛ که معمولا با شکنجه های روحی و جسمی ؛ و بعضا رفتارهای شرم آوری چون تجاوز همراه بوده است ؛ و در کنار آن ؛ حضور برخی افراد طی ماه های متمادی در بندهای انفرادی ؛ که عمدتا این رفتارها به جهت شکستن روحیه زندانیان صورت می گیرد ؛ اعتراض هائی چون اعتصاب غذا ؛ نوشتن نامه های اعتراضی از درون زندان برغم وجود محدودیت های فراوان ؛ برگزاری مراسم به مناسبت شهادت زندانیان هم بند و نیز گرامیداشت سالگرد برخی از مناسبت ها هم چون تولد جنبش سبز ؛ و...... خود از نمونه های نادری است که تا کنون کمتر در گذشته اتفاق افتاده است.
همه این ها حکایت از حقانیت جنبش سبز توسط مردم عزیزمان و راست قامتی سروهای دلیری دارد که به ناحق توسط حاکمیت ظلم و جور به بند کشیده شده اند ؛ و از ابتدائی ترین حقوق اولیه نیز بعضا محروم گشته اند.
ثابت قدمی این عزیزان دربند ؛ گویای مسیر حقی است که انتخاب نموده اند و حاکمیت نابکار که چاره را در زندانی نمودن و به بند کشاندن جسم آنان دیده است ؛ هرگز نتوانسته است فکر و اندیشه آنان را تسخیر و یا تعطیل نماید ؛ فکر واندیشه آنان هم چنان آزاد و بی پرواست ؛ چرا که نمونه های فراوانی از نامه هائی که با نثری شیوا و قلمی رسا ؛ دردمندانه اما استوار ؛ از گوشه گوشه زندان های کشور ؛ علیرغم محدودیت های فراوان ایجاد شده ؛ منتشر می شود ؛ حکایت از آن دارد ؛ که این جنبش ؛  عمقی به مراتب فراتر از آن دارد که حاکمیت و حتی هواداران جنبش تصور می کردند.
به یقین رنج و غمی که زندانیان عزیز جنبش سبز ؛ در دروه حبس ؛ همراه با شکنجه و تحقیر و توهین تحمل نموده اند ؛ و نیز درد های جانکاهی که بر سر خانواده های آنان آمده است ؛ آه دامنگیری است که دیر یا زود گریبانگیر حاکمیت خواهد شد ؛.
سر دمداران اقتدارگرا ؛ به خیال حکومت چند روزه خود ؛ و رسیدن به جاه طلبی و امیال زود گذر ؛ از کشتار بیرحمانه و زندانی نمودن و سرکوب و هر روشی که به خاموش شدن ندای حق طلبی مردم منجر شود ؛ کوتاهی ننموده اند ؛ اما هرگز نتوانسته اند فکر آنان را تغییر دهند و یا آن را به بند بکشند ؛ و آنان را از مسیری که انتخاب نموده اند بازگردانند ؛ چرا که جسم را می توان زندانی نمود؛ اما فکر را هرگز.
به یقین زندانیان امروز ؛ در آینده تاریخ کشورمان ؛ بسان قهرمانانی پیروز که هرگز در مقابل ظلم و ستم سرتعظیم فرو نیاورده و زانو نزدند ؛ سرافرازانه در قلب های مردم قدر شناس میهن عزیزمان جا خواهند داشت ؛ آری ؛ این روزهای سخت سپری خواهد شد ؛ و سیاهی آن بر چهره ننگین حاکمیت ؛ باقی مانده ؛ اما فرجام آن ؛ تبدیل سرنوشت مردم به روشنائی و نور امیدی خواهد شد که از پس ابرهای تیره ظلمت سر خواهد زد.

https://balatarin.com/permlink/2012/8/11/3115591

۱۳۹۱ خرداد ۲۳, سه‌شنبه

  جنبش سبز زنده است ؛ بلکه جاودانه شد / سید احمد شمس

جمله مشهوری از آقای ابوالقاسم خزعلی ؛ عضو وقت شورای نگهبان وعضو فعلی مجلس خبرگان ؛ نقل است که پس از پیروزی آقای خاتمی ؛ در انتخابات ریاست جمهوری سال ۷۶ ؛ وی از این که چرا آقای خاتمی را رد صلاحیت ننموده اند ؛ اظهار پشیمانی نموده بود ؛ و در ادامه گفته بود : بر فرض ؛ مملکت حداکثر سه یا چهار ماه ؛ دچار آشوب می شد ؛ اما در عوض چهار سال راحت می بودیم ؛ اما امروز مجبوریم چهار سال این آقا را تحمل کنیم.
شاید انتخاب آقای خاتمی در سال ۷۶ ؛ اولین انتخاب مردم ؛ بدون رضایت و خواست حاکمیت بود ؛ به همین لحاظ ؛ بسیاری از معادلات دست اندکاران امور ؛ از این انتخاب دچار خدشه گردید ؛ آقای خاتمی بسان مهمان ناخوانده ای بود که در میان جمعی که خود را صاحب اختیار تمام و کمال نظام می پنداشتند ؛ وارد گردید ؛ و با پشتوانه ای بیست میلیونی ؛ خود را بر آنان تحمیل نموده بود.
سخنان آقای خاتمی و ادبیات و روش و منش وی ؛ شیوه نامانوسی بود که گوش و خاطر آنان را می آزرد ؛ و استقبال و شور و شعف مردم از این رویداد تاریخی ؛ آنان را خشمگین می نمود .
ادبیات پاسخگوئی دولت و مسئولین ؛ و حق انتقاد از همه ؛ که تا آن زمان ؛ آن چنان در سطح جامعه رائج نبود ؛ در میان روشنفکران و نسل جوان ریشه داونده و رفته رفته تمامی اقشار جامعه را فراگرفته بود ؛ و چراهای بسیاری در امور مختلف ؛ یکی پس از دیگری ؛ در اذهان خلاق و پرسشگرانه همگان تراوش می نمود .
 گسترش مطبوعات ؛ سخنرانی ها ی روشنگرانه و باز شدن فضای بسته ای که سال های سال حاکم بر سیستم اجرائی کشور شده بود ؛ فضای تنفس ولو در حد اندک را ؛ در جامعه پدید آورده بود ؛ و آن هنگام که دامنه ی سوالات ؛ برخی از مراکز و جایگاه ها را نشانه گرفت ؛ به بهانه ی مقابله با توهین به مقدسات و ارتباط با بیگانگان ؛ و انواع و اقسام اتهامات ؛ با بسته شدن فله ای مطبوعات ؛ مقابله با این موج توفنده آغاز ؛ و بسیاری از چهره های برجسته اصلاح طلب را به پای میز محاکمه کشانید و هر نه روز بحران را بر این دولت برخاسته از اراده ملت تحمیل نمود.
پیروزی اصلاح طلبان در مجلس ششم ؛ پتک محکم دیگری بر پیکره اقتدارگرایان بود ؛ ایجاد اخلال در روند اعلام نتائج انتخابات، تلاش در جهت ابطال نتائج آرای تهران و برخی از شهرستان ها ی دیگر ؛ حتی زمزمه تاخیر در تشکیل مجلس ششم ؛ سنگ اندازی هائی بود که از همان ابتدا آغاز ؛ و سپس با تهدید نمایندگان مجلس ششم و رد لوایح و طرح های مصوب توسط شورای نگهبان و …. ادامه یافت .
منکر عملکرد ناهماهنگ و بعضا خطاهائی که در درون جبهه اصلاحات صورت گرفت ؛ نیستیم ؛ حتی تندروی های برخی دوستان اصلاح طلب در ایجاد فضای نا مناسب و حربه دادن به دست اقتدارگرایان ؛ امری غیر قابل انکاراست ؛ اما ایجاد هر نه روز یک بحران در ایام اصلاحات ؛ حکایت از ناخرسندی و عدم رضایت اقتدارگرایان از این روند ؛ در فضای جامعه دارد.
لذا چاره ای جز روی کار آوردن مجلس و دولت فرمایشی نبود ؛ تا هر آن چه که از مراکز تصمیم گیرنده دیکته می شود ؛ دقیقا به صورت هماهنگ اجراشود ؛البته ظاهر ماجرا همان انتخابات و رای و اراده مردم بود ؛ و شعار میزان رای ملت است هم چنان به عنوان یک تابلوی بدلی بر سر درب این بازار پر فریب نقش بسته بود ؛ اما با دست چین شدن افرادی که از کمترین سوابق لازم سیاسی و اجرائی برخوردار بودند و با دوپینگ اقتدارگرایان وارد صحنه گردیده بودند ؛تا در عوض مدیون شدن از حضور این چنینی خود در ساختار قدرت ؛ کاملا مطیع و فرمانبردار مراکز قدرت گردند ؛ امری است که از انتخابات شورای دوم آغاز ؛ و سپس در مجلس هفتم با رد صلاحیت گسترده و حذف چهره های شاخص اصلاح طلب ادامه یافت ؛ و نهایتا در انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ ؛ علیرغم وجود چهره های شاخص و با تجربه اصولگرا ؛ با انگشت گذاشتن روی فردی چون احمدی نژاد یکی پس از دیگری شکل گرفت و تکمیل گردید ؛ تا همگان بدانند بصیرت واقعی مدنظر اقتدار گرایان ؛ چیزی جز تعطیل شدن عقل ؛ و گوش به فرمان بودن کامل و بدون اراده ؛ نیست.
آن چه که از سال ۸۴ ؛ به بعد نیز بر سر این کشور ؛ در ابعاد مختلف سیاسی ؛ اقتصادی ؛ فرهنگی ؛ و بین المملی وارد آمد ؛ و خسارات فراوانی که سال های سال بایستی صرف جبران آن گردد ؛ و به نظر نگارنده بعضا بسیار عمیق تر و سنگین تر از خسارات هشت سال جنگ و دوره پهلوی است ؛ خود حکایتی است که به یقین باید چه در زمان حال و چه در سال های بعد ؛ و چه در آینده ؛ به عنوان خساراتی جدی و بعضا جبران ناپذیر که بر پیکره میهن عزیزمان آمده است ؛ به رشته تحریر در آمده و مورد تجزیه و تحلیل جدی قرار گیرد.
آن هنگام که در سال ۸۸ ؛ مردی از تبار آفتاب ؛ که بیست سال تمام ؛ پشت ابر تیره اقتدارگرائی ؛ خاضعانه و فروتنانه ؛ پنهان گشته بود ؛ و زمانی که خطر از دست رفتن تمامی دستاوردهای نظام و راه امام و خون شهیدان را با تمام وجود لمس نمود ؛ و خود را برای حضور در عرصه انتخابات ریاست جمهوری آماده می ساخت ؛ مراکز قدرت که تجربه دوم خرداد ۷۶ را ؛ در ذهن خود داشتند ؛ و هرگز تمایل نداشتند خاطرات تلخ آن روزهای گذشته ؛ که مراکز قدرت و سوء استفاده آنان را نشانه گرفته بود ؛ دوباره تکرار شود ؛ از ماه ها قبل به طراحی و مهندسی دقیق انتخابات در ابعاد مختلف پرداختند ؛
پیش از اعلام حضور مهندس موسوی ؛ آنان می پنداشتند شاید بتوان اشخاصی چون آقای خاتمی ؛ آقای عبدالله نوری ؛ آقای موسوی خوئینی ها و….. را با اتهامات واهی رد صلاحیت نمایند ؛ اما حضور مهندس میرحسین موسوی و مهدی کروبی ؛ هرگونه امکان استفاده از این سلاح ناکار آمد را از آنان گرفته بود ؛ و در یافتند خارج ساختن این دو با این روش ؛ هرگز امکان پذیر نخواهد بود ؛ پس بهترین راهکار مهندسی تمام عیار دورن و بیرون فضای انتخابات بود ؛ و همان استدلالی که در ابتدای نوشتار ؛ بدان اشاره نمودم ؛ از ابتدا ؛ مد نظر اقتدارگرایان قرار داشت ؛ که اگر رقیب احمدی نژاد فردی بود که امکان رد صلاحیت او وجود داشت ؛ با استفاده از این روش ؛ از ورود او جلوگیری به عمل آید ؛ و در صورت ورود افرادی که امکان استفاده از این سلاح ناجوانمردانه برای مقابله با ورود آنان وجود نداشت ؛ سلاح بسیار ناجوانمردانه دیگری ؛ که همان هدایت جریان انتخابات ؛ به شکل دلخواه ؛ با استفاده از ابزارهای مختلف بود ؛ به کار می افتاد ؛ و مد نظر چنین بود که که در هر دو صورت بر فرض ایجاد نارضایتی مردمی ؛ و احیانا شورش ؛ حداکثر سه تا چهار ماه ؛ با این اعتراضات ؛ در درجه اول با قوه قهریه مقابله گردیده ؛ تا با گذشت زمان ؛ خود به خود ؛ اوضاع آرام ؛ و به حالت عادی در آید.
سناریوی اقتدارگرایان ؛ به شکل دقیق ؛ یکی پس از دیگری ؛ با ظاهری خوش رنگ و لعاب ؛ با دادن آزادی های ظاهری به هوادران کاندیداهای رقیب ؛ انجام مناظره های تلویزیونی ؛ و سایر روش هائی که هرگونه شائبه امکان انتخابات غیر سالم را از ذهن دور نماید ؛ مرحله به مرحله شکل می گرفت ؛ اما در نهان ؛ پروسه تقلب ؛ مهندسی دقیق آراء ؛ ورود سیستم امنیتی و انتظامی و سپس لباس شخصی ها به ماجرا ؛ و صدور احکام دستگیری چهره های شاخص حامی این دو کاندیدا قبل از بیست و دوم خرداد ؛ و دیگر روش هائی که در سناریوی کثیف اقتدارگرایان طراحی شده بود ؛ یکی پس از دیگری به مرحله اجرا در آمد.
فرمانده نیروی انتظامی در یکی از مصاحبه ها چند ماه پس از انتخابات اعتراف نمود که : ما می دانستیم که پس از انتخابات اتفاقاتی خواهد افتاد ( و چگونه این پیش بینی توسط آنان صورت گرفته بود ؛ خود جای تامل بوده و حکایت از این پروسه طراحی شده دارد ) و پیش از انتخابات با توجه به فضای جامعه ؛ حدس می زدیم که اعتراضاتی به وجود خواهد آمد ؛ اما تصور می کردیم حداکثر این فضا تا اوائل تیر ماه وجود خواهد داشت.
قطع پیامک ها ؛ برخورد و ایجاد محدودیت برای نمایندگان آقایان موسوی و کروبی در سر صندوق های رای ؛ اعلام نتائج در سایت روزنامه حکومتی کیهان ؛ پیش از اتمام رای گیری و دقیقا در همان ساعاتی که رای گیری در جریان بود ؛ اتمام زمان رای گیری به طور بی سابقه در ساعات اولیه ی شب ؛ و اتمام برگه های رای در برخی حوزه ها ؛ و …… ؛ همگی حکایت از شروع این کودتای خزنده داشت .
وقتی که من با چشم خویش ؛ در ساعت سه نیمه شب ؛ پس از اتمام رای گیری ؛ حضور اعتراض آمیز صدها حامی مهندس موسوی را در جلوی ستاد مرکزی انتخاباتی وی شاهد بودم ؛ که از نمایش مسخره رئیس ستاد انتخابات کشور خشمگین شده بودند ؛ و نتائج مضحکانه ای که توسط وی اعلام می شد را مورد اعتراض قرار دادند ؛ ظرف مدت کمتر از پنج دقیقه ؛ بلافاصله پلیس ضدشورش با تجهیزات و آمادگی کامل ؛ وارد صحنه شد ؛ و در مدت زمان بسیار کوتاهی تمامی افراد و تجمع آنان را با باتوم و گاز اشک آور متفرق نمود ؛ و حتی از ضربه زدن با باتوم به یک خانم باردار ؛ و یک روحانی ؛ که خون از زیر عمامه سفیدش فوران نمود ؛ ابا ننمودند ؛ این اتفاق در ساعت سه نیمه شب ؛ و آمادگی بیش از حد پلیس ضد شورش ؛ در آن زمان غیر متعارف ؛ آیا چیزی جز حکایت از یک سناریوی دقیق طراحی شده ؛ و یک کودتا و تقلب خزنده انتخاباتی د اشت؟
کودتائی که تصور می شد ؛ مقابله با آن ؛ در عرض یک یا دو ماه و حد اکثر چند ماه به اتمام خواهد رسید ؛ و از ورود افراد غیر خودی به سیستم اجرائی کشور ؛ با این روش جلوگیری خواهد گردید ؛ و ظرف مدت کوتاهی آرامش برای همیشه به کشور باز خواهد گشت ؛ و رقیب با شکستی که از نتائج مهندسی شده متحمل شده ؛ برای همیشه خیال بازگشت به قدرت را نخواهد داشت ؛ و از این پس رقابت در درون خودی ها شکل خواهد گرفت .
اما زهی خیال باطل ؛ جنبش سبز یک حرکت بر آمده از درون و بطن توده های مختلف و اقشار گوناگون جامعه بود ؛ که به صورت موجی فراگیر در تمامی شهرها واستان های کشور ؛ گسترده شده بود ؛ و با این روش های سرکوبگرانه هرگز قابل خاموش شدن نبود ؛ این جنبش اگر چه با فراز و نشیب هائی همراه بوده است ؛ اما ابتدای آن ؛ که حضور پنج میلیونی مردم ؛ علیرغم تهدید مراکز امنیتی و انتظامی و دروغ پردازی های صدا وسیما ؛ به صورت خودجوش ؛ آغاز ؛ و علیرغم فقدان وسائل لازم برای اطلاع رسانی با موج توفنده ای میدان انقلاب تا میدان آزادی را به صورت متراکم ؛ ومیدان امام حسین ( ع ) تا میدان انقلاب را به صورت غیر متراکم فراگرفته ؛ و تمامی شهر ؛ وسائل حمل و نقل عمومی و …. را تحت الشعاع خود قرار داده بود ؛ و تا یک هفته با حضور پرشور مردم و پس از آن علیرغم سرکوب های فراوان باز هم ادامه یافت ؛ هم اکنون نیز هم چنان زنده است ؛ و پس از سه سال همان طراوت و شادابی خود را در میان حامیان خود حفظ کرده است .
اگر چه به دلیل روش های سرکوبگرانه ؛ و ممانعت از برگزاری تجمعات و راهپیمائی های مسالمت آمیز ؛ امکان حضور گسترده مردم ؛ هم چون روزهای آغازین تولد جنبش سبز وجود ندارد ؛ اما آثار و پیامدهائی که به برکت این جنبش ؛ در داخل و خارج کشور؛ در فضای مجازی ؛ و درمقاطع و مناسبت های گوناگون ؛ هم چنان مشاهده می شود ؛ حکایت از آن دارد که جنبش سبززنده است بلکه جاودانه شد ؛ و در تاریخ ایران عزیز ؛ به عنوان یکی از حماسه های ماندگار هم چون قیام سربداران ؛ نهضت مشروطه ؛ نهضت ملی شدن نفت ؛ قیام پانزده خرداد ؛ انقلاب بیست و دوم بهمن و حماسه دوم خرداد ؛ نهادینه شده است .
و تمامی نقشه های فریبکارانه اقتدارگرایان ؛ که به تصور به پایان رسیدن آن ظرف چند ماه ؛ طراحی شده بود ؛ همگی نقش بر آب گردید که این وعده الهی است که : ” و مکروا و مکرالله و الله خیر الماکرین ” ؛ آن چنان که دیر یا زود ؛ تقدیر الهی و اراده ملت ؛ دامنگیر نابکاران خواهد گردید ؛ و آنان را گرفتار تمامی ظلم ها و دشمنی ها وکشتار و تجاوزی که بر سر ملت مظلوم و عزیزمان در این سه ساله آوردند ؛ خواهد نمود ؛ ان شاء الله.

22 خرداد ؛ فرصتی که برای حاکمیت از دست رفت / سید احمد شمس
به یقین بیست و دوم خرداد ؛ سال 1388 ، فرصتی استثنائی بود ؛ که حاکمیت می توانست ؛ از آن برای یکپارچه سازی اکثریت قریب به اتفاق نیروهای درون نظام بهره گیری نماید ؛ چرا که چهره هائی که برای نامزدی انتخابات ریاست جمهوری ؛ وارد صحنه گردیده بودند ؛ از معتدل ترین ؛ و دلسوزترین چهره های نظام و از همراهان نزدیک امام از ابتدای انقلاب به شمار می رفتند .
 مهندس موسوی ؛ نخست وزیر هشت سال دفاع مقدس ؛ که مورد حمایت همیشگی حضرت امام و نیروهای پیشروی انقلاب بود ؛ و امتحان خود را در دلدادگی به امام و نظام ، بارها پس داده بود ؛ و بر حسب تشخیص شخصی خود ؛ دو دهه از صحنه اجرائی کشور فاصله گرفته بود ؛ و آقای مهدی کروبی ؛ که او نیز همواره در سه دهه اخیر جزء سکانداران اصلی نظام به شمار می رفت ؛ و در موارد بیشماری ؛ با از خود گذشتگی و گذاشتن آبروی خود در طبق اخلاص ؛ در تلطیف فضای سیاسی کشور ؛ و جلوگیری از تنش هائی که ممکن بود ؛ در صورت بروز ؛ به ملتهب شدن فضای سیاسی کشور  ؛ در مقاطع مختلف بیانجامد ؛ نقش اساسی و تاثیر گذاری داشت ؛ این دو چهره آمده بودند تا انقلاب را  از خطر حتمی نجات بخشند .
 چرا که دولت دروغ و تزویر ؛ چهار سال ؛ بسان آفتی گزنده ؛ به جان این انقلاب افتاده بود ؛ و هم چون غده ای سرطانی ؛ در حال فاسد نمودن تمامی اجزای پیکره این نظام بود ؛ خطری که توسط دلسوزان واقعی انقلاب و نظام ؛ از همان روزهای آغازین سال 84 احساس گردید ؛ اما متاسفانه عده ای که منافع خویش را ؛ در استقرار آن دولت دیده بودند ؛ در انتخابات  چهار سال گذشته نیز ؛ با انواع روش های غیر اخلاقی و تخریب های سازماندهی شده نسبت به کاندیداهای رقیب ؛ سر انجام با انواع ترفندهای ناجوانمردانه ؛ موفق به کسب کرسی ریاست جمهوری گردیده بودند.
 این عده که سازماندهی تشکیلات خود را پس از دوم خرداد سال 76 آغاز نموده بودند ؛ پس از شکست غیر منتظره از اصلاح طلبان در سال 76 ؛ وقتی که دریافتند بسیاری از ناظران شورای نگهبان ؛ اعضای بسیج ؛ و بسیاری از افراد شاغل در سازمان های منتسب به بیت رهبری و جریان اصولگرا ؛ رای خود را به کاندیدای رقیب یعنی آقای خاتمی داده اند ؛ پس از گذشت چند ماه ؛ و هوشیار شدن از اغمائی که تا مدت ها  آنان را فرگرفته بود ؛ اقدام به سازماندهی پادگانی و تصفیه عناصر غیر خودی نمودند ؛ و در یک کارتشکیلاتی و  سازماندهی شده دقیق و خزنده ؛ ظرف مدت شش سال ؛ در انتخابات شوراهای دوم ؛ از غفلت اصلاح طلبان و مشغول شدن آنان به رقابت های درون گروهی ؛ سوء استفاده نموده ؛ و با سازماندهی بخشی از نیروهای خود ؛ توانستند ؛ به پیروزی شکننده ای دست یابند ؛ و در انتخابات ریاست جمهوری سال 84 نیز ؛ با توجه به تعدد کاندیداها ؛ و عدم اجماع آنان  ؛ و تقسیم شدن آراء بین نامزدهای مختلف ؛ با سازماندهی نیروهای خود در سراسر کشور ؛ و با رائی شکننده در مرحله اول ؛ توانستند فرد مورد نظر خود را به عنوان یکی از دو کاندیدای پیروز ؛ مطرح سازند .
 و مرحله ی دوم که خود داستان تاسف باری است ؛ و نیاز به تحلیل جداگانه ای دارد ؛ اما در نهایت ؛ به دلائل مختلف ؛ فرد مورد نظر جریان حاکمیت و حزب پادگانی ؛ توانست پیروز کارزار نفس گیر انتخابات ریاست جمهوری سال 84 شود .
در این چهارسال ؛ جریان جدیدی که که با کمک جریان حاکمیت ؛ بر سکان ریاست جمهوری تکیه زده ؛ و تازه از گرد راه رسیده بود ؛ و بعضا بدون هیچ گونه تجربه مدیریتی ؛ توانسته بود ؛ به مهمترین مراکز سیاسی اقتصادی و مدیریتی کشور دست یابد ؛ با همکاری حزب پادگانی و تحت نفوذ بیت رهبری ؛ با شراکتی دوستانه ؛ بیشترین ضربه ها را به پیکره نظام وارد نمودند و ضمن در نظر گرفتن منافع گروهی و شخصی ؛ و بدون نظر گرفتن منافع و مصالح عمومی ؛ به دست آنان ؛ اقتصاد و تولید کشور به نابودی کشیده شد ؛ احزاب و سازمان های غیردولتی و مطبوعات محدود گردیدند ؛ فضای دورغ و چاپلوسی و ظاهر سازی تمامی دستگاه های کشور را فرا گرفت .
از طرفی دیگر بسیاری از نخبگان و فرهیختگان راه هجرت به دیار دیگر را در پیش گرفتند ؛ و بسیاری از مدیران و لایه های میانی و پائینی اجرائی کشور ؛ از کارهای دولتی و غیر دولتی کشور حذف ؛ و حتی دچار مشکلات معیشتی واقتصادی گردیدند ؛ و همه این امور با نام عدالت و بهره گیری از مقدسات انجام می شد.
پس از به وجود آمدن این اوضاع اسف بار و خطیر ؛ تمامی جریانات کشور احساس خطر جدی نمودند ؛ به گونه ای که شاید در کمتربرهه ای از تاریخ ؛ از منتها الیه جریان اصلاح طلب تا منتها الیه جریان اصولگرا ؛ از مدافعین سرسخت نظام تا مخالفین آن ؛ همه و همه ؛ در بی کفایتی دولت و خطری که کشور با آن روبرو بود ؛ هم نظر و هم ندا گردیدند .
سیاست خارجی کشور که در هشت سال دولت آقای خاتمی توانسته بود با تنش زدائی ؛ با کشورهای منطقه وجهان ؛ در دنیا اعتبار و آبروئی برای نظام اسلامی کسب نماید ؛ راه جنجال آفرینی را به جای عقلانیت و منطق در پیش گرفته بود ؛ چرا که وقتی این دولت فاقد عقلانیت و منطق بود ؛ بایستی خلا وجودی خود ؛ برای مطرح شدن در سطح بین المللی ؛ و تیتر اول اخبار جهان را به گونه ای دیگر جبران می نمود ؛ اگر خاتمی با گفتگوی تمدن ها و گفتمان منطق گرای خود ؛ همواره به عنوان خبر سازترین چهره در سطح بین المللی مطرح بود ؛ شخص بعدی در فقدان این امتیاز ؛ بایستی با جنجال آفرینی ؛ هنر نداشته ی خود را با جنجال آفرینی جبران ؛ و خود را به عنوان سرتیتر خبرهای دنیا ؛ این گونه تحمیل می نمود ؛ و دیدیم که ایران منطق گرا ؛ طی مدتی کوتاه ؛ چگونه به ایران تهدید کننده ؛ در انظار جهانیان و کشورهای منطقه تبدیل گردید.
در چنین شرائطی ؛ مهندس میرحسین موسوی ؛ که همواره از مطرح شدن به عنوان رئیس جمهور ؛ و حضور در راس امور اجرائی کشور ؛ پرهیز داشت ؛ و در سال 76 و سال 84 ؛ علیرغم اجماع عمومی فرهیختگان و نخبگان ؛ از حضور در صحنه انتخابات ریاست جمهوری خود داری ورزیده بود ؛ سال 88 با احساس خطر از وضعیت بحرانی که نظام به آن دچار شده بود ؛ با تکیه بر همان عهد سابق ؛ و با تاکید بر آرمان های امام و بازگشت به ارزش های اولیه و اصیل انقلاب ؛ با هدف همدلی و تجمیع میان تمامی نیروهای انقلاب ؛ به صحنه آمد ؛ و اکثریت قریب به اتفاق نیروهای اصلاح طلب و حتی بخش قابل توجهی از نیروهای اصولگرا ؛ از وی حمایت نمودند.
انتظار می رفت با پیروزی مهندس موسوی ؛ که عافیت طلبی و خوش نامی خود را در گرو این انتخابات ؛ به جهت حفظ نظام ؛ معامله نموده بود ؛ بتوان دوباره فضائی مناسب برای تثبیت پایه های نظام ؛ و باز گشت به راه اصیل امام و ارزش های اولیه انقلاب ؛ در پیش گرفت ؛ و امید به آینده را در دل مردم ایران ؛  که در این چهار سال از اذهان اکثریت آنان رخت بربسته بود ؛ دوباره زنده نمود .
شادابی ایام انتخابات ؛ و حضور یکپارچه اقشار مختلف ؛ در ایام تبلیغات ریاست جمهوری سال 88 و موج فراگیری که در تمامی استانها و شهرهای کشور ؛ در حمایت از نخست وزیر امام ؛ مشهود بود ؛ حاکی از زنده شدن این نورامید بود .
از مذهبی ترین و متدین ترین افراد ؛ از خانواده های شهدا ؛ رزمندگان دفاع مقدس ؛ هنرمندان ؛ نخبگان ؛ فرهیختگان ؛ تا خوش نام ترین  و خدمتگزارترین چهره های نظام  ؛ و اقشار مختلف مردم ؛ همه و همه ؛ به صورت خودجوش ؛ از این فرصت استقبال نموده و با شور و شوق فراوان ؛ آمدند تا حماسه ای دیگر بیافرینند ؛ و ضمن تثبیت پایه های نظام ؛ دوباره دولت منتخب و بر آمده از درون خود را ؛ در شکوفائی دوباره کشور یاری نمایند ؛
اما از آن جا که حاکمیت هرگز به دنبال شکوفائی کشور و حفظ ارزش های واقعی نبود ؛ و به چیزی جز منافع خویش نمی اندیشید ؛ با همکاری حزب پادگانی و نهادهای ذیربط اجرائی و نظارتی ؛ به گونه ای حساب شده ؛ بزرگترین تقلب تاریخ انتخابات های دنیا را رقم زد ؛ تا طلائی ترین فرصت را از خود بگیرد ؛ و نیز دستاوردهای سی ساله نظام ؛ اعم از مادی و معنوی ؛ و شخصیت های ممتاز آن در این سه دهه را ؛ به پای فردی معلوم الحال ذبح نماید ؛ معامله زیان باری که تاوان آن را در کمتر از دو سال ؛ با رویاروئی وی با رهبری ؛ و تا به امروز ؛ به عنوان خاری در گلو ؛ هم چنان پس می دهد .
آیا هزینه ای که حاکمیت بابت به قدرت رسانیدن احمدی نژاد ؛ و حذف موسوی و کروبی ؛ با از دست رفتن سرمایه های مادی ومعنوی سه دهه انقلاب ؛ و حراج رفتن آبروی نظام در داخل و خارج کشور ؛ پرداخت ؛ هزینه عاقلانه ای بود ؟ آیا اگر کمی تدبیر به خرج داده می شد و به جای جاه طلبی و منفعت طلبی ؛ منافع نظام و ملت در نظر گرفته می شد ؛ به سرنوشت این چنینی در داخل و خارج کشور ؛ مواجه می شد ؟ سرنوشتی که هنوز ادامه دارد ؛ و بایستی منتظر عواقب هولناک آن در آینده نیز باشد.

https://balatarin.com/permlink/2012/8/11/3115582