۱۳۹۴ تیر ۶, شنبه

به مناسبت سوم تیر، سالگرد ورود احمدی نژاد به ریاست جمهوری

به مناسبت سوم تیر، سالگرد ورود احمدی نژاد به ریاست جمهوری:
مردی که میان انحرافش گم بود
یا حاصل اشتباه ما مردم بود
نه معجزه و نه هاله ی نوری داشت
او «فاجعه» ی هزاره ی سوم بود
در آن روزها برخی از افراد او را " مردی از جنس مردم " نامیدند اما ما فریاد زدیم :
افسوس که این مزرعه را آب گرفته
دهقان مصیبت زده را خواب گرفته
هم اکنون پس از ده سال از آن ایام ، هر روز شاهد افشای بخشی از اختلاس ها و مفاسدی که در دولت او اتفاق افتاد و هجمه های مغول واری که بر سر مملکت و مردم و باورهای دینی توسط همراهان او با حمایت صاحبان قدرت و حاکمیت در آن سال ها آمد ، هستیم
امروز همه می دانند با بصیرت واقعی ما هستیم که در سال ۸۴ خطر آمدن او را گوشزد کردیم ، موسوی و کروبی بودند که در سال ۸۸ فجایع رخ داده و در حال وقوع بر سر کشور را فریاد زدند
صاحبان قدرت و حاکمیت می دانند حق با ما بود و موسوی و کروبی سخنی جز حق نگفتند اما چون خود شریک در مفاسد او هستند ، سکوت اختیار کرده و با فرافکنی همچنان دم از فتنه سال ۸۸ می زنند ، غافل از آن که فتنه واقعی را خود به قدرت رسانیدند اما چون بعدها با افسارگسیختگی ، قصد ادامه مسیر را به تنهائی داشته و نمی خواست صاحبان قدرت و حاکمیت را در منافع نامشروع خود همراه کند ، از آن جا به بعد حلقه انحرافی نام گرفت
و حال چرا احمدی‌نژاد محاکمه نمی‌شود ؟!
معلوم نیست واقعا در کشور ما چه اتفاقی باید بیفتد و چه اختلاس و فساد و تخلفی از دولت احمدی‌نژاد باید کشف شود تا دستگاه قضایی، اقدام به بازداشت و محاکمه احمدی‌نژاد و …. کند؟!...
آری ، چون که صاحبان قدرت و حاکمیت بیم از پرده دری او در شراکتشان در هجمه مغول واری که بر سر مملکت ، مردم و باورهای دینی آنان آورده اند ، دارند و باز هم برای بقای خود کاسب وارانه فتنه را دم می زنند و نیز برای آن که حلقه انحرافی دوباره عنان را از کفشان نرباید گه گداری هم آنان را مورد تاخت و تاز قرار می دهند اما سخنگوی قوه قضائیه خود را ملزم می نمایند که در باره ی دلیل بازداشت آنان سکوت کرده و سخنی جز " از بیان دلیل بازداشت معذورم " بر زبان جاری ننماید.
اما دیر یا زود حقائق روشن خواهدشد
مفاسد ، تقلب ها ، اختلاس ها ، ردپای اسرائیل و آمریکا در ...... ، و ......
آن گاه چون پرده بیفتد
نه " او " ماند و نه" او "

گناه موسوی چه بود؟!!!!

گناه موسوی چه بود؟!!!!
افشای حقائق ؟؟؟؟؟!!!!!
معامله نکردن بر سر حقوق ملت ؟!
اگر دولت پاکدست نهم و دهم !!!! در هزاران میلیارد ثروت ملت دست درازی کرده ، آیا در میلیون ها رای این ملت در سال 88 دست درازی نکرده است ؟؟؟!!!!
فاعتبروا یا اولی الابصار

۱۳۹۳ اسفند ۱۸, دوشنبه

جابجائی با بصیرت و فتنه گر!(بخش هشتم)

» سید احمد شمس
درقسمت قبلی به مقایسه ی آقای هاشمی و آقای خامنه ای در ابعاد مختلف پرداخته شد، دراین قسمت دلایل رویارویی نهان و آشکار آقای خامنه ای با آقای هاشمی در ده ساله اخیر مورد ارزیابی قرار خواهد گرفت.
دلائل رویارویی نهان و آشکار آقای خامنه ای با آقای هاشمی در ده ساله اخیر؛
جایگاه کاریزماتیک، ویژه و استثنایی امام خمینی از او شخصیتی محبوب در قلوب مردم و مسئولان نظام و حتی در میان مردم دیگر کشورها ساخته بود به گونه ای که همگان با تمام وجود و از روی میل و اشتیاق و هیچ‌گونه اکراه و اجبار نظرات و فرامین او را بدون چون و چرا می‌پذیرفتند اما علی‌رغم این ویژگی‌ها، امام همواره از مشورت متخصصان و صاحب نظران دراداره کشور بهره می‌جست و درامور مختلف بارها با نادیده گرفتن نظرات خود خرد جمعی را حاکم بر دیدگاه‌های شخصی خود می نمود.
اعلام پایان جنگ و پذیرش قطع‌نامه ۵۹۸ نمونه ای از بهره گیری امام از مشورت صاحب نظران و بها دادن به خرد جمعی و بازگشت از نظرات شخصی خود است اما آقای خامنه ای از هر دو ویژگی یاد شده بی بهره است یعنی نه شخصیتی کاریزماتیک و ویژه و استثنائی هم چون امام خمینی دارد که قلوب همگان به سمت او جذب شده و فرامین او را بدون چون و چرا از روی اشتیاق و نه اجبار بپذیرند و نه از مشورت متخصصان و صاحب نظران در اداره امور کشور بهره می‌گیرد اما درعوض انتظار او اطاعت بی چون و چرای همگان از دیدگاه‌های اوست و این معنای دقیق بصیرت از نظر وی می‌باشد یعنی بز اخفش بودن یعنی اطاعت محض یعنی تعطیلی عقل در برابر او، نکته ای که شیخ شجاع اصلاحات کروبی عزیز در تبیین جایگاه ولایت فقیه در مجلس ششم بدان اشاره می‌نمود که:(بایستی همگی ملتزم به تبعیت از ولی فقیه باشیم و تبعیت از ولی فقیه به معنای تعطیلی عقل نیست ما از رهبری اطاعت می‌کنیم مگر آن‌که رهبری بگوید ماست سیاه است که البته رهبری این را نمی‌گوید!!) اما شیخ شجاع اصلاحات آن‌گاه که دید رهبری تعطیلی عقل را از ایشان و مهندس موسوی می‌خواهد و خواست او تن دادن به اعلام نتایجی است که روز روشن را شب و ماست را سیاه جلوه می‌دهد پیگیری مطالبات ملت و ایستادگی در مقابل خودکامگی رهبری را تا پای جان آرمان خویش نمود و هم‌چنان درکنار مهندس موسوی عزیز برعهد خود با ملت مردانه باقی مانده و نام خود در را در تاریخ جاودانه ساخته است.
منشا اصلی مخالفت‌های نهان و آشکار رهبری با آقای هاشمی در ده‌ساله اخیر نیز درهمین راز نهفته شده است یعنی آن‌گاه که آقای هاشمی در ابتدای رهبری با منویات و دیدگاه‌های آقای خامنه ای همراه شد و مانعی مقابل او به منظور رسیدن به خواست‌ها و تمابلاتش نشد هیچ‌کس برای آقای خامنه ای مثل آقای هاشمی نشد اما وقتی آقای هاشمی برای حفظ و بقای نظام و انقلاب احساس خطر نموده و برخلاف نظر رهبری مسیرصحیح را در پیش گرفت نظر دیگران به او نزدیک‌تر از نظر آقای هاشمی شد.
نکته قابل ذکر دیگر دراین‌خصوص سیاست جابجائی مهره‌ها در قاموس آقای خامنه ای است او اعتقاد چندانی به تداوم حضور افراد صاحب نظر و بهره گیری از تجارب نیروهای کارآمد ندارد چرا که صاحب‌نظر و با تجربه بودن نتیجه‌ای جز مخالفت و ایستادن درمقابل دیدگاه‌های غیرکارشناسانه و خام وی چه درعرصه داخلی و ساماندهی به اموراقتصاد داخلی و چه درعرصه ی بین‌المللی و تعاملات منطقه ای و فرامنطقه ای را ندارد و نقطه اشتراک وی با احمدی نژاد دقیقا در همین نکته یعنی احساس بی نیازی به تجارب و دیدگاه‌های کارشناسی درعرصه‌های مختلف و اتخاد روش‌هاسی چون گداپروری، سفله پروری و اقتصاد صدقه ای درعرصه داخلی و جنجال آفرینی و دشمن تراشی برای بقای بیشتر و به دست آوردن منافع افزون تر از این رهگذر درعرصه بین‌المللی می‌باشد لذا استفاده از افراد جدید و دورانداختن مهره‌های قبلی هم‌چون مهره سوخته و دستمال مصرف شده یکی از رویه‌های جاری آقای خامنه ای دراعمال مدیریت‌های خاص او بوده است که دوستان عزیز خود می‌توانند مصادیق فراوانی از قربانیان جابجائی مهره‌ها توسط آقای خامنه ای و کنار زدن نیروهای کارآمد و با تجربه به مثابه مهره ی سوخته و دستمال مصرف شده را ذکر نمایند. وی در رسیدن به این هدف از انجام هر روشی فروگذار نمی‌کند آن‌چه درانتخابات سال ۱۳۸۴ با انجام روش‌های تخریبی برعلیه آقای هاشمی صورت پذیرفت و آن‌چه در سال ۱۳۸۸ با انجام تقلب گسترده برعلیه آقایان موسوی و کروبی انجام شد نیز درهمین راستا قابل ارزیابی است البته آقای خامنه ای زمانی تن به عدول از خواسته‌های خود و عدم استفاده از مهره‌های مدنظر خود را می‌دهد که چاره ای جز تمکین به دیدگاه عمومی به دلیل فشارهای بین‌المللی و حفظ جایگاه رهبری خود را ندارد نظیرآن‌چه درانتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۷۶ و نیز سال ۱۳۹۲ اتفاق افتاد و گرنه آقایان خاتمی و روحانی هرگز گزینه‌های او برای تکیه زدن بر مسند ریاست جمهوری نبودند و امروز هم تن دادن به مذاکرات هسته‌ای مطابق با دیدگاه دولت تدبیر و امید و چشم پوشی از تدوام روش مهره ی مطلوب وی یعنی سعید جلیلی از روی ناچاری و درهمین راستا ارزیابی می‌شود.
بدون شک در دل آقای خامنه ای داغ یک رئیس جمهور مطیع و مطلوب و تمام عیار مانده است چیزی که در قوه قضائیه، سپاه، ارتش، صداوسیما، شورای نگهبان و سایر دستگاه‌هایی که زیرمجموعه او هستند توانسته با چیدن مهره‌های مطلوب خود بدین خواسته دست یاید که درهمه ی این موارد همگان ضمن تعطیلی عقل آماده ی انجام بی چون و چرای فرامین او هستند اما در قوه مجریه چه در زمان آقای هاشمی و چه آقای خاتمی و چه احمدی نژاد و چه هم اکنون این مقصود حاصل نشده است اما آقای خامنه ای نباید این نکته را فراموش کند که جایگاه ریاست جمهوری با سایر مسئولیت‌های نظام تفاوت اساسی دارد و هرکس درآن جایگاه قرار گیرد نمی‌تواند مطیع محض و فرمان‌بر بی چون و چرای ایشان شده و نقش رئیس دفتر و تدارکات‌چی را ایفا نماید حتی اگر آن شخص آقای وحید در بیت رهبری باشد و یا حتی سیدمجتبی خامنه ای دراین جایگاه قرار گیرد او در این‌صورت هم به آرزوی خود نخواهد رسید ماجرای نافرمانی‌های احمدی نژادی که غرق حمایت‌های بی حد و حصر او بود و با امتیازات اعطا شده ی گوناگون حتی با مجوز تقلب درآرای مردم براین مسند تکیه زد اما بازهم مهره ی مطلوب ایشان نشد گواه این مدعاست چرا که ذات ریاست جمهوری با سایر مسسئولیت‌ها درنظام تفاوت ماهوی دارد و احساس پاسخ‌گویی به مردم و تحقق مطالبات ایشان امری طبیعی برای رئیس جمهور برخاسته از رای واقعی ملت است و در مواردی مانند احمدی نژاد توهم خود بزرگ پنداری و شاخ شدن در برابر رهبری دراین جایگاه با نادیده گرفتن محبت‌ها و الطاف گذشته هم چون رویه ی که خود آقای خامنه ای در مورد بسیاری ازافراد از جمله آقای هاشمی اعمال نموده امری طبیعی خواهد بود.
درآن هنگام که آقای خامنه ای تصمیم به جابجایی مهره‌ها و استفاده از نیروهای جدید و مطلوب خود را درجایگاه مدیریت کشور گرفت و آقای هاشمی خطر از دست رفتن دستاوردهای چندین ساله نظام را با تمام وجود احساس نمود اختلافات آقای هاشمی و آقای خامنه ای علنی گردید روزی که احمدی نژادها وارد صحنه اجرائی شده و بر امورات ملت مقدر شده و اراذل بر افاضل مقدم گشتند و انقلاب آن‌گونه که امام بیم آن را داشت به دست نا اهلان و نامحرمان افتاد و زمانی که آقای هاشمی تسلیم این تصمیم خطرناک آقای خامنه ای نشد و درحقیقت او بصیرت کافی از آن‌چه درآینده بر سر انقلاب و ملت خواهد آمد را داشت زیر مجموعه‌های نهان و آشکار آقای خامنه ای با اشاره ی او از سپاه و سیستم امنیتی گرفته تا انصار حزب الله و گروه‌های فشار و مطبوعات و رسانه‌های وابسته حکومتی و برخی نمایندگان اقتدارگرای مجلس و… همگی به مثابه فرزندان بی ادب آقای خامنه‌ای به صورت سازمان یافته به تخریب گسترده ی چهره آقای هاشمی پرداختند و دراین راه از هرگونه تلاش و روش مشروع و یا نامشروعی فروگذار ننمودند.
و این سنت مرسوم روزگار بوده که وقتی فردی فاقد فضل و هنر جرات رویاروئی مستقیم با برادر بزرگتر و صاحب فضل و هنر خود را ندارد فرزندان بی ادب خود را به رویارویی او می‌فرستد تا ضمن دشنام و بی ادبی، شخصیت او را خدشه دار نمایند و آن‌گاه که دراین دعوا توانست ظاهرا شخصیت برادر صاحب فضل و هنر خود را با برخورد و رویارویی با فرزندان بی ادب خود تنزل دهد به میدان آمده ضمن میانجی‌گری فریبکارانه بی آن‌که افشا نماید که خود فرزندان بی ادبش را به رویارویی با برادر فرستاده با چیدن صغری و کبرائی که فاقد منطق و عقل سلیم است حکم به حقانیت فرزندان بی ادب خود می دهد.
امروزه هم‌چنان این تلاش‌ها ادامه دارد و تخریب چهره ی آقای هاشمی که به صورت نهان و آشکار با محوریت شخص آقای خامنه ای درجریان است تلاش دارد که شرایطی را ایجاد نماید تا آقای هاشمی را به حاشیه‌ای رانده و از محوریت او درمیان جریان عقل‌گرا و معتدل کشور و بالطبع آحاد جامعه بکاهد و دراین مسیر فرزندان بی ادب آقای خامنه ای از هرگونه تلاشی فروگذار نمی‌نمایند این روش در تداوم تخریب چهره ی آقای هاشمی درانتخابات سال ۱۳۸۴ زمانی شدت گرفت که آقای هاشمی پس از انتخابات مذکور بحث نظارت برعملکرد رهبری را مطرح و ضرورت پرداختن به شورای رهبری را مورد اهمیت قرار داد. سفرآقای هاشمی درآن سال‌ها به قم و دیدار با مراجع تقلید برای تبیین برخی از دیدگاه‌های خود و موافقت ضمنی برخی از مراجع تقلید با دیدگاه‌های آقای هاشمی زنگ خطری برای آقای خامنه ای بود که تلاش نماید درابتدا از ورود آقای هاشمی به مجلس خبرگان جلوگیری و سپس ریاست او براین مجلس پیش‌گیری نماید.
درانتخابات دوره چهارم مجلس خبرگان که همزمان با سومین دوره انتخابات شوراهای اسلامی برگزار شد آقای مشکینی علی‌رغم آن‌که از وضعیت جسمی نامناسبی برخوردار بود و حتی توان راه رفتن عادی را نداشته و با ویلچر نقل و انتقال وی صورت می‌گرفت با اشاره آقای خامنه ای و تلاش اقتدارگرایان نامزد انتخابات و حضور در مجلس خبرگان شد تا ریاست وی بر مجلس خبرگان هرچند کوتاه مدت تدوام یافته و تا مدتی از خطر حضورآقای هاشمی دراین جایگاه جلوگیری شود همان ایام برخی ازعناصر تندور و فرزندان بی ادب آقای خامنه ای در مساجد و پایگاه‌های بسیج از لیست منهای هاشمی و روحانی که از سوی جامعتین اعلام حمایت شده بود تبلیغ می‌کردند اما نهایتا آقای هاشمی با اختلاف چشمگیری نسبت به سایر نامزدهای مجلس خبرگان به عنوان نفر اول منتخب استان تهران برگزیده شد.
پس از درگذشت آقای مشکینی و اتمام اثر خدعه ی کوتاه مدت اقتدارگرایان با تلاش طیف تندرو و مطیع بی چون و چرای رهبری در مجلس خبرگان هم چون سید احمد خاتمی، صادق لاریجانی، کعبی و… با سفرهای متعدد استانی و صرف هزینه‌های کلان از بیت‌المال و دیدار با اعضای مختلف مجلس خبرگان در استان‌ها تلاش شد که نمایندگان این مجلس را ترغیب به رای دادن به رقیب آقای هاشمی نمایند اما در دو نوبت پیاپی در رقابت با احمد جنتی و محمد یزدی این آقای هاشمی بود که پیروز میدان شده و خدعه اقتدارگرایان کارگر نیفتاد، گام بعدی اقتدارگرایان ورود آقای مهدوی کنی به مجلس خبرگان بود چرا که او تا آن‌هنگام نماینده این مجلس نبود و با توجه به آزموده شدن گزینه‌های مختلف در داخل مجلس خبرگان جهت رویارویی با آقای هاشمی وعدم حصول نتیجه ی دلخواه، ورود آقای مهدوی کنی به مجلس خبرگان و درگام بعدی تلاش برای ریاست وی، خدعه‌ای دیگر بود که توسط اقتدارگرایان کلید زده شد لذا درانتخابات میان‌دوره‌ای مجلس خبرگان که همزمان با انتخابات هشتمین دوره مجلس شورای اسلامی در اواخر سال ۱۳۸۶ برگزار شد و با درگذشت آیه الله توسلی یار دیرین امام خمینی که او هم نامزد این دور از رقابت‌ها بود و امکان بیشتری از آقای مهدوی کنی برای کسب آرای مردم و انتخاب شدن را داشت شانس پیروزی آقای مهدوی کنی دراین رقابت مسلم شد و با این نحوه ی ورود او به مجلس خبرگان خدعه ی اقتدارگرایان که ازهمان ابتدا برای ریاست وی بر مجلس خبرگان و جایگزینی آقای هاشمی نقشه کشیده بودند محقق شد.
مسائل و جریان‌های سال۱۳۸۸ بهانه ای به دست اقتدارگرایان داد تا فشار خود برآقای هاشمی را افزایش دهند و شرایطی را ایجاد نمایند تا خود از اعلام نامزدی جهت ریاست برمجلس خبرگان انصراف دهد و نهایتا آنان به مقصود و خواسته خود یعنی حذف آقای هاشمی و ریاست آقای مهدوی کنی بر مجلس خبرگان دست یافتند خدعه ای که البته کوتاه مدت بود و دوام آن دیری نپایید جالب آن‌که پس از انتخاب آقای مهدوی کنی برمجلس خبرگان در دیداری که اعضای این مجلس با آقای خامنه ای داشتند وی نتوانست خشنودی خود از این اتفاق را کتمان نماید و از نقش اصلی و گردانندگی خود دراین ماجرا پرده پوشی کند او درهمان دیدار انتخاب آقای مهدوی را به ریاست مجلس خبرگان توسط اعضا انتخابی به‌جا نامید و اظهار داشت که از آقای هاشمی هم همین انتظار می رفت!! درحالی‌که در نوبت‌های قبلی اعلام شده بود که رهبری برای ریاست مجلس خبرگان نظری ندارند.
رد صلاحیت آقای هاشمی درانتخابات سال ۱۳۹۲ و سایر مواردی که دوستان عزیز همه روزه از سوی فرزندان بی ادب آقای خامنه‌ای برعلیه آقای هاشمی شاهد آن هستند ادامه ی همان تلاش‌ها به منظور رویارویی نهان و آشکار رهبری با آقای هاشمی به منظور به حاشیه راندن او از متن نظام و انقلابی است که امام به آقای هاشمی و آقای خامنه ای توصیه نموده بود که همراه و همدل و در کنار هم آن را به پیش ببرند!
با پایان خدعه ی کوتاه مدت اقتدارگرایان و تاخیر درانتخاب رئیس مجلس خبرگان با تلاش‌های بی وقفه پزشکی جهت زنده نگاه داشتن آقای مهدوی کنی وعدم اعلام درگذشت وی تا مدت‌ها و سپس تلاش برای تداوم اداره ی جلسات خبرگان با هیات رئیسه ی فعلی، هم اکنون انتخابات هیات رئیسه مجلس خبرگان به ناچار پس از مقاومت‌های بی اثر و آزمودن مسیرهای مختلف توسط اقتدارگرایان و بلااثر بودن آن‌ها در دستورکار این مجلس قرارگرفته است و بازهم تلاش اقتدارگرایان درون آن مجلس به منظور تراشیدن مهره به منظور رقابت با آقای هاشمی تا واپسین روزهای قبل از آغاز این اجلاس با مذاکره با افراد مختلف جهت راضی شدن به رویارویی مقابل آقای هاشمی و کوشش فراوان و بی حد و حصر برای شکست و یا به صحنه نیامدن او و ازطرفی تحلیل‌های کینه ورزانه کیهان که دیگر آقای هاشمی را استوانه نظام نمی‌داند!! همگی موید این نکته است که آقای خامنه‌ای از ریاست آقای هاشمی بر خبرگان بیم دارد. سخنان علم الهدی، جنتی، موحدی کرمانی و مومن قمی که بیم از ورود افراد ناباب!! درانتخابات آتی مجلس خبرگان داشته و نظارت برعملکرد رهبری را جزء وظایف خبرگان علی‌رغم تصریح قانون اساسی نمی‌دانند و گاه پا را فراتر از آن گذاشته با گستاخی تمام به اعضای این مجلس توهین کرده و اظهار می‌دارند که مجلس خبرگان نمی‌تواند هیچ غلطی در برابر رهبری بکند!! همه حاکی از آن است که آقای خامنه‌ای از خبرگانی که با ریاست آقای هاشمی برعملکرد او نظارت کند و ضمن فساد افسار گسیخته ای که در بیت او و دستگاه‌های زیرمجموعه دامان انقلاب را گرفته(وآقایان مهندس موسوی و مهدی کروبی بارها این مفاسد را مورد اشاره و تذکر قرار داده اند) نهایتا شرایط رهبری آقای خامنه ای را زیر سوال ببرد به شدت بیم دارد، او خبرگانی مطیع و فرمانبرانی بی چون و چرا دراین نهاد می‌خواهد که همه ساله ضمن برگزاری جلساتی خنثی و بی خاصیت ضمن صدور بیانیه درحمایت از مواضع حکیمانه ی او!! درپایان دیداری با او داشته و به توصیه‌ها و نصیحت‌های او گوش فرا دهند.
اما امید است که اعضای محترم مجلس خبرگان با درنظرگرفتن رضای الهی و علم به این که در شب اول قبر و روز قیامت هیچ کس جز اعمال انسان فریادرس و پاسخ‌گوی او نیست با چشم پوشی برامیال و مطامع دنیوی به وظیفه ی شرعی و قانونی خود عمل نمایند.

http://sahamnews.org/2015/03/276943/

https://www.balatarin.com/permlink/2015/3/9/3819144

۱۳۹۳ اسفند ۱۶, شنبه

جابجائی با بصیرت و فتنه گر!(بخش هفتم)

Ahmad-Shams-saham-news

» سید احمد شمس
درقسمت قبلی نکات قابل توجهی درمورد میزان توانمندی علمی آقای خامنه ای و برخی حواشی دیگر پیرامون آن مورد بحث و تجزیه و تحلیل قرار گرفت، دراین قسمت درادامه مباحث مربوط به بخش پنجم به مقایسه ی آقای هاشمی و آقای خامنه‌ای در ابعاد مختلف پرداخته می‌شود.
مقایسه ی آقای هاشمی و آقای خامنه ای در ابعاد مختلف
نگاهی کوتاه و گذرا به سوابق آقای هاشمی و آقای خامنه‌ای درگذشته حکایت از نقش موثرتر آقای هاشمی چه در پیش از پیروزی انقلاب و چه پس از آن تا قبل از رهبری آقای خامنه‌ای و حتی درمقاطعی پس از آن دارد به همین لحاظ از زوایای گوناگون به مقایسه‌ای اجمالی دراین خصوص می‌پردازیم:
۱- نقش موثر و محوری آقای هاشمی رفسنجانی درمبارزات پیش از پیروزی انقلاب از بدو شکل گیری نهضت امام خمینی در دهه چهل شمسی و همراهی نزدیک با امام و حضور درکانون مبارزات و تصمیم گیری‌های مربوط به آن در مرکز کشور قابل مقایسه با نقش آقای خامنه‌ای به عنوان یکی از مبارزان با رژیم شاه در یکی از شهرهای کشور نیست همین امر سبب می‌شود که از بدو ورود امام به کشور درسال ۱۳۵۷ آقای هاشمی به عنوان یکی از بازوان و همراهان اصلی ایشان مطرح شود قرائت حکم امام مبنی برانتصاب مهندس بازرگان به عنوان نخست وزیر دولت موقت در روزهای پیش از پیروزی انقلاب در اواسط بهمن ۱۳۵۷، و نیز حضور درکنار امام در اکثر سخنرانی‌های مهم آن روزها و هم چنین حضور درهسته اولیه ی شورای انقلاب همگی حکایت از نقش موثرتر آقای هاشمی نسبت به آقای خامنه‌ای در آن روزها دارد آقای خامنه‌ای که تا آخرین روزهای پیش از پیروزی انقلاب درمشهد سکونت داشت با وساطت و توصیه آقای هاشمی به تهران منتقل شده و به عضویت شورای انقلاب درآمد وهمین انتقال سبب قرار گرفتن او در متن امور کشور و قرارگرفتن درکنار نیروهای موثر انقلاب گردید نقش محوری آقای هاشمی در بدو پیروزی انقلاب و مسائل پس از آن به گونه‌ای بوده که پس از ترور وی در سال ۱۳۵۸ امام طی نامه ای خطاب به ایشان می‌نویسند: دشمنان بدانند که هاشمی زنده است چون که نهضت زنده است.
۲- مسئولیت‌های اجرائی آقای هاشمی در دوران آغاز و شکل گیری انقلاب در شورای انقلاب نیز حکایت از نقش موثرتر آقای هاشمی در آن روزها دارد پس از استعفای دولت موقت و واگذاری نقش آن به شورای انقلاب آقای هاشمی مسئولیت وزارت کشور را برعهده می‌گیرد این درحالی است که آقای خامنه ای در سمت معاون وزیردفاع که شهید دکترچمران مسئولیت آن وزارتخانه را برعهده داشت مشغول به فعالیت می‌شود.
۳- با شروع به کار اولین دوره مجلس شورای اسلامی درسال ۱۳۵۸ آقای هاشمی رفسنجانی به عنوان رئیس مجلس شورای اسلامی مشغول به فعالیت می‌شود درحالی‌که درهمان مجلس آقای خامنه‌ای به عنوان رئیس کمیسیون دفاع مشغول فعالیت بوده است.
۴- درسال ۱۳۶۲ با آغاز به کار اولین دوره مجلس خبرگان آقای هاشمی به عنوان نائب رئیس اول این مجلس علی‌رغم حضور فقها وعلمای صاحب نامی که بعدها برخی از آنان درجایگاه مرجعیت حضور می‌یابند انتخاب می‌شود درصورتی که آقای خامنه‌ای به عنوان یک نماینده عادی دراین مجلس عضویت داشته است.
۵- علی‌رغم حضورآقای هاشمی در راس مجلس شورای اسلامی و ضرورت حضور مداوم درجلسات آن، اداره و فرماندهی جنگ برعهده آقای هاشمی گذاشته می‌شود و فرماندهان سپاه و ارتش و نیز دولت جهت انجام امور مربوط به جنگ موظف به هماهنگی با آقای هاشمی می‌شوند که بعدها با حکم امام و انتصاب ایشان به عنوان جانشین فرماندهی کل قوا رسما فرماندهی جنگ به آقای هاشمی تفویض می‌گردد این درحالی است که درآن زمان، آقای خامنه‌ای رئیس جمهور بوده و پست ریاست جمهوری درآن دوران پیش از بازنگری قانون اساسی عمدتا جایگاهی تشریفاتی بوده و مسئولیت اداره دولت و نظارت بر وزارتخانه‌ها را برعهده نداشته است که واگذاری فرماندهی جنگ به آقای هاشمی علی‌رغم مشغله ی افزون تر وی نسبت به آقای خامنه‌ای حکایت از اعتماد بیشتر به توانمندی آقای هاشمی دراداره امورمهم را دارد.
۶- انتصاب آقای خامنه‌ای به امامت جمعه تهران درسال ۱۳۵۸ با توصیه آیه الله منتظری و آقای هاشمی به امام صورت می‌گیرد اما پس از ترور آقای خامنه‌ای در تیرماه ۱۳۶۰ آقای هاشمی به عنوان امام جمعه موقت درغیاب ایشان به ایراد خطبه می‌پردازد و حضور وی از آن پس به عنوان اولین خطیب موقت جمعه تثبیت می‌گردد نقش موثرتر آقای هاشمی درآن سال‌ها در اداره کشور باعث می‌شود که خطبه‌های نمازجمعه ی آقای هاشمی بسیار بیشتر مورد توجه مردم و مسئولان کشور قرار گیرد درآن سال‌ها که به دلیل مسائل حفاظتی و جلوگیری از ترور شخصیت‌ها تا لحظه ی ایراد خطبه‌ها از اعلام نام خطیب جمعه خودداری می‌شد بلافاصله با اعلام نام آقای هاشمی به عنوان خطیب جمعه ی آن هفته، شور و شعفی فراوان در مردم حاضر در نمازجمعه و نیز شنوندگان پخش مستقیم از رادیو در سراسرکشور ایجاد می‌شد که تا حدود پانزده دقیقه با ابراز احساسات امکان شروع خطبه‌ها را به آقای هاشمی نمی‌دادند و آقای هاشمی با خواهش و تمنا از مردم برای جلوگیری از اتلاف وقت برای ایراد خطبه‌ها اجازه می‌گرفت چرا که خطبه‌های ایشان نسبت به سایر خطبای جمعه از جذابیت بیشتری برخوردار بوده و ضمن مطابقت با سلیقه ی همگانی حاوی اخبار جنگ و نیز مسائل روز مورد نیاز مردم بود که بلافاصله در رسانه‌های داخل و نیز خارج کشور بازتاب فراوانی داشته و جزئیات آن مورد بحث و تجزیه و تحلیل صاحب نظران داخلی و خارجی قرار می‌گرفت و در تصمیم گیری‌های مهم داخلی و بین‌المللی تاثیرگذار بود اما خطبه‌های آقای خامنه‌ای علی‌رغم آن‌که امام جمعه اصلی تهران و رئیس جمهور کشور بود فاقد این امتیازات و ویژگی‌ها بود.
۷- پس از شهادت شهید باهنر بازهم به توصیه آقای هاشمی، آقای خامنه‌ای به دبیرکلی حزب جمهوری اسلامی انتخاب می‌شود، جدا ازعدم محوریت آقای خامنه‌ای در حزب جمهوری اسلامی به عنوان دبیرکل وعدم مقبولیت کافی در بین اعضای حزب و دسته بندی‌های به وجود آمده دراین تشکل پس از انتخاب آقای خامنه‌ای به این سمت، نقش موثرتر آقای هاشمی درآن حزب قابل کتمان نیست وهنگامی‌که درسال ۱۳۶۶ تصمیم به انحلال این حزب گرفته می‌شود علی‌رغم آن‌که اعلام رسمی این موضوع توسط دبیرکل به صورت منطقی کافی به نظر می‌رسید اما اطلاعیه‌ای با امضای مشترک آقای هاشمی و آقای خامنه‌ای مبنی برانحلال حزب منتشر می‌شود چرا که اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی تشخیص می‌دهند که لازم است نام آقای هاشمی درکنار نام آقای خامنه‌ای قرار گیرد که این مطلب حکایت از نقش موثرتر آقای هاشمی در حزب جمهوری اسلامی و اعضای شورای مرکزی آن دارد.
۸- معرفی آقای خامنه‌ای به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری در سال ۱۳۶۰ پس از شهادت شهید رجائی بازهم با محوریت آقای هاشمی صورت پذیرفته است درآن ایام با توجه به نقش حساس مجلس و در راس امور بودن آن و لزوم دارا بودن ریاستی قوی و مورد اعتماد،  نظر امام بر ادامه ی حضور آقای هاشمی در راس این قوه و منتقل نشدن به جایگاهی دیگر بوده است درغیراین‌صورت آقای هاشمی در منظرعمومی و تاثیرگذاران نظام بسیار شایسته تر از آقای خامنه‌ای تلقی می‌شده است لازم به توضیح است که پس از ایجاد اختلافات میان آقای خامنه‌ای رئیس جمهور و آقای میرحسین موسوی نخست وزیر و حمایت مداوم امام از دولت و نیز انتقادات ضمنی ازعملکرد آقای خامنه‌ای و برخی از افرادی که در مجلس، جامعه روحانیت مبارز، جامعه مدرسین و جمعیت موتلفه به حمایت از ایشان درمقابل دولت برخاسته بودند که منجر به سخنان تاریخی امام خطاب به مهندس موسوی درمقابل کارشکنان حامی رئیس جمهور وقت شده بود که:(جناب آقای موسوی، آنان که درمقابل شما ایستاده‌اند، توانایی اداره یک نانوایی را هم ندارند) و نیز(از آن‌جا که ممکن است این روزها افرادی بخواهند نسبت به دولت خدمت‌گذار شبهات و القائاتی دراذهان عامه به وجود آورند و زحمات بی‌شائبه و طاقت فرسای شما را خصوصا در مسأله جنگ خدشه دار نمایند، لازم است این نکته را تذکر دهم که من همچون گذشته شما را فردی لایق و دلسوز برای انقلاب اسلامی می‌دانم و زحمات شما را در دوران جنگ و تجهیز سپاهیان اسلام فراموش نمی‌کنم و الان نیز شما را تأیید و حمایت می‌کنم) و هم چنین(آقای مهندس موسوی را شخصی متدین و متعهد و در وضع بسیار پیچیده کشور، دولت ایشان را موفق می‌دانم)، ازهمان زمان درافکارعمومی و میان مسئولان بلند پایه ی نظام تمایل شدیدی به ریاست جمهوری آقای هاشمی در دوره ی بعد جهت اصلاح امور و پرهیز از اختلافات این‌چنینی ایجاد شد و در دیدگاه عمومی ازهمان زمان علاقمندی به حضور ایشان در جایگاه ریاست جمهوری برای رفع معضلاتی که درافکارعمومی ناشی از مخالفت‌های رئیس جمهور و کارشکنی حامیان وی درمقابل دولت مورد تایید امام را داشت شکل گرفته بود جالب توجه آن‌که آقای خامنه‌ای خود در برخی از دیدارهای خصوصی از جمله دیدار با فرماندهان سپاه در قرارگاه گلف سپاه در اهواز مژده انتخاب آقای هاشمی در دوره آینده ی ریاست جمهوری و بهترشدن اوضاع کشور با حضور ایشان را داده بود این درحالی بود که آینده سیاسی خود آقای خامنه‌ای با توجه به حیات امام درهاله‌ای از ابهام قرار داشت.
۹- در زمان حیات امام آقای هاشمی همواره درمیان جناح‌های مختلف سیاسی به عنوان فردی مرضی الطرفین شناخته شده و ازمقبولیت و اعتماد کامل میان آنان برخوردار بود و تمامی جریانات سیاسی نسبت به ایشان دیدگاه مثبتی داشتند این درحالی بود که آقای خامنه‌ای به دلیل اختلاف با دولت وقت که ازهمان زمان منجر به شکاف درمیان نیروهای انقلاب(به دو قطب خط دو و سه که بعدها به چپ و راست و سپس به اصلاح طلب و اصول‌گرا تغییر نام دادند) شد، و خود به عنوان یکی از طرف‌های اختلاف مطرح بود و بسیاری از جریان‌های مطرح کشور نسبت به ایشان دیدگاه مثبتی نداشتند اما آقای هاشمی با توجه به دیدگاه اعتدالی خود همواره مورد قبول هر دو جریان اصلی انقلاب محسوب می‌شد.
۱۰- درمواضع امام خمینی تا زمان ارتحال حتی یک کلمه انتقاد و نارضایتی از آقای هاشمی به چشم نمی‌خورد و همواره پشتیبانی و حمایت از مواضع وعملکرد آقای هاشمی در رویه ی امام قابل مشاهده است بررسی صحیفه ی امام و سخنان ایشان درمقاطع مختلف موید صحت این ادعا می‌باشد اما درمقاطع مختلف آقای خامنه‌ای مورد عتاب امام واقع شده است دریکی از موارد امام در مقابل تعاریف آقای خامنه‌ای از ایشان که دریک سخنرانی عمومی در حسینیه ی جماران ایراد نموده بود بلافاصله عکس العمل نشان داده و با ناراحتی اظهار می‌دارند که: آقای خامنه‌ای کمی زیاده روی کردند و یا مشهورترین عتاب امام نسبت به آقای خامنه‌ای که در واکنش به سخنان وی در خطبه‌های نمازجمعه و درک ناصحیح وی از نظرات امام با صدور یک نامه خطاب به وی اتفاق افتاد که بازتاب‌های فراوانی درسطح افکارعمومی در پی داشته و پس از آن برخی از دانشجویان درصدد راهپیمائی برعلیه ایشان برآمدند اما از آن‌جا که امام تصمیم بر حفظ تمامی نیروهای انقلاب را داشتند طی نامه دیگری از وی دلجوئی نمودند.
ملاحظه: همان‌گونه که همگان می‌دانند آقای هاشمی علاوه بر مهم ترین نقش در رشد آقای خامنه‌ای درمقاطع مختلف انقلاب درانتخاب وی به عنوان رهبر پس از ارتحال امام مهم‌ترین نقش را برعهده داشته است بدون شک با توجه به مقبولیت بیشترآقای هاشمی نسبت به آقای خامنه‌ای در دهه اول انقلاب درمیان مردم و نیروهای موثر کشور، مقبولیت آقای هاشمی جهت انتخاب به عنوان رهبری در بین جناح‌های سیاسی کشور و نیز افکارعمومی و مسئولان بلند پایه ی کشور بسیار بیشتر از آقای خامنه‌ای بود اما از آن‌جا که سال‌ها انتظار و امید به حضور آقای هاشمی درجایگاه ریاست جمهوری به خصوص پس از اتمام جنگ جهت بهبود امورکشور و سازندگی ایجاد شده بود درآن مقطع خواست مردم حضور ایشان در جایگاه ریاست جمهوری به منظور تحقق بخشیدن به انتظار آنان جهت ساماندهی امورکشور بود از طرفی با توجه به اتمام دوران ریاست جمهوری آقای خامنه‌ای و بلاتکلیف بودن آینده سیاسی وی، آقای هاشمی و برخی از تصمیم گیرندگان کشور را به این نتیجه رسانیده بود که برای دورنشدن آقای خامنه‌ای از کانون مدیریت کشور و با توجه به این که رهبری از جایگاه اجرائی آن‌چنانی برخوردار نبوده و صرفا جایگاه نظارتی بر امورکشورداشته و از طرفی با توجه به روابط آقای هاشمی و آقای خامنه‌ای طی سال‌های گذشته که همواره دوستانه و برادرانه بوده(که البته دراین روابط بردرانه و دوستانه دراکثر قریب به اتفاق موارد با توجه به جایگاه برتر آقای هاشمی نسبت به آقای خامنه‌ای مساعدت‌ها و کمک‌های بیشتری از سوی آقای هاشمی به آقای خامنه‌ای صورت می‌گرفته است) و ازطرف دیگر با توجه به توصیه ی امام به این دو، قبل از ارتحال مبنی بر این‌که همواره همراه و همدل با کمک هم این انقلاب را به پیش ببرید، تلقی آقای هاشمی این نبود که روزی آقای خامنه‌ای نمک خورده و نمک‌دان بشکند و پاسخ کمک‌ها، مساعدت‌ها، محبت‌ها و الطاف آقای هاشمی را درحق خود با ناسپاسی و قدرناشناسی به گونه‌ای دیگر بدهد البته درهمین‌جا ضروری است که نبایستی منکراشتباهات آقای هاشمی و همراهی و همنوائی او با آقای خامنه‌ای در ابتدای رهبری ایشان شویم که بسیاری از یاران امام و نیروهای کارآمد خط امامی و وفادار به نظام از صحنه اجرائی حذف و قربانی کینه ورزی آقای خامنه‌ای و تسویه حساب‌های وی از گذشته در دوران اختلاف با مهندس موسوی گردیدند و شاید اگر ایستادگی آقای هاشمی درمقابل آقای خامنه‌ای و توصیه به وی مبنی برحفظ تمامی نیروهای انقلاب و پرهیز از برخوردهای حذفی و کینه ورزانه ی آقای خامنه‌ای صورت می‌گرفت با توجه به نیازی که آقای خامنه‌ای در ابتدای رهبری به همراهی‌ها و مساعدت‌های آقای هاشمی داشت مجبور به بها دادن به دیدگاه‌های آقای هاشمی می‌شد اما متاسفانه شرایطی اتفاق افتاد که جناحی که مورد تایید امام نبوده و در انتخابات دوره سوم مجلس با اشاره تلویحی امام از صحنه سیاسی کشور حذف شده بود توسط آقای خامنه‌ای و با نظر مساعد آقای هاشمی حاکم برکشور شده و با درو کردن نیروهای موثر و وفادار به نظام شرایطی را درکشور ایجاد کرد که حاصل آن قتل دگراندیشان، سرکوب تشکل‌های دانشجوئی، محدودیت احزاب، فقدان آزادی بیان و انتقاد سازنده، سلب آزادی از مطبوعات و قتل‌های زنجیره‌ای شد که البته حماسه دوم خرداد پاسخی به این رفتارهای اقتدارگرایانه در آن دوران بود، وارد نمودن سپاه به فعالیت‌های اقتصادی و دخالت دادن در برخی اموراجرائی کشور، عدم نظارت بر سیستم امنیتی کشور و افسارگسیختگی آن، بها دادن بیش از حد به برخی از عناصر اقتدارگرا و تقویت آنان که آثار آن هم‌چنان برکشور سایه افکن شده و استیلای بی حد و حصر سپاه و سیستم امنیتی را بر مقدرات کشور رقم زده است همگی ناشی از اشتباهات آقای هاشمی درهمراهی و همنوائی با آقای خامنه‌ای در دوران ریاست جمهوری ایشان محسوب می‌شود البته این نکته را هم نباید از نظر دور داشت که هیچ دیکته‌ای بدون غلط نیست و شاید اگر آقای هاشمی درسال ۱۳۸۴ و یا ۱۳۹۲ به ریاست جمهوری می‌رسید می‌توانست دیکته‌ای کم غلط تر بنویسد و امور کشور را بهتر اداره کند.
شاید اگر پس از ارتحال امام آقای هاشمی به جای تلاش برای رهبری آقای خامنه‌ای برای رسیدن خود به رهبری تلاش می‌کرد بدون شک با توجه به مقبولیتی که در افکارعمومی و تاثیرگذاران کشور داشت رسیدن به این جایگاه برای او دور از دسترس نبود اما شاید از خود گذشتگی بی‌مورد ایشان به نفع آقای خامنه‌ای سبب شد تا بعدها برخی به بهانه حمایت از آقای خامنه‌ای ، وی و بسیاری از یاران امام و نیروهای کارآمد را آماج انواع اتهامات ناروا بنماید آیا آن روز آقای هاشمی اوضاع کشور را این‌گونه که هم اکنون رقم خورده، می دید؟ آیا او روزی را می‌دید که حاصل تلاش او برای رسیدن آقای خامنه‌ای به رهبری سپردن انقلاب به نااهلان و نامحرمانی شود که امام بیم آن را داشت؟
http://sahamnews.org/2015/03/276798/
https://www.balatarin.com/permlink/2015/3/7/3817366

۱۳۹۳ اسفند ۱۴, پنجشنبه

جابجائی با بصیرت و فتنه گر!(بخش ششم)

Ahmad-Shams-saham-news
» سید احمد شمس
در قسمت قبل ضمن مقایسه ی آقای هاشمی و آقای خامنه‌ای دربعدعلمی، به نکاتی چند درخصوص جایگاه و سوابق علمی آقای خامنه‌ای اشاره گردید. دراین بخش نیز نکاتی چند در رابطه با میزان توان‌مندی علمی وی مورد بحث و تحلیل قرارگرفته و درقسمت آینده به مقایسه ی آقای هاشمی و آقای خامنه‌ای در سایر ابعاد پرداخته و نیز دلایل رویاروئی نهان وآشکارآقای خامنه‌ای با آقای هاشمی در ده ساله اخیر مورد ارزیابی قرار خواهد گرفت.
نکات قابل توجهی در مورد میزان توان‌مندی علمی آقای خامنه‌ای و برخی حواشی دیگر پیرامون آن:
۱-  پس از رهبری آقای خامنه‌ای و محرز بودن عدم توان‌مندی علمی کافی وی، برخی از افراد پیشنهاد تشکیل جلساتی تحت عنوان مباحثه ی علمی درحضور وی را مطرح نمودند، هرچند عنوان ظاهری این جلسات مباحثه علمی بود اما در واقع هدف اصلی برگزاری این نشست‌ها افزایش توانمندی علمی آقای خامنه‌ای را مدنظر داشت، حاضرین دراین جلسات را عمدتا فقهای شورای نگهبان به اضافه تنی چند از دیگرعلمای حوزه علمیه ازجمله آقایان سید جعفر کریمی، هاشمی شاهرودی و… تشکیل می‌دادند. دراین جلسات درخصوص مسائل مختلف فقهی و اصولی مباحثی مطرح و درحقیقت ماهیت این نشست‌ها القاء و تدریس دروس به آقای خامنه‌ای بوده اما ازعنوان محترمانه مباحثه علمی استفاده می‌شده است. چندی بعد پیشنهاد راه اندازی درس خارج فقه توسط آقای خامنه‌ای برای جا افتادن جایگاه ایشان درحوزه علمیه از دل همین نشست‌ها بیرون می آید و گویا مطالب ارائه شده توسط وی در درس خارج فقه که ازسال ۱۳۷۰ آغاز گردید و هم چنان ادامه دارد به اهتمام همین جمع گردآوری شده و درآن جلسات، آماده سازی لازم جهت ارائه هرچه بهتر دروس به عنوان استنباط‌های شخصی آقای خامنه‌ای توسط این جمع صورت می‌پذیرفته است. درسال‌های اخیر این جمع جای خود را به شخص آقای سید محمود هاشمی شاهرودی داده و با توجه به تدریس وی درحوزه علمیه ی قم(که برخلاف رسوم همیشگی و قدیمی علما که پنج روز ازهفته تدریس و دو روز پنج شنبه و جمعه اختصاص به تعطیلی دروس داشته، وی چهار روز ازهفته به تدریس اشتغال داشته و سه روز پایانی را اختصاص به تعطیلی دروس داده است)، درسه روز پایانی هفته علاوه برشرکت درجلسات شورای نگهبان، برای فرزندان آقای خامنه‌ای تدریس خارج فقه و اصول به صورت خصوصی نموده(که ازخلال همین درس‌ها و بحث‌های چند روز درهفته درنظر است اجتهاد سید مجتبی خامنه‌ای و سودای رهبری و زعامت آینده وی برحوزه های علمیه!! تثبیت شود درجائی‌که هم چنان دراجتهاد پدرش تردید جدی وجود دارد این چه سودائی است دیگر!!) و درکنارآن این تدریس خصوصی، آقای هاشمی شاهرودی به آماده سازی دروس هفته ی آینده آقای خامنه‌ای می پردازد. لازم به ذکر است که پرداخت شهریه‌ای که چند سال قبل به نام آقای هاشمی شاهرودی به طلاب حوزه علمیه صورت می‌گرفت هزینه ی آن توسط آقای خامنه‌ای تامین می‌شد که شاید این مبالغ کلان حق الزحمه ی تلاش‌های آقای هاشمی شاهرودی به منظورآماده سازی علمی آقای خامنه‌ای و نیز پاداش تنظیم برخی کتب استفتاء منتشره به نام آقای خامنه ای بوده که البته به اهتمام آقای هاشمی شاهرودی ولی تحت عنوان نام آقای خامنه‌ای انتشار یافته است.
۲ – هر مرجع تقلیدی پس از اعلام مرجعیت علاوه بر رساله عملیه ی توضیح المسائل یک کتاب دیگر به عنوان منبع دیدگاه‌های فقهی خود منتشر می‌نماید که عمدتا تاکنون روال مراجع تقلید گذشته براین بوده که برکتاب عروه الوثقی مرحوم آیه الله سید محمد کاظم یزدی حاشیه می‌نوشته اند برخی ازعلما علاوه برحاشیه نوشتن برعروه الوثقی کتاب فقهی مستقل دیگری هم انتشار می داده اند ازجمله مرحوم آیه الله سید ابوالحسن اصفهانی کتاب وسیله النجاه، امام خمینی کتاب تحریرالوسیله، آیه الله خوئی و آیه الله سیستانی کتابی تحت عنوان منهاج الصالحین انتشار داده اند. اما هم اکنون پس ازگذشت بیست سال از اعلام مرجعیت آقای خامنه‌ای هنوزمطابق با سنت مرسوم درحوزه‌های علمیه رساله عملیه‌ای از ایشان به چاپ نرسیده و نیزحاشیه‌ای برعروه الوثقی از وی به انتشار نرسیده است. مرحوم آیه‌الله منتظری در سخنرانی معروف افشاگرانه ی سیزده رجب سال ۱۳۷۶ که منجر به حصر ایشان گردید ضمن اظهار تاسف از به ابتذال کشیده شدن مرجعیت، نقل قولی را از یکی از فقهای شورای نگهبان مطرح نمودند که وقتی وی به دفتر استفتائات آقای خامنه‌ای درقم مراجعه می‌کند ملاحظه می‌کند که متصدیان پاسخ‌گوئی به استفتائات، جواب سوال‌های شرعی را از روی تحریرالوسیله ی امام خمینی می‌دهند که این امر مورد اعتراض فرد مذکورشده و اظهار می‌دارد که مردم اگر سوال شرعی از آقای خامنه‌ای می‌پرسند نظرات ایشان را می‌خواهند نه دیدگاه‌های امام خمینی را، همه ی این موارد حکایت ازهمان ابتذال مرجعیت مورد اشاره ی مرحوم آیه الله منتظری و عدم توانمندی علمی آقای خامنه‌ای و نداشتن آثارعلمی قابل اعتنا دارد که البته با این روش‌ها دین مردم بازیچه ی دست صاحبان زر و زور قرارگرفته و با تکالیف شرعی مومنین این چنین خارج از مدار تقوا و دین‌داری برخورد می‌شود. بی شک امروز آقای خامنه‌ای مصداق بارز و اتم و اکمل این احادیث شریف معصومین علیهم السلام است:
درتحف العقول از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده که فرمود:(من أفتی الناس بغیرعلم لعنته ملائکه السماء و الأرض) «هرکس بدون علم و آگاهی فتوا دهد ملائکه ی زمین و آسمان او را لعنت می‌نمایند.»
درنهج البلاغه نیز از امیرالمومنین نقل شده است که: (من افتی الناس بغیرعلم کان ما یفسده من الدین اکثر مما یصلحه)«کسی که برای مردم بدون علم و آگاهی فتوا دهد، خرابکاری‌اش در دین بیشتراز اصلاحش می باشد.»
و نیز از امام محد باقر نقل شده است که:(مَنْ أَفْتَی النّاسَ بِغَیْرِ عِلْم وَ لا هُدًی لَعَنَتْهُ مَلائِکَهُ الرَّحْمَهِ وَ مَلائِکَهُ الْعَذابِ وَ لَحِقَهُ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِفُتْیاهُ) «هرکه بدون علم وهدایت به مردم فتوا دهد، فرشتگان رحمت و فرشتگان عذاب او را لعنت کنند و گناه آن که به فتوایش عمل کند دامن‌گیرش شود.»
۳- علی‌رغم بیش از بیست‌سال ازتدریس خارج فقه توسط آقای خامنه‌ای هنوزیک کتاب فقهی حاوی نظرات علمی نامبرده به چاپ نرسیده است تا میزان توان‌مندی علمی او مورد ارزیابی علما و بزرگان حوزه‌های علمیه قرارگرفته تا بتوانند درمورد میزان بهره مندی و توان او درعلوم حوزوی اظهارنظر نمایند چرا که سایرعلما و فقها به دلیل آن که خود امکان حضور در دروس علمای هم طراز خود را ندارند و نیز بعضا از سوابق علمی هم طرازان خود درگذشته اطلاع کافی ندارند تنها با ملاحظه آثارعلمی افراد پی به میزان توانمندی ایشان می‌برند درسال ۱۳۴۲ که امام خمینی درمقابل رژیم شاه به مبارزه پرداختند شاه درصدد مجازات ایشان برآمد از آن‌جا که مجتهدین و مراجع از مجازات مصون بودند برخی از مراجع وقت هم‌چون حضرات آیات میلانی، گلپایگانی، شریعتمداری و مرعشی نجفی با تحصن درتهران ضمن تایید اجتهاد و مرجعیت امام خمینی خواستارآزادی ایشان شدند اما برخی علما ازهمراهی با ایشان خودداری می‌نمایند چرا که تا آن‌زمان بیشترامام را به عنوان مدرس فلسفه و عرفان و نه صاحب نظر و متخصص در فقه و اصول می‌شناختند اما در اواخر دهه چهل شمسی که کتاب تحریرالوسیله ی امام و نیز تقریرات دروس خارج ایشان منتشرشد با ملاحظه ی آثار امام همگان به توانمندی علمی و اجتهاد و مرجعیت امام پی برده و به آن اذعان نمودند اما هم اکنون هیچ آثارعلمی معتبری که دال بر توانمندی و تخصص آقای خامنه‌ای باشد وجود ندارد تا علما به توان‌مندی و اجتهاد او اعتراف نمایند.
۴- همان‌گونه درقسمت قبلی اشاره شد درسال ۱۳۷۳ برخی از طلاب و روحانیونی که هم اکنون بعضا درقرارگاه عمار مشغول بصیرت افزائی!! هستند پس ازارتحال آیه الله اراکی با مراجعه به منزل برخی از علما در قم و دیگر شهرها با ایجاد محذوریت‌های اخلاقی با عنوان نمودن دلایلی چون ضرورت حفظ نظام و میرات امام و… و ازایشان برای اثبات اجتهاد آقای خامنه‌ای تاییدیه گرفتند که درمورد نحوه اخذ تک تک آن‌ها و دلایل نوشتن تاییدیه‌ها توسط برخی علما حکایات وجودی دارد که در زمان لازم به آن‌ها اشاره خواهد شد و البته برخی ازعلما نیز از ارائه تاییدیه خودداری نموده و حاضر به نوشتن آن نشدند همان ایام تاییدیه‌های مذکور که تحت شرایط خاصی اخذ شده بود وعلمائی که بعضا حاضر به نوشتن این تاییدیه‌ها شدند برحسب محذوریت‌های اخلاقی و برای حفظ نظام و جایگاه رهبری حاضر به نوشتن آن‌ها شده بودند، با آب وتاب بسیار و درتیراژ بالا منتشرشده و به عنوان ملاک قطعی اجتهاد آقای خامنه‌ای از آن‌ها تبلیغ فراوانی شد همین امر به اضافه ی تجمع برخی از اعضای لشکرهفده علی بن ابی طالب قم در مقابل جامعه مدرسین قم سبب شد تا نام آقای خامنه‌ای درمیان مراجع تقلید مورد تایید این تشکل سیاسی قرارگیرد جالب آن‌که درآن لیست نامی از مجتهدین مسلم و مراجع تقلید مبرزی چون آیه الله سیستانی و آیه الله صافی گلپایگانی و… به میان نیامده بود. به طورکلی علمائی که ظاهرا اظهار می‌دارند آقای خامنه‌ای از توانمندی علمی و اجتهاد برخورداراست از چهار دسته خارج نیستند: الف- یا افرادی هستند که برای حفظ نظام و جایگاه رهبری و از باب حکم ثانوی علی‌رغم علم به عدم توان‌مندی وی خیرخواهانه اجتهاد آقای خامنه‌ای را تایید نموده اند. ب – یا افرادی هستند که ازجایگاه علمی آقای خامنه‌ای اطلاعی ندارند اما به اعتبار تایید دسته اول و آن هم خیرخواهانه برای حفظ نظام و جایگاه رهبری حاضر به تایید آقای خامنه‌ای شده اند. ج – یا افراد دین به دنیا فروشی هستند که به دلایل دنیوی و حفظ و تثبیت جایگاه‌های خود و بعضا بهره مندی بیشترازمطامع دنیوی اقدام به تایید آقای خامنه‌ای نموده اند. د – یا کسانی هستند که مانند آقای خامنه‌ای از توانمندی علمی برخوردار نیستند اما امروزه به برکت تایید آقای خامنه ای!!
(کوری عصا کش کور دیگر) و شورای نگهبان مجتهد!! شده‌اند و بعضا نیز درعداد اعضای مجلس خبرگان قرار گرفته‌اند درغیراین‌صورت هیچ فقیه عادل، باتقوی و دین‌داری حاضربه تایید اجتهاد آقای خامنه‌ای نمی باشد چرا که علاوه برسوابق علمی ناقص وی در دوران تحصیلات و شهره نبودن وی به اجتهاد تا پیش از رهبری هم اکنون نیزهیچ مستند کافی و آثارعلمی استدلالی جهت اثبات و شناخت میزان توان‌مندی او مطابق با سنت مرسوم درحوزه‌های علمیه وجود ندارد، جهت روشن شدن ذهن دوستان عزیز به چند نمونه از افرادی که در دسته سوم و چهارم جای دارند و بعضا آقای خامنه‌ای را تایید نموده‌اند با ذکرحکایاتی درمورد آنان اشاره می شود:
- حکایت اول؛
پس ازسال ۱۳۷۳ و اعلام اسامی مراجع تقلید مورد تایید جامعه مدرسین که نام آقای حسین نوری همدانی درمیان آنان به چشم نمی‌خورد دفتر وی ضمن اعلام ناخشنودی ازاین اقدام جامعه مدرسین با انتشار اطلاعیه ی افشاگرانه‌ای ضمن چاپ دست‌خط ایشان و آقای بنی فضل دراعتراض به عملکرد جامعه مدرسین درقبال مسائلی نظیرجنگ و سایرمسائل دیگر در اواخر دهه شصت دلیل قرارنگرفتن نام وی در میان مراجع تقلید را موضع‌گیری آقای نوری همدانی طی آن سال‌ها درمقابل جامعه مدرسین ذکر می‌نماید که درحمایت از امام و نارضایتی ایشان ازعملکردها و موضع گیری‌های غیراصولی جامعه مدرسین صورت پذیرفته بود. آقای نوری همدانی درانتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۷۶ نیز از کاندیداتوری آقای خاتمی حمایت می‌کند و وقتی که برخی از افراد با دفتر وی تماس گرفته و جویای نظر او می‌شدند آن‌ها را تشویق به حمایت از آقای خاتمی می‌کرده است. پس از ریاست جمهوری آقای خاتمی آقای نوری همدانی انتظار پشتیبانی مضاعف از وی داشته و تلاش می‌کند آقای خاتمی رانت‌های ویژه‌ای را در اختیار وی و دفترش قرار دهند. دریکی از سفرهای آقای خاتمی به قم در دوران ریاست جمهوری، هنگامی‌که وی به دیدار آقای نوری همدانی می رود انتهای ملاقات تنظیم شده توسط دفترآقای خاتمی با آقای نوری همدانی مقارن با نیم ساعت مانده با اذان مغرب می‌شود که گویا طبق برنامه از پیش تعیین شده بایستی برای ادامه برنامه‌های سفر به دیدار سایر مراجع می رفته اند و درحالی‌که آقای خاتمی قصد ترک بیت ایشان را داشته آقای نوری همدانی مانع ازخروج وی شده و از آقای خاتمی تقاضا می‌کند چند دقیقه‌ای بیشتربمانند تا نکته مهمی را برای ایشان بازگو کند اما بیان این نکته مهم با مکثی طولانی همراه شده و هنگام اذان مغرب فرا می رسد با شنیدن صدای اذان مغرب آقای نوری همدانی از آقای خاتمی دعوت به اقامه نماز می‌کند تا نکته مهم خود را پس از اقامه نماز بیان کند زمانی‌که آقای خاتمی و همراهان آماده اقامه نماز به امامت آقای نوری همدانی می‌شوند دوربین‌های فیلمبرداری از قبل آماده شده دفترآقای نوری همدانی آماده گرفتن فیلم از اقتدای آقای خاتمی وهمراهان به آقای نوری همدانی می‌شود که با هوشیاری رئیس دفتر و تیم حفاظت آقای خاتمی بلافاصله دوربین‌ها جمع آوری شده و امکان فیلمبرداری از این مراسم حاصل نمی‌شود هنگامی‌که این نیت آقای نوری همدانی نقش برآب می‌شود و وی به این مقصود خود نمی رسد پس از اتمام اقامه نماز نامه‌ای را تقدیم آقای خامنه‌ای می‌کند که درآن خواسته‌های وی بیان شده بود اما آقای خاتمی تقاضا می‌کند که همان زمان و به صورت حضوری درخواست آقای نوری همدانی و آن‌چه درنامه نگاشته شده را بشنود که نهایتا آقای نوری همدانی مجبور به بیان درخواست‌های غیرمعقول خود شده و درمقابل با پاسخ منفی آقای خاتمی مواجه می‌شود، ماجرای مخالفت با فیلمبرداری از نماز جماعت و نیز پاسخ منفی آقای خاتمی جرقه‌ای درتغییر موضع آقای نوری همدانی به سمت بیت رهبری و درعوض سرازیرشدن امکانات و رانت‌های خاص از آن‌سو به سمت وی را ایجاد می‌کند، درهمان ایام که آقای نوری همدانی ماهانه فقط پانصد تومان آن‌هم به افراد خاص از طلاب شهریه پرداخت می‌کرده پس از این ماجراها و حمایت‌های بیت رهبری از وی موفق به پرداخت ماهانه سه هزار و پانصد تومان شهریه عمومی درحوزه علمیه قم می‌شود و از آن پس اعلام مواضع پی در پی وی به نفع اقتدارگرایان و صدور بیانیه‌های مکرر و پوشش وسیع آن در صداوسیما و رسانه‌های حکومتی و دیدارهای حکومتی با او آغاز می‌شود شاید دوستان با شنیدن این حکایت و چندین حکایت دیگر از شهرت طلبی آقای نوری همدانی که درآینده ذکر خواهد گردید رمز حمایت‌های بی وقفه ی وی از آقای خامنه‌ای و اقتدارگرایان و نیز شعار معروف خامنه ای کوثراست دشمن او ابتر است!! را دریابند.
- حکایت دوم؛
آقای محمد یزدی نایب رئیس دوره دوم مجلس شورای اسلامی درسومین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی از تهران و همزمان انتخابات میاندوره‌ای مجلس خبرگان از استان خراسان شکست سنگینی را متحمل می‌شود همان ایام تشکل نوظهور مجمع روحانیون مبارز با ارائه لیستی سعی در راه‌یابی همراهان دولت مورد تایید امام درمجلس داشته که با حمایت امام از این تشکل و نیزسخنان تلویحی ایشان که در حمایت از کاندیداهای مورد تایید مجمع روحانیون مبارز و درمخالفت با کارشکنان درمقابل دولت ایراد کرده بودند آقای محمد یزدی و لیست همراه او که مورد تایید جامعه روحانیت مبارز تهران بودند با شکست سنگینی مواجه می‌شوند و او که تا چندی پیش درجایگاه نفر دوم یکی از قوای سه گانه همواره مورد توجه رسانه‌ها قرار داشت به یک‌باره از نظرها محو می‌شود همین نکته فشارسنگین روحی بر او وارد نموده و تا مدت‌ها او را در شرایط سختی قرار می‌دهد، حضور او درجلسات جامعه مدرسین به صورت غیرمنظم شده و هنگام حضور نیز با بی حوصلگی درجلسات شرکت نموده و از اظهارنظر در امور و مشارکت فعال که همراه با بی تفاوتی نسبت به مسائل روز و امورجاری کشور بوده پرهیز می‌نماید اما امام خمینی که جایگاه پدری برای تمامی نیروهای درون نظام را داشته و برخلاف رویه آقای خامنه‌ای مبنی برحذف منتقدان و مخالفان سعی درجذب همه افراد وابسته به انقلاب را داشته و ابدا از حذف افراد و جریانات خشنود نبودند از باب مولفه بین قلوبهم پس از استعفای آیه الله صافی گلپایگانی از شورای نگهبان، آقای محمد یزدی را طی حکمی به عنوان جایگزین وی منصوب می‌نمایند. آقای محمد یزدی ضمن تشکر ازایشان طی نامه‌ای اقرار می‌نماید: از این‌که اینجانب را از ذنب کبیره ی انزوای از انقلاب نجات دادید تشکر می‌نمایم. آقای محمد یزدی بعدها به مدد آقای خامنه‌ای به ریاست قوه قضائیه منصوب می‌شود و ضمن برجای گذاشتن عملکردی سیاه که رئیس بعدی قوه قضائیه اقرار به ویرانه شدن دستگاه قضائی و تحویل گرفتن آن جایگاه از وی تحت شرایطی که در دوران ریاست آقای محمد یزدی برآن قوه وارد شده می‌نماید آقای یزدی که به یمن این مدد آقای خامنه‌ای که ازجایگاه حاشیه‌ای در زمان امام به متن کانون قدرت از امکانات بسیاری برخوردار می‌شود پس از ارتحال آیه الله اراکی به شکرانه‌ی این محبت‌ها ازجمله حامیان سرسخت و جدی مرجعیت آقای خامنه‌ای می‌گردد او که نامه تشکرخود از امام خمینی درجریان انتصاب خود در شورای نگهبان و بیم از انزوای از انقلاب را از یاد برده بود درنامه تاییدیه خود برای آقای خامنه‌ای می نویسد: خدایا تو شاهدی که اگر امروز دراین مقام هم نبودم چنین می‌نمودم!! حال حکایت عقده گشائی این فرد که درسال ۱۳۷۶ پس از احتمال کاندیداتوری مهندس میرحسین موسوی درجلسه جامعه مدرسین اظهار داشته بود که خطراین سید جدی است!! و موضع گیری‌های غیراصولی و جانبدارانه ی وی در چند دهه اخیر، و قضاوت شما دوستان عزیز صداقت آقای محمد یزدی!! و آن‌چه از گذشته ی ایشان تاکنون محرز است را روشن می نماید.
حکایت سوم؛
اگر به فیلم‌های جریان انتخاب آقای خامنه‌ای به رهبری توسط مجلس خبرگان که بارها توسط صداوسیما پخش شده و صحنه اعلام رای برای وی توسط آقای هاشمی دقت کنیم مشخص می‌شود که درهیات رئیسه مجلس خبرگان یکی از اعضا برخلاف اکثریت مجلس ازجای خود برنخاسته و درحقیقت با رهبری ایشان مخالف است او کسی نیست جز آقای «محمد مومن قمی» که به دلیل عدم اعتقاد به اجتهاد آقای خامنه‌ای ازقیام به نفع آقای خامنه‌ای و رای مثبت به وی خودداری می‌کند. آقای محمد مومن قمی دربرخی ازجلسات اظهار می‌دارد که بعدها به توان علمی آقای خامنه‌ای پی بردم و ایشان فردی«قوی»هستند اما مستنداتی وجود دارد که درصورت لزوم بعدها به آن اشاره خواهد شد که نامبرده درجلساتی که با برخی ازعلما داشته دقیقا از کلمه«ضعیف» درمورد توان علمی آقای خامنه‌ای استفاده نموده است اما متاسفانه هرگاه صداوسیما و رسانه‌های حکومتی سعی درتثبیت جایگاه علمی آقای خامنه‌ای دارند وی از اولین افرادی است که درمصاحبه از وی برای اثبات توان علمی آقای خامنه‌ای استفاده می‌شود و درحقیقت سخنان او در خلوت با جلوت کاملا متفاوت است، او یکی از افرادی بوده که درجلسات آماده سازی فقهی و مباحثه علمی با آقای خامنه‌ای پس از رهبری وی شرکت می‌کرده و ضمنا رابط آیه الله منتظری با آقای خامنه‌ای نیز بوده است. آیه الله منتظری پس از ارتحال آیه الله اراکی و موجی که برخی از افراد برای تایید اجتهاد و تبلیغ مرجعیت آقای خامنه‌ای به راه انداخته بودند طی نامه‌ای که توسط آقای مومن قمی به آقای خامنه‌ای رسانده می‌شود به وی توصیه می‌کند از ورود به عرصه مرجعیت خودداری نماید چرا که بهترین بهانه می‌تواند کثرت مشاغل و امورات متعدد به دلیل حضور درجایگاه رهبری عنوان شود و اتفاقا آقای خامنه‌ای دراولین سخنرانی پس از ارتحال آیه الله اراکی و موجی که توسط برخی جهت مرجعیت وی به راه انداخته بودند سخنانی ایراد می‌نماید که حکایت از پذیرش توصیه ی آیه الله منتظری دارد اما متاسفانه بعدها از این توصیه مشفقانه تخطی نموده که حکایت همان حدیث شریف من افتی بغیرعلم… را درمورد خود به منصه ظهور می‌رساند.
۵- درسال ۱۳۶۲ پیش از اعلام قائم مقامی آیه الله منتظری رسانه‌ها و مطبوعات وعامه مردم و نیز حوزه‌های علمیه برای ایشان ازعنوان آیه الله العظمی استفاده نمودند این درحالی بود که وی هنوز رساله عملیه خود را منتشر نکرده بود و از لحاظ سن نیز به تازگی وارد شصت سالگی شده بود اما توان بالای علمی، آثار منتشرشده ازایشان ازجمله کتاب البدرالزاهر که در سن سی‌وپنج سالگی به عنوان تقریرات دروس آیه الله بروجردی منتشرکرده بود و نیز سایر آثارعلمی ایشان همگی حکایت از توان و احاطه شگرف ایشان برمسائل علمی داشت و جای هیچ‌گونه شک و شبهه‌ای درمیزان علم و اجتهاد ایشان باقی نگذاشته بود اما درحال حاضر که آقای خامنه‌ای در سن هفتاد و پنج سالگی به سر می‌برد و بیست‌وپنج سال از رهبری و بیست سال از اعلام مرجعیت وی می‌گذرد ولی هم‌چنان حتی رسانه‌های حکومتی هم چون صداوسیما و مطبوعات وابسته به حاکمیت ازعنوان آیه الله برای او استفاده نموده از به کار بردن عنوان آیه الله العظمی برای ایشان پرهیز می‌نمایند که این حکایت از اقرارعملی اقتدارگرایان به عدم توانمندی علمی وی دارد لذا برای عادی جلوه دادن این امرعنوان آیه الله العظمی از دیگر مراجع تقلید در رسانه‌های حکومتی نیز حذف گردیده درحالی‌که در زمان حیات مراجع گذشته هم چون حضرات آیات گلپایگانی، اراکی و مرعشی نجفی ازعنوان آیه الله العظمی توسط همین رسانه‌ها برای ایشان استفاده می شد. همه این‌ها نشان از اقرارحاکمیت و اقتدارگرایان به عدم توانمندی علمی آقای خامنه ای دارد نکته ای که خبرگان کشور باید مورد توجه و اهتمام جدی قرار دهد.
http://sahamnews.org/2015/03/276709/

https://www.balatarin.com/permlink/2015/3/6/3816291

۱۳۹۳ اسفند ۱۱, دوشنبه

جابجائی با بصیرت و فتنه گر!( بخش پنجم)

Ahmad-Shams-saham-news» سید احمد شمس
درقسمت قبل به تنها چند نمونه از ناسپاسی‌ها و قدرناشناسی‌های آقای خامنه‌ای درحق کسانی‌که به وی لطف و محبت‌های فراوانی نموده و پاسخی غیرازآن دریافت داشتند اشاره گردید، دراین قسمت با توجه به انتخابات پیش روی هیات رئیسه مجلس خبرگان و به نوعی ارتباط داشتن آن با مبحث قسمت قبلی، به موضوع آقای هاشمی رفسنجانی پرداخته می‌شود؛ شخصی که بدون تردید بزرگترین حق را برگردن آقای خامنه‌ای پیش و به خصوص پس از پیروزی انقلاب درمقاطع مختلف تاریخی داشته و در رسیدن او به جایگاه‌های مختلف بالاخص«رهبری» بیشترین نقش را ایفا نموده، اما درمقابل…
از آن‌جا که رسالت مجلس خبرگان نظارت برعملکرد رهبری و نیز بررسی وجود و بقای شروط رهبری می‌باشد، علی‌رغم آن‌که انتخابات مجلس خبرگان پس از رهبری آقای خامنه‌ای هیچ‌گاه آزادانه برگزار نشده و با اعمال نظارت‌های فراقانونی شورای نگهبان افرادی کاملا دست‌چین شده و بعضا با انتخاباتی کاملا غیررقابتی و دربرخی ازاستان‌ها تنها با وجود یک کاندیدا وارد این مجلس شده‌اند اما درعین حال نیزفضای کنونی مجلس خبرگان و تمایل درونی اعضای آن کاملا متفاوت با خواست اقتدارگرایان می‌باشد که دلیل آن رای به ریاست آقای هاشمی در دونوبت درمقابل آقایان جنتی و محمد یزدی می‌باشد با وجود آن‌که به خصوص درنوبت اول افرادی چون آقایان سیداحمد خاتمی، صادق لاریجانی، کعبی و… با هزینه‌های فراوان از بیت‌المال و سفرهای متعدد استانی و دیدار با اعضای این مجلس ضمن تخریب گسترده آقای هاشمی، اعضاء را ترغیب به رای دادن به رقیب آقای هاشمی نموده بودند که علی‌رغم این تلاش‌ها درهر دونوبت برتری آقای هاشمی رقم خورد واگرتمایل شخص آقای هاشمی درمراحل بعدی برعدم کاندیداتوری نبود، بدون شک این ریاست تداوم می‌یافت. هرچند رویه واقعی این نهاد با آن‌چه گفته شد قابل ارزیابی است اما درمذاکرات خصوصی اعضای این مجلس با افراد مورد اعتماد – که بعضا شخصا شاهد برخی از آن‌ها بوده ام – تمایلات واقعی و نوع نگاه ایشان به مسائل گوناگون ازجمله احساس ضرورت درخصوص نظارت برعملکرد شخص رهبر و زیرمجموعه‌های آن، حمایت ازاعتراض‌های مردمی سال‌های اخیر، و مخالفت با روند جاری حاکم بر مراکز قدرت به‌دست خواهد آمد اما متاسفانه به دلیل انتصابی بودن بیش از پنجاه نفرازاین اعضاء از سوی رهبری درمسئولیت‌های مختلف کشوری و استانی و نیز اعمال فشار و کنترل شدید از سوی مراکز ذی‌ربط درمواقع خاص، شاهد رویه‌ای متفاوت با تمایل درونی اعضای مجلس هستیم که امید است درانتخابات هیات رئیسه اخیر بدون تسلیم پذیری ازسوی مراکز خاص وظیفه شرعی و قانونی و رضای الهی مدنظر اعضای محترم مجلس خبرگان قرار گیرد و نیز درمراحل بعد با توجه به آن‌چه که درادامه این نوشتار می‌آید وجود شروط رهبری درآقای خامنه‌ای و هم‌چنین نظارت برعملکرد وی در دستور کار این مجلس قرار گیرد.
نسل جوان و متدین امروز کشورازآن‌جا که با بازنمودن چشم خود، آقای خامنه‌ای را درجایگاه رهبری و جانشینی امام و آقای هاشمی را درجایگاه رئیس جمهور و سپس رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام با حکم رهبری مشاهده کرده و نظر به تبلیغات گسترده حاکمیت در زمینه مرجعیت و جایگاه ویژه رهبری ! طبیعی است که جایگاه و قداست ویژه‌ای را برای آقای خامنه‌ای احساس نماید و هم‌چنین وی را برتر از آقای هاشمی بداند درحالی‌که کسانی که اوائل انقلاب و ابتدای دهه شصت را به یاد دارند به خاطر می‌آورند که چه درافکارعمومی و چه در نزد امام و سایرمسئولان کشور، کدام‌یک نسبت به دیگری برتری داشتند و نبض امورکشور و تصمیم گیری‌های مهم عمدتا توسط کدامیک از این دوصورت می‌گرفت. درمجموع مقبولیت و محبوبیت عمومی آقای هاشمی بیشتر بود یا آقای خامنه‌ای؟
ازهمه عزیزان خواهشمندم بدون هرگونه حب و بغض و صرفا برای کشف حقیقت و نهایتا عمل به تکلیف شرعی، آن‌چنان‌که مرضی خداوند متعال درانتخاب راه و مسیرشان باشد این نوشتار را مورد مطالعه و دقت نظر قرار دهند تا شاید اگر تا به امروز در باورهای خود صرفا با تبلیغات گسترده ی موجود به نتیجه‌ای خاص دست یافته بودند اینک با کنکاش و دقت بیشتر به آن باورها نگریسته و ضمن تحلیل آن‌چه در ادامه می‌آید به نتیجه گیری درخصوص پافشاری بر باورهای قبلی و یا تجدیدنظر درمورد آن دست یابند.
این نوشتار بدون تلاش درجهت بزرگ‌نمائی شخصیت آقای هاشمی و نیز پرهیز از پنهان نمودن اشتباهات ایشان درمقاطع مختلف انقلاب، صرفا درابتدا به مقایسه آقای هاشمی و آقای خامنه‌ای ازجهات گوناگون پرداخته و سپس دلایل رویارویی نهان و آشکارآقای خامنه‌ای با آقای هاشمی را در ده ساله اخیر مورد ارزیابی قرارخواهد داد.
مقایسه آقای هاشمی و آقای خامنه‌ای
* بعدعلمی
پیش از ورود به این بحث، ذکر یک مقدمه برای روشن شدن اذهان دوستان عزیز لازم به این توضیح است که برای رسیدن به اجتهاد حضورمنسجم و پی‌درپی در دروس مختلف حوزوی و استفاده ازمحضر اساتید مختلف امری ضروری است. از آن‌جا که ابواب فقهی بسیارگسترده است، طبیعتا چه امکان تحصیل و چه امکان تدریس تمامی ابواب آن از ابتدا تا انتها میسر نمی‌باشد هرچند نقل شده که مرحوم آیه الله العظمی خوئی به دلیل مداومت، موفق به تدریس تمامی ابواب فقه درچند دهه متوالی شدند اما این امکان به طورمعمول قابل حصول نمی باشد. لذا براساس دیدگاه اکثرعلما معیارسنجش و قوت علمی افراد به میزان حضور آنان درمباحث خارج اصول و درک محضراساتید مبرز این فن درحوزه‌های علمیه بستگی دارد. بنابراین تخصص درعلم اصول و رسیدن به قوه استباط مباحث و صاحب‌نظر شدن درآن کفایت از اجتهاد نموده و اگرچه با توجه به گستردگی ابواب فقهی امکان بهره گیری تمامی ابواب آن میسورنمی‌باشد، ازآن‌جا که با تخصص و استنباط مسائل دراصول، منهج و طریق اصلی اجتهاد حاصل شده می‌توان با بهره گیری ازتخصص واستنباط درعلم اصول و سایر روش‌های اجتهادی، امکان استنباط سایرابواب فقهی را که فرصت حضور در دروس و استفاده ازمحضراساتید حاصل نشده را با ممارست و تحقیق شخصی به دست آورد.
با نگاهی کوتاه به زندگی‌نامه آقای هاشمی و بررسی سوابق تحصیلات علمی ایشان به حضورمداوم و مستمراو از ابتدای مقطع ادبیات تا مقطع خارج فقه و اصول پی می‌بریم؛ حضور و بهره‌گیری یک دوره و نیم خارج اصول تنها ازمحضرامام خمینی وعلاوه برآن استفاده از دروس خارج فقه و اصول حضرات آیات بروجردی، محقق داماد، گلپایگانی، نجفی مرعشی، شریعتمداری و منتظری دلالت برکفایت دستیابی ایشان به قوه استنباط مسائل شرعی و رسیدن به مرحله اجتهاد را دارد. هرچند به دلیل عدم مداومت ایشان درسال‌های بعد درحوزه علمیه و ممحض نبودن کامل وی درمباحث فقهی واصولی و سپس درگیرشدن با مسائل مبارزات و پس از پیروزی انقلاب حضورمستمر درمسئولیت‌های مهم اجرائی، نمی‌توان از ایشان انتظار افتاء و یا نظایر آن را داشت، اما سوابق تحصیلی وی کفایت ازحضور او درمجلس خبرگان و نیز جایگاه ریاست آن و هم‌چنین سایر مراکزی را می‌نماید که قانون اساسی قرارگرفتن درآن جایگاه‌ها را منوط به شرط اجتهاد کرده است، که دراین‌صورت وی حتی شروط لازم برای قرارگرفتن درجایگاه رهبری را خواهد داشت، که موید این نکته نامه خانم دکتر زهرا مصطفوی فرزند امام خمینی می‌باشد که امام ایشان را شایسته رهبری می دانسته‌اند.
اما درمقابل، حضورآقای خامنه‌ای در دروس حوزوی کاملا پراکنده وغیرمنسجم بوده وهرگزازحاصل این حضورها، یک دوره کامل بهره گیری ازخارج اصول درمحضراساتید استخراج نمی‌شود.
در زندگی‌نامه ثبت شده درپایگاه اطلاع رسانی ایشان نوشته شده که وی ازهجده سالگی درمشهد خارج فقه و اصول را نزد مرجع بزرگ آیت‌الله العظمی میلانی شروع کرده بود(که با توجه به سال تولد ایشان یعنی سال ۱۳۱۸ هجده سالگی ایشان درسال ۱۳۳۶ بوده است) اما درادامه همین زندگی‌نامه نوشته شده که درسال ۱۳۳۶(یعنی همان سالی‌که به تازگی درس خود را نزد آیت‌الله العظمی میلانی شروع کرده بود) به قصد زیارت عتبات عالیات عازم نجف اشرف شده و ازمحضر برخی اساتید هم‌چون حضرات آیات حکیم، شاهرودی و… بهره مند شده اما به دلیل عدم موافقت پدر به مشهد بازگشته و سال ۱۳۳۷ برای ادامه تحصیل به قم سفرنموده است. همان‌طورکه ملاحظه می‌فرمائید تمامی این بهره مندی‌ها چه درمحضرآیت‌الله میلانی و چه درنجف با توجه به شروع درس خارج ازهجده سالگی همگی مجموعا بالغ بریک‌سال آن‌هم به صورت پراکنده و غیرمنسجم بوده است.
درادامه زندگی‌نامه ایشان به تحصیلات حوزوی وی درقم پرداخته می‌شود که ازسال۱۳۳۷ تا۱۳۴۳ ازمحضرحضرات آیات بروجردی، امام‌خمینی، شیخ مرتضی حائری بهره‌گیری نموده که مجموع این حضور هم بالغ برشش سال می‌شود و دراین مدت نیز یک دوره کامل خارج اصول از محضرامام خمینی و سایر بزرگان حاصل نخواهد شد.
درسال ۱۳۴۳ ایشان به مشهد بازگشته و ادعا می‌کند تا سال ۱۳۴۷ در درس آیت‌الله میلانی شرکت داشته است، هرچند درخصوص حضور وی دراین سال‌ها در درس آیت‌الله میلانی تردید جدی وجود دارد(که درصورت لزوم به مستندات عدم حضور وی طی این سال‌ها درمحضر آیت‌الله میلانی درآینده پرداخته خواهد شد) اما بر فرض صحت این ادعا، ذکراین نکته ضروری است که مرحوم آیت‌الله میلانی از ابتدای ورود به مشهد یعنی ازسال۱۳۳۳ به مدت ۱۳ سال به تدریس خارج اصول از ابتدای «اوامر و نواهی» تا اواخر«استصحاب» پرداختند که موفق به اتمام یک دوره کامل نشده و درسال‌های پایانی عمر به دلیل مرجعیت و رتق و فتق امورمربوط به آن، فقط به تدریس خارج فقه پرداختند. لذا اگرکسی هم موفق به شرکت در درس آیت‌الله میلانی درتمامی این ۱۳ سال هم شده باشد، امکان گذراندن یک دوره کامل خارج اصول را نداشته، حال آن‌که برفرض صحت حضور وی در درس آیت‌الله میلانی، تنها مدت چهارسال در درس خارج ایشان شرکت کرده است.
لذا اززندگی‌نامه ادعایی ایشان درپایگاه اطلاع رسانی رهبری، یک دوره کامل بهره‌گیری ازدرس خارج اصول استخراج نمی‌شود. بنابراین ازآن‌جا که ازشروط رهبری جامعه اسلامی، داشتن اجتهاد است
(تاییدیه‌های اخذ شده برای ایشان درسال ۱۳۷۳ پس از ارتحال آیت‌الله اراکی توسط عده‌ای خاص و با محذوریت‌های اخلاقی و فشارهای خاص ازعلما اخذ شده که درمورد تک تک آن‌ها روایت‌های خاصی وجود درد که درصورت لزوم نحوه اخذ آن‌ها درآینده بیان خواهد شد) و نظر به اهمیت جایگاه رهبری که با جان، مال و ناموس و آبروی مردم و مومنین درارتباط است لازم است که برای روشن شدن دقیق موضوع و بررسی وجود شرایط رهبری در وی، ایشان دقیقا مشخص نمایند که تمامی «ابواب اصول» را از«مبحث الفاظ تا اجتهاد و تقلید» را نزد چه اساتیدی و دقیقا درچه سال‌هایی گذرانده‌اند و برای اطمینان نام چند نفراز افراد حی شرکت کننده درآن دروس به عنوان هم مباحثه‌ای‌های ایشان نیزبیان شود، قطعا خبرگان دراین مقطع حساس تاریخی با توجه به عملکرد بحث برانگیز ایشان درسال‌های اخیر، جهت بررسی عملکرد و نیز وجود و بقای شروط رهبری دروی مسئولیتی خطیر و تاریخی برعهده دارند.
http://sahamnews.org/2015/03/276424/

https://www.balatarin.com/permlink/2015/3/2/3813601

۱۳۹۳ اسفند ۴, دوشنبه

جابجائی با بصیرت و فتنه گر!(بخش چهارم)

Ahmad-Shams-saham-news

» سید احمد شمس
به بهانه نامه رحیمی به احمدی نژاد و آغازعلنی شدن اختلافات فتنه گران واقعی/ جابجائی با بصیرت و فتنه گر، نمونه‌هائی ازنتایج روحیه ی خودشیفته، خودکامه و کینه جوی رهبری/ مصادیقی از رفتارهای آقای خامنه ای پس از رسیدن به قدرت
درقسمت‌های قبلی با ذکرچند حکایت تاریخی، به نمونه‌هایی از سیره معصومین و بزرگان دین و مقایسه ی آن با رفتار ظالمان و ستم‌گران تاریخ اشاره گردید و با نگاهی گذرا، مشابهت رفتارفعلی حاکمان کشور و در راس آن رهبری، با ظالمان و ستم‌گران، وتفاوت آشکارآن با بزرگان دین به وضوح روشن گردید. اینک دراین بخش، تنها به چند نمونه از نمونه‌های متعدد و بی‌شمار، و بعضا آشکارنشده رفتارهای آقای خامنه‌ای، که حکایت از روحیه ی خودشیفته، خودکامه و کینه جوی وی دارد، اشاره می‌نمائیم. دربرخی ازاین حکایات، رفتاراو پس از رسیدن به قدرت، با کسانی‌که با وی رفاقت دیرینه‌ای داشتند، و حتی اکثرا درحق وی نیکی‌ها و فداکاری‌های فراوانی نمودند، قابل تامل است، که پس از رسیدن وی به قدرت، براساس همان مثل معروف«الملک عقیم»، با ناسپاسی و قدرناشناسی و نادیده گرفتن رفاقت‌ها، دوستی‌ها و حتی روابط خویشاوندی، رفتاری ناجوانمردانه درحق آنان صورت گرفته است .
- حاج محمد شانه چی
«حاج محمد شانه‌چی»، متولد۱۳۰۱ درمشهد. وی رئیس دفترآیت‌الله طالقانی وازفعالان سیاسی و نیز دست‌اندرکاران اصلی ارتباط و پشتیبانی با مبارزان رژیم شاه و هم‌چنین ازحامیان مالی شخصیت‌های امروز کشور پیش از پیروزی انقلاب دراواسط دهه پنجاه بود، به طوری‌که ۱۵ سال، یک طبقه ازمنزل ایشان دراختیارآقای خامنه‌ای درسه ماه محرم، صفر و رمضان بوده وحمایت مالی آقای خامنه‌ای را به نیزعهده داشت، او که لقب «معتمد التجار» را داشت، حمایت مالی تعداد زیادی ازکسبه و بازاریان مبارز را نیز برعهده گرفته بود، درمورد حمایت‌های مالی ایشان ازآقای لاجوردی همین بس که پشت تمام سفته‌های آقای لاجوردی قبل ازانقلاب، امضای حاج محمد شانه چی دیده می‌شود. آقای خامنه‌‌ای درخاطراتش تعریف می‌کرد که من هرساعتی ازشبانه روز به خانه برمی‌گشتم، غذای من حاضر وآماده بود.
آقای شانه چی می‌گوید : یک‌سال آقای خامنه‌ای به من اول ماه محرم گفت: حاج آقا دعا کن امسال خوب کار کنم و بتوانم یک ماشین بخرم، که ازقضا آن سال خوب کارکرد و توانست یک فولکس بخرد. بعد از انقلاب، یک دختر و دو پسرآقای شانه چی اعدام می‌شوند، آقای لاجوردی درمورد خود وی نیز دستور داده بود که او را زنده نیاورید، شاید که شرم داشت چشم‌اش به چشم شانه چی بیفتد، اما شانه چی زنده دستگیر، ولی با مساعدت برخی دوستان‌اش موفق به فرار می‌شود و۱۷سال درپاریس با فروش لباس زیر امرار معاش می‌نماید، و هم‌چنین پناه‌گاهی برای ایرانیان آواره و درمانده درخارج از وطن می‌گردد، زمانی‌که در دهه ۷۰ با وساطت آقای خاتمی به ایران باز می‌گردد، تمامی اموال وی مصادره شده بود و شانه چی بعد از برگشت به ایران، با پولی که از راه فروش لباس زیردرپاریس جمع کرده بود، توانست دو مدرسه درمشهد بسازد. دراواخرعمر، اقوام شانه چی، وی را به سرای سالمندان سپردند؛ چرا که تمامی فرزندانش اعدام شده بودند و او دیگر کسی را نداشت، اما بازعده‌ای از دوستان با وفایش او را ازآن‌جا بیرون آورده و درخانه‌‌ای با مراقبت مستمرنگهداری کردند، ولی آقای خامنه‌ای خانه‌اش طبقه دوم نداشت که به آقای شانه چی عطا کند!! و دراین سال‌ها ابدا حتی خبری از احوال آقای شانه چی که سال‌های سال لطف بیکرانی درحق او نموده بود، نگرفت و احوالی او نپرسید.
- میراسماعیل موسوی
«میراسماعیل موسوی» پدرمهندس میرحسین موسوی پسرعمه ی آیت‌الله سیدجواد خامنه‌ای پدرآقای خامنه‌ای است. حاج میراسماعیل موسوی، تاجری خیر درشهرخامنه و صاحب نام بود. وی برای موفقیت و رونق تجارت برنج و چای همراه همسر و۳ پسر و۲ دخترش به تهران عزیمت کرد و درمحله ی درخونگاه(ازمحلات جنوبی شهرتهران) ساکن شد. میراسماعیل موسوی نیز هم‌چون محمد شانه چی، پذیرای آقای خامنه ای درمنزل خود، هنگام سفرهای وی به تهران و پشتیبانی از او و پناه دادن به وی، به خصوص درایام مبارزات وی با رژیم شاه بود. نقل است دریکی از دستگیری‌های آقای خامنه‌ای و روانه شدن او به زندان، میراسماعیل موسوی ازمنزل برای اوتشک و لحاف می‌برد تا مبادا آقای خامنه‌ای شب هنگام برروی زمین بخوابد!! میراسماعیل موسوی طی نیم قرن، پاک‌بازی و خوش‌نامی را برای خود و اهلش به یادگارگذاشت. خانه قدیمی و کهنه او به یاد دارد که صفا و صدق و خدمت به خلق را تا واپسین ایام حیات مشق کرد، ساده و بی‌پیرایه اما دریادل و استوار بود. چه آن‌گاه که پناه‌گاه مبارزان رژیم ستم‌شاهی بوده و رهبران فعلی این دیار را درخانه جای می‌داد و چه آن‌گاه که فرزندش رئیس دولت بود و چه آن‌گاه که نوه‌هایش به شهادت رسیدند. دوستانی که با وی معاشرت داشتند شهادت می‌دهند که او از نخست‌ وزیری فرزندش، فقط و فقط برای آخرتش سود جست و نه آبادی دنیای خود و تبارش، زندگی‌اش هیچ تغییری نکرد وازاین فرصت برای گره‌گشایی از دردهای مردم و کمک به مستضعفین و خصوصا امورخانواده شهدا بهره جست، «فبما ربحت تجارتهم»، وهرچند حکایت عداوت آقای خامنه‌ای با مهندس میرحسین موسوی در دوران نخست وزیری و ماجرای پیش آمده درسال۸۸ و رفتارکینه جویانه آقای خامنه‌ای با وی – که به عنوان یکی ازاقوام و خویشاوندان صورت گرفت- براساس همان مثل معروف الملک عقیم، خود حکایت مفصلی است که شرحی مفصل و جداگانه را می‌طلبد و دراین مقال نمی‌گنجد و دوستان عزیز، ازکم وکیف آن درچند دهه اخیر و دلایل کینه ی آقای خامنه‌ای از مهندس موسوی و نحوه ی بروز آن، و انتقام آن پس از بیست سال، کم و بیش اطلاع دارند، اما حمله به تشییع جنازه ی مظلومانه میراسماعیل موسوی و اجازه ندادن حضور فرزندش میرحسین موسوی درمراسم تشییع او، و نیز ماه‌ها محروم نمودن او از دیدار فرزندش، چنان‌که تا آخرین لحظات مرگ، چشم به در برای دیدار فرزندش بود. اما این اتفاق به دستورآقای خامنه‌ای نیفتاد، حکایت از ناسپاسی و قدرناشناسی او و نیز وجود روحیاتی دراو دارد که با رفتارظالمان تاریخ مشابهتی شگفت‌انگیز و با سیره معصومین و بزرگان دین تفاوت آشکاری دارد.
- احمد صدر حاج سید جوادی
«احمد صدرحاج سید جوادی» متولد ۱۲۹۶، ازاعضای اولیه و بنیان‌گزاران نهضت آزادی ایران، درکنارافرادی هم‌چون آیت‌الله سیدمحمود طالقانی، یدالله سحابی و مهدی بازرگان، و از وکلای دادگستری و حقوق‌دانان مبرز ایرانی به شما می‌رفت، ازسوابق اجرایی او به دادستانی تهران در دوران نخست وزیری دکترعلی امینی، مسئولیت وزارت کشور و وزارت دادگستری در دولت موقت مهندس بازرگان و نمایندگی دوره اول مجلس شورای اسلامی می‌توان اشاره نمود. حاج سید جوادی در دوران شاه، وکالت تعداد زیادی ازفعالان سیاسی مبارز را برعهده داشته است که ازجمله آن‌ها می‌توان به دکترعلی شریعتی، آیت‌الله منتظری و آقای خامنه‌ای اشاره نمود. دراین میان، ماجرای دفاعیات او ازآقای خامنه‌ای که درآن هنگام، طلبه‌ای جوان و کمترشناخته شده درشهرمشهد بود، قابل توجه است. حاج سید جوادی برای دفاع ازآقای خامنه ای، بارها با هواپیما و سایر وسائط نقلیه دیگر، خود را به مشهد رسانید و دریکی ازاین سفرها، هنگام ورود احمد صدرحاج سید جوادی به ساختمان دادگستری مشهد برای دفاع از آقای خامنه‌ای، تعدادی ازافراد وابسته و تحریک شده توسط ساواک، مقابل دادگستری مشهد تجمع نموده و شعارهای مرگ برخامنه‌ای و مرگ برصدرحاج سید جوادی سر می‌دهند، پاسبان مأمورمقابل درب دادگستری، اطلاع می‌یابد که این افراد، قصد حمله و ضرب و شتم این دو نفر، هنگام خروج از دادگستری را دارند. لذا فورا این موضوع را به اطلاع تیمورتاش(رئیس دادگاه) می‌رساند و تیمورتاش نیز پس ازجلب رضایت حاج سیدجوادی جلسه را تجدید کرده و او را با دو مأمور از درب پشت دادگستری مشهد به خارج از ساختمان فرستاده، و وی با یک تاکسی از مهلکه می‌گریزد. با وجود این خدمات و سوابق گسترده و طولانی مدت او در دوران انقلاب، احمد صدرحاج سید جوادی، سال‌ها پس ازانقلاب ۱۳۵۷، بارها بازداشت و مورد محاکمه یا بازجویی قرار گرفت. او درسال ۱۳۸۰ همراه با تعدادی ازاعضای نهضت آزادی ایران و نیروهای ملی مذهبی بازداشت و دردادگاه به احکام مختلفی ازجمله شلاق محکوم گردید. احمد صدرحاج سید جوادی هنگام صدورحکم شلاق ۸۴ سال داشت. او درخاطرات شفاهی خود می‌گوید که هنگام انشای حکم به قاضی خود مضمونی چنین را بیان کرده است:«پیش ازانقلاب من بارها ازآقای خامنه‌ای دردادگاه‌های شاه به طور رایگان دفاع کردم و مخارج رفت‌وآمد و دیگرخرج‌های مربوطه را هم از جیب خود پرداخت کردم، به خاطردفاع ازآقای خامنه‌ای بارها مورد تهدید جانی قرارگرفتم و آزار و اذیت شدم اما بابت این مسائل هرگزهیچ هزینه‌ای ازایشان نگرفتم، حالا شما به ایشان سلام برسانید و بگویید حاج سید جوادی این ضربات شلاق را به عنوان مزد وکالت خود از شما قبول می‌کند.
- سیدهادی خامنه ای
«سیدهادی خامنه‌ای» متولد ۱۳۲۶ برادرکوچک‌ترآقای خامنه‌ای است که دراکثر مبارزه‌های پیش از پیروزی انقلاب همگام و همراه یک‌دیگر بوده‌اند. سیدهادی خامنه ای به دلیل مجالست بیشتر با پدرش آیت‌الله سیدجواد خامنه‌ای، و بهره گیری فراوان‌تر ازاو درمباحثات علمی، مسلط تر از برادر بزرگ‌تر درشناخت مفاهیم فقهی و اصولی و کتب حوزوی بوده، و به همین لحاظ برادر بزرگتر، به تسلط علمی او اقرار دارد. همین آشنائی دقیق برادرکوچک‌تر ازمفاهیم علمی و زبان عربی باعث می‌شود که آقای خامنه‌ای ازاو جهت ترجمه ی کتاب‌های سید قطب نظیر تفسیرفی ظلال القرآن، وآینده درقلمرو اسلام کمک بگیرد، هرچند این کتاب‌ها با نام آقای سیدعلی خامنه‌ای منتشرشده، اما درحقیقت تلاش بیشترسیدهادی خامنه‌ای درترجمه این کتاب‌ها موثر بوده، به گونه‌ای که حتی آقای خامنه‌ای هنگام ترجمه این کتاب‌ها متوجه مفاهیم آن و نیز ترجمه ی برخی از کلمات آن نبوده، و اگر کمک سیدهادی خامنه‌ای درترجمه این کتاب‌ها نبود، نگارش آن هرگز به اتمام نمی‌رسید. درخصوص اختلاف‌های سیاسی پیش آمده بین این دو برادر پس از پیروزی انقلاب، فعالان سیاسی کم و بیش اطلاعات لازم را دارند، اما شاید کم لطفی‌های آقای خامنه‌ای درحق برادر کوچک‌تر خود، کمترمورد توجه و اطلاع واقع شده باشد. پس از دوره سوم مجلس شورای اسلامی که جناح خط امامی مجلس با اشاره آقای خامنه‌ای(با توجه به کینه ی به جا مانده ی او در دوران امام و نخست وزیری مهندس موسوی) و با مساعدت شورای نگهبان و با تبلیغات گسترده تار و مار و خانه نشین می‌شوند. سیدهادی خامنه ای هم یکی از کسانی است که مورد تسویه حساب برادرخود قرار می‌گیرد. وی دراین ایام، ازحداقل مخارج روزمره زندگی برای گذران امور بهره مند نبوده و روزنامه «جهان اسلام» که تحت سرپرستی او اداره می‌شد، توقیف و وی تهدید به دستگیری توسط جناح حاکم می‌شود؛ به گونه‌ای که هر روز وی هنگام خروج ازمنزل، ازهمسر و فرزندان خود خداحافظی نموده و ره‌سپار محل کار می‌شود. وی که دیگر برای تامین مخارج زندگی خود، راه درآمدی ندارد، درمدرسه علمیه‌ای که در شهرری با مدیریت آیت الله خلخالی و سپس آیت الله کروبی، اختصاص به تدریس دروس حوزوی برای وی و تعداد دیگری از روحانیون رانده شده توسط آقای خامنه‌ای قرارگرفته بود، به تدریس کفایه الاصول می‌پردازد که مورد توجه طلاب مدرسه قرار می‌گیرد، اما پس ازمدتی، این مدرسه هم از دست روحانیون خط امامی خارج می‌شود. درآن سال‌ها که آقای سیدهادی خامنه‌ای با مشقت فراوان و با سختی درمنزل سازمانی نیروی هوائی زندگی خود را می‌گذراند، وی و فرزندانش ازحداقل امکانات مالی هم بهره مند نبودند، به گونه‌ای که اوجهت تامین مایحتاج زندگی با استقراض از دوستان، گذران امور می‌کرده است. شرح داستان‌های دردناک و خاطرات وی از شرمندگی او در برابرهمسر و فرزندانش – که برای برخی از دوستان نزدیک بیان می‌نمود – حکایت ازهمان مثل معروف الملک عقیم دارد، که آقای خامنه‌ای درحق برادرخود هم رحم نکرد. ماجرای رد صلاحیت وی درانتخابات مجلس خبرگان، علی‌رغم آن‌که درجلسات خصوصی، آقای خامنه‌ای به تسلط علمی برادرخود و برجسته‌تر بودن‌اش نسبت به بسیاری ازاعضای مجلس خبرگان اذعان می‌نماید، نکته جالب توجه دیگری است. جالب آن است که اکثریت قریب به اتفاق اقوام و خویشاوندان، به آقای سیدهادی خامنه ای تمایل بیشتری داشته و عموما نسبت به رهبری دیدگاه مثبتی ندارند. ماجرای دستگیری «سیدسراج الدین میردامادی» درماه‌های اخیر و آن‌چه بر او توسط حاکمیت کشور رفت، و رنج نامه ی پدرش سیدحسین میردامادی که دائی آقای خامنه‌ای است و اتفاقا آقای خامنه‌ای دریکی ازجلسات دفترتحکیم وحدت درحضور سیدسراج الدین میردامادی به اجتهاد و بزرگواری آقای سیدحسین میردامادی اذعان می‌نماید، همگی برهمان مثل معروف الملک عقیم تاکید دارد که حاکم ظالم به برادر و اقوام خود نیر هیچ رحم و مروتی ندارد.
- محمد عبائی خراسانی
روزگاری دور، دو روحانی تبریزی برای تحصیل علوم حوزوی وارد مشهد مقدس می‌شوند؛ یکی سیدجواد خامنه‌ای و دیگری شیخ حسین عبائی. دست برقضا هر دو درخیابان خسروی مشهد درمجاورت هم به اقامه نمازجماعت می‌پردازند. یکی در بازار سرشور و دیگری در روبروی آن مسجد ملاحیدر. اتفاقا دو فرزند آن‌ها تقریبا هم سن و سال هستند. سیدعلی خامنه ای متولد ۱۳۱۸ درمشهد و محمد عبائی خراسانی متولد ۱۳۱۹ درمشهد. با قیام امام خمینی درسال ۱۳۴۲، این دوجوان همراه و هم مسیر با بنیان‌گزار نهضت و ازمبارزان با رژیم شاه می‌شوند. اگرملاحظه‌ای به آن‌چه که گفته شد بیندازیم، شاید این‌همه اشتراک کمتر بین دو نفر به چشم بخورد. آیت الله محمد عبائی خراسانی ازشاگردان امام خمینی(ره)، ازفعالان نهضت اسلامی ایران، نمایندهٔ مجلس خبرگان رهبری در دوره اوّل از استان خراسان، عضو شورای برنامه‌ریزی دبیرخانه ائمّه جمعه سراسرکشور، نماینده امام خمینی دردفتر تبلیغات قم، امام جماعت موقّت مشهد از سوی امام خمینی، رئیس اسبق وازموسسان دفترتبلیغات اسلامی حوزه علمیهٔ قم، مشاور رئیس جمهور درامور روحانیون درزمان آقای خاتمی، نماینده مردم مشهد درششمین دورهٔ مجلس شورای اسلامی بود، که درپیش از انقلاب نیز درجریان مبارزات با حکومت شاه بارها تبعید و زندانی شد. او در دوران نخست وزیری مهندس موسوی ازحامیان وی و نیز از تاثرگذارترین افراد درجریان موسوم به خط امام محسوب می‌شد که پس از رهبری آقای خامنه‌ای هم‌چون سایر نیروهای خط امامی مورد بی مهری وی واقع شد و ازتمامی مسئولیت‌های اجرائی کنارگذاشته شد. حتی با تحریک برخی ازعناصر ناآگاه، پس از رهبری آقای خامنه‌ای درسال ۶۹ ، با راه اندازی چند تجمع، خواستارعدم حضور وی به عنوان خطیب جمعه مشهد شدند، دلیل انجام این تجمع توسط عناصر ناآگاه که بعدها هسته اولیه ی انصارحزب‌الله و گروه فشار را تشکیل دادند، رای منفی آیت‌الله عبائی خراسانی درمجلس خبرگان به رهبری آقای خامنه‌ای بود، او دراوائل دهه هفتاد توسط جریانی ناشناس دریکی از روزها که امامت جمعه را عهده دار بود، مورد سوء قصد و اصابت گلوله به ناحیه شکم قرار گرفت. وی درانتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۷۶، درحالی‌که عازم سفرحج بود، به دلیل فضای سنگینی که علیه آقای خاتمی توسط اقتدارگرایان شکل گرفته بود، ازسفرحج منصرف شده و با پذیرش ریاست ستاد آقای خاتمی درقم، مردانه درمقابل تهدیدها و ارعاب‌ها ایستاد و نقش ویژه‌ای درآگاهی بخشی افکارعمومی ایفا نمود. در دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی که گروه فشار، فضای خاصی علیه دولت اصلاحات با کفن‌پوشی و تحصن درقم ایجاد کرده بودند، با راه‌اندازی کاروان حمایت روحانیون از قم، ملاقات تاریخی درتهران با آقای خاتمی به همت ایشان و افرادی چون مرحوم احمد قابل شکل گرفت که درشکسته شدن آن فضا، تاثیر به‌سزائی داشت. آیت‌الله عبائی که دراوائل دهه هشتاد به دلیل از دست دادن هر دو کلیه، در هرهفته، چند روز برای دیالیزخون دربیمارستان بستری می‌شد، روزگاربسیارسخت ومشقت‌باری می‌گذراند و به دلیل نبودن امکانات درقم، مجبوربه فروش منزل درشهرقم برای تامین هزینه‌های درمان و سکونت درمنزلی کوچک درتهران شد. دریکی از مراجعات، زمانی‌که خانواده برای انتقال وی به منزل راهی بیمارستان شدند، پیکر بی‌جان او را از سردخانه ی بیمارستان تحویل گرفتند و او مظلومانه از این جهان فانی پر کشید؛ درحالی‌که درآخرین روزهای عمراو، آقای سیدعلی خامنه‌ای که اشتراکات فراوانی با او درجهات متعدد داشت، هرگز به عیادت او نرفت و حتی به نمایندگی از خود هم، شخصی را برای احوال‌پرسی از او نفرستاد و پس از درگذشت‌اش نیزازارسال یک پیام تسلیت کوتاه دریغ نمود، شاید به این دلیل که درمجلس خبرگان به رهبری او رای منفی داده بود.
- استفاده از عنوان حجت الاسلام برای مشایخ حوزه
استفاده ازعناوین خاص برای رعایت احترام مشایخ حوزه ی علمیه، بین بزرگان وعلما امری رایج و مرسوم است، مخصوصا اگرآن فرد از لحاظ سن و سال بزرگتر باشد. به یاد دارم درسال ۱۳۶۸ که برای دعوت از برخی اساتید حوزه برای مراسم ازدواج خودم، جهت نوشتن القاب برخی ازعلماء با پدرم مشورت می‌کردم، برای یکی از اساتید شرح لمعه ایشان، که درآن زمان هنوز درقید حیات بود، مشورت طلبیدم که ایشان تاکید نمودند برای آن استاد، ازعنوان آیت الله استفاده کنم. وقتی از ایشان پرسیدم: آیا شما قائل به اجتهاد استاد شرح لمعه خود هستید؟ درپاسخ فرمودند: خیر، اما ایشان هم استاد من هستند و هم ازلحاظ سن و سال از من بزرگتر و جای پدر من محسوب می‌شوند. اما این سنت و ادب درچند مورد توسط آقای خامنه‌ای به دلیل همان روحیات خاص زیرپا گذاشته شد. درمورد اول که مربوط به وفات آیت‌الله پسندیده، برادربزرگترامام می‌شد، علی‌رغم آن‌که او۱۰۶ سال سن داشته و با آقای خامنه‌ای حدود پنجاه سال اختلاف سن داشت، درپیام تسلیتی به مناسبت درگذشت ایشان، ازعنوان حجت‌الاسلام برای وی استفاده نمود؛ درحالی‌که شهره ی ایشان به عنوان آیت‌الله، امری بود که از دیرباز مورد توجه علمای حوزه قرار داشت و اتفاقا مراجع وقت که همگی درعلم وعمل و سن و سال از آقای خامنه‌ای برتر بودند، درپیام‌های تسلیت خود به مناسبت درگذشت ایشان، ازعنوان آیت‌الله استفاده نمودند و یا استفاده نمودن ازعناوین مشابه برای آیت‌الله مرتضی بنی فضل که شاید از لحاظ علمی و نیز سن و سال سمت استادی و پدری نسبت به آقای خامنه‌ای داشت و نیز آیت‌الله سید مرتضی نجومی، حکایت از روحیه ی خودشیفتگی و جاه طلبی ایشان دارد. وی که به ناحق برجایگاه مرجعیت تکیه زده و به دلیل تلاش و حضور برخی روحانیونی که امروزه درقرارگاه عمار به برنامه ریزی برای بصیرت افزائی! اشتغال دارند، درمنزل علما و گرفتن تاییدیه اجتهاد برای آقای خامنه‌ای از ایشان درسال ۷۳، و نیز به دلیل شانتاژ برخی از اعضای لشکر هفده علی بن ابی طالب با تجمع درجلوی جامعه مدرسین و وادارنمودن آن تشکل سیاسی به گنجاندن نام وی درعداد مراجع، بدون داشتن صلاحیت‌های لازم دراین جایگاه جای گرفته و هنوز هم اقدام به انتشار رساله عملیه رسمی و مطابق با سنت دیرین حوزه را نکرده، غافل از آن است که اگر برخی ازمراجع ازعناوینی متفاوت با عموم استفاده می‌کنند، با ملاحظاتی این کار توسط ایشان صورت می‌پذیرد که رعایت احترام استاد وشاگردی، سن وسال و نیزاحترام به مشایخ و بزرگان حوزه، ازاصول اولیه این سیره ی جاریه ی علما بوده است که آقای خامنه‌ای از آن درک درستی نداشته و آن را با تحقیر و کوچک نمودن بزرگان، برای بزرگ جلوه دادن خود اشتباه گرفته؛ امری که بیشتر توسط سلاطین ظالم و ستمگر با کوچک نمودن بزرگانی که با آن‌ها به مخالفت می‌پرداختند، صورت می‌گرفته است.
- عبدالله نوری
آن‌چه بر سر«عبدالله نوری» توسط دادگاه ویژه روحانیت آمد و حکم سنگین زندان پنج ساله‌ای که برای وی صادر شد، را نمی‌توان چیزی جزحاصل عقده گشائی آقای خامنه‌ای و چنگ و دندان نشان دادن به مخالفان و به رخ کشاندن اقتدار و قدرت ظالمانه دانست؛ چرا که عبدالله نوری در دادگاه مردانه سخن گفت و رفتارهای حاکمان کشور به خصوص رهبری را به باد انتقاد گرفت. رهبری ایران پذیرفته بود که اگرعبدالله نوری در دادگاه سکوت کند، برای او حکمی صادر ننمایند، اما او دفاعیاتی تاریخی ازخود در بی‌دادگاه ویژه روحانیت نمود که تحت عنوان شوکران اصلاح، به عنوان یک سند زنده وتاریخی ماندگار شد. از دیگر دلایل عقده گشائی آقای خامنه‌ای درمورد عبدالله نوری مربوط به موضع‌گیری او درقبال بازداشت غلام‌حسین کرباسچی شهرداروقت تهران می‌شود. او که درآن زمان وزیرکشور دولت آقای خاتمی بود، در زمان بازداشت شهردارتهران به سفرخارج از کشور رفته بود وهنگام بازگشت به کشور، بلافاصله از فرودگاه به منزل شهردارتهران برای دیدار با خانواده‌اش شتافت. درمیان راه که عبدالله نوری به صورت تلفنی درحال هماهنگی جهت حضوردرمنزل شهردار می‌شود، وقتی خانواده آقای کرباسچی از برخی افراد مقصر در دستگیری شهردارتهران سخن می‌گویند، آقای عبدالله نوری قاطعانه به نقش مستقیم رهبری اشاره کرده و تمامی تقصیر را متوجه وی می‌نماید وهنگامی‌که یکی از بزرگان اصلاحات درملاقاتی با آقای خامنه‌ای، دلیل رفتار دادگاه ویژه روحانیت و دلیل حکم سنگین صادرشده برای وی را سوال می‌نماید، با مکالمه شنود شده ی عبدالله نوری با همسر شهرداروقت تهران مواجه می‌شود که این مساله و نیز دفاعیات محکم عبدالله نوری، به انضمام روحیه ی کینه‌جویانه آقای خامنه‌ای که همواره تلاش دارد، بینی مخالفان پرجرات خود را به خاک بمالد، آن‌گونه که صدای شکستن و خرد شدن استخوان آن‌ها را احساس کند، باعث می‌شود که پس از دادگاه بلافاصله ره‌سپار زندان شود و درطول این مدت مادر و برادر خود را نیز از دست بدهد و علاوه بر داغ برادر شهیدش، ماجرای از دست دادن دوعزیزش در دوران زندانی که آقای خامنه‌ای دستورآن را داده بود، خاطره‌ای فراموش نشدنی برای او به یادگار گذارد.
- مهدی کروبی ، جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد
شاید تنها جرم شیخ شجاع اصلاحات از دیدگاه آقای خامنه‌ای – که قربانی کینه ورزی او شده – هویدا نمودن اسرار مگوی رهبری و آشکارنمودن نقش ویژه مجتبی خامنه‌ای درحاکمیت کشور باشد. وقتی درسال ۸۴ که او درانتخابات ریاست جمهوری، تا ساعات اولیه پیش‌تاز شمارش آرا بود، به ناگاه درفاصله چند ساعت، جایگاه او به نفر سوم تقلیل یافته و از دور رقابت‌های مرحله ی دوم خارج می‌شود، نگارش نامه تاریخی او به رهبرایران و اشاره به برخی واقعیات تلخ پیرامون او، سندی زنده و گویا درتاریخ کشور به شمار می‌آید. به یاد دارم در زمان ریاست این مرد بزرگ درمجلس ششم، که او چندین باز در دفاع از جایگاه ولایت فقیه و لزوم همراهی با آن، نطق‌های متعددی ایراد نمود، دریکی از نطق‌ها، ضمن لزوم برهمراهی و تبعیت از رهبری، به تبصره ای اشاره نمود. او گفت: تبعیت از رهبری به معنای تعطیل کردن عقل نیست وهمه ملزم به تبعیت از رهبری هستیم، مگر آن‌که رهبر بگوید ماست سیاه است. واین مرد بزرگ برای حفظ میراث امام و انقلاب، علی‌رغم آن‌که دربسیاری موارد، با دیدگاه رهبری تفاوت نظر داشت، شماتت هم‌فکران و دوستان خود را به جان خرید واما آن‌گاه که احساس نمود این همراهی به معنی«تعطیلی عقل» و به زعم اقتدارگرایان به معنای«داشتن بصیرت» است، مردانه ازحق مردم دفاع نمود. ایستادگی تاریخی او درکنار مهندس موسوی و زهرا رهنورد و حصر ناجوانمردانه‌اش، به عنوان یکی ازصفحات زرین زندگی او درتاریخ کشورمان نورافشانی می‌کند.
- سیدمحمد خاتمی
در روحیه ی کینه ورزی آقای خامنه ای همین بس که علی‌رغم نامه ی تبریک آقای سیدمحمد خاتمی به مناسبت عمل موفقیت آمیز جراحی وی، وتلاش برای آشتی‌جوئی – که اتفاقا مورد اعتراض بسیاری از حامیان ایشان قرارگرفت – پس از درگذشت همشیره آقای خاتمی، که همزمان با اعلام ممنوع التصویر بودن وی از سوی سخن‌گوی قوه قضائیه صورت گرفت، پیام تسلیت خود را، به مادرآقای خاتمی وهمسر مرحوم آیت‌الله سید روح الله خاتمی می‌نویسد! واقعا این همه کینه ورزی چرا؟! به خاطرمخالفت با تمایل رهبری به احمدی نژادی که بعدها، اقتدارگرایان و شخص آقای خامنه‌ای به اشتباه بودن حمایت‌های بی‌دریغ خود از او اعتراف کردند؟! به خاطرحمایت ازجنبش سبزی که هر روزحقانیت آن آشکارتر می‌شود؟!
http://sahamnews.org/2015/02/275804/
https://www.balatarin.com/permlink/2015/2/24/3808689

۱۳۹۳ بهمن ۲۴, جمعه

جابجائی با بصیرت و فتنه گر!(بخش سوم)

به بهانه نامه رحیمی به احمدی نژاد و آغازعلنی شدن اختلافات فتنه گران واقعی

 جابجائی با بصیرت و فتنه گر، نمونه‌هائی از نتایج روحیه ی خودشیفته، خودکامه و کینه جوی رهبری

http://sahamnews.org/2015/02/275191/


https://www.balatarin.com/permlink/2015/2/14/3800105



تفاوت آشکار با سیره معصومین و بزرگان دین با ذکر چند حکایت تاریخی :


سید احمد شمس



اگرنگاهی گذرا به سیره معصومین درمواجهه با مردم بنمائیم، تفاوت آشکاری با رفتار امروز اقتدارگرایان وحاکمیت کشور و در راس آن رهبری می‌توان یافت، چه آن‌که متاسفانه موارد متعدد و بی‌شماری از ناسپاسی‌ها و قدرناشناسی‌های این جماعت درمقابله با کسانی را می‌توان یافت که درحق آن‌ها الطاف و محبت‌های فراوانی نموده و در رسیدن آنان به جایگاه امروزی نقش ویژه‌ای ایفا نموده اند، به گونه‌ای که پس ازمقایسه این دو رویه با هم، به این نتیجه خواهیم رسید که هیچ سنخیتی میان سیره بزرگان دین و رفتارحاکمیت ظالم امروز وجود نداشته و فرسنگ‌ها تفاوت بین این دو رفتار می‌توان مشاهده نمود. در ادامه این نوشتار به چند نمونه ازسیره کریمانه بزرگان دین اشاره می‌نمائیم، رویه‌ای که حکایت ازچهره رحمانی دین مبین اسلام دارد؛ همان چهره‌ای که:«و رایت الناس یدخلون فی دین الله افواجا» و تو می‌بینی که مردم دسته دسته به دین خدا وارد می‌شوند، اما متاسفانه رفتارخشونت آمیز وغیررحمانی امروزحاکمان کشور که خود را آینه تمام نمای اسلام و دین نامیده اند، درکنارجنایاتی که در دیگراقصی نقاط جهان ازمدعیان دروغین اسلام حقیقی هم چون داعش، طالبان، القاعده و بوکوحرام سر می‌زند، آن‌چنان چهره ی غیرواقعی از اسلام را درمنظرجهانیان به نمایش گذاشته، که گاه دفاع از اسلام واقعی را دشوار نموده، و تصویری نازیبا ازاین دین رحمت را به نمایش گذاشته است، و گاه باعث بی‌دینی و بی‌اعتقادی بسیاری ازمسلمانان یا گرویدن آنان به دیگر ادیان، به واسطه گریزاز رفتارمدعیان دروغین دین‌داری شده است که دراین شرائط بایستی برای مظلومیت اسلام حقیقی، خون گریه نمود. پیش از ذکر چند داستان تاریخی، مناسب است به این حدیث از امام صادق علیه‌السلام اشاره‌ای داشته باشیم. آن حضرت می‌فرمایند: کُونُوا دُعَاهً لِلنَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ، با غیرزبان‌های‌تان مردم را دعوت کنید(یعنی با رفتارعملی)، دربرخی ازاین حکایات به وضوح می‌توان گرویدن بسیاری از مردم را به سوی بزرگان دین، تنها با دیدن رفتار و سیره آن بزرگواران مشاهده نمود، بدون آن‌که برای اثبات حقانیت دین، دلیل و برهانی اقامه نموده و یا حتی کلامی بر زبان جاری نموده باشند، بلکه صرفا رفتارعملی ایشان، باعث علاقمندی مردم به حقانیت معصومین علیهم السلام و دین مبین اسلام شده است، اما متاسفانه امروز مشاهده می‌شود که بالعکس، حاکمان کنونی کشور، درکنار گروه‌های تندرو دردیگر نقاط عالم، دین‌داری و دعوت مردم به دستورات آن را فقط لقلقه زبان خود ساخته اند، اما دررفتارآنان، اثری ازاسلام حقیقی و رحمانی به چشم نمی‌خورد، و اینک اشاره‌ای به جلوه‌های رحمانی و با عطوفت ازسیره بزرگان دین با ذکرچند حکایت تاریخی:


- داستان مشهوری از آن شخص یهودی نقل است که با پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم عداوت و کینه داشت، خاکروبه‌های خانه اش را نگاه می‌داشت. هرگاه پیامبراز زیرخانه آن شخص عبور می‌کرد، آن را بر سرمبارک پیامبر می‌ریخت. روزی ازقضا این شخص(یهودی) مریض شد، چند مرتبه‌ای که پیامبر از آن‌جا عبور کرد، کسی خاکروبه را بر سرمبارک ایشان نریخت. وقتی سراغ او را از اصحاب گرفتند که چرا آن فردی که همه روزه بر خاکروبه خود را بر سر ما ریخت، چند روزی است که از او خبری نیست، اصحاب ازبیماری او خبر دادند. وقتی آن حضرت متوجه بیماری او شدند، به عیادت او رفته و داخل خانه وی شدند. آن شخص با دیدن پیامبراشک از دیدگانش جاری شد و با صدائی گریان، بلند فریاد زد: اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله… ، او آن‌چنان از رفتارخود شرمنده بود که حتی به سیمای نورانی پیامبر نمی‌توانست نگاه کند، پیامبر او را تسلیت و بشارت داده و برایش دعا کردند.


- خواهرعدی بن حاتم که به وسیله مسلمانان اسیرشده بود، به دستور پیامبر(ص) آزادشده و برادرش را مجاب می‌کند که به ملاقات پیامبر برود. او خطاب به عدی می‌گوید: من صلاح تو را درآن می بینم که هرچه زودتر خود را به او برسانی و با او پیمان بسته و بیعت کنی، زیرا اگر او به راستی پیامبر خدا باشد که تو درایمان به وی سبقت جسته‌ای و اگر داعیه سلطنت و پادشاهی هم داشته باشد که پیمان بستن با او ازشخصیت تو چیزی نخواهد کاست و ازسایه قدرتش بهره مند خواهی شد. عدی بن حاتم گوید: سخنان او درمن اثر گذارد، رأی او را پسندیدم و به مدینه سفر نموده و نزد آن حضرت رفته سلام کردم، فرمود: کیستی؟ گفتم: عدی بن حاتم هستم. وقتی پیامبر مرا شناخت برخاست و مرا به سوی خانه برد، در راه که می رفتیم پیرزنی سر راه او آمد و درباره کاری که داشت با آن حضرت سخن گفت، من دیدم پیغمبر اسلام با فروتنی به مدت طولانی درکنار آن پیرزن ایستاد و با کمال ملاطفت با او سخن گفت و پاسخش را داد. پیش خود گفتم: به خدا سوگند چنین مردی داعیه سلطنت و پادشاهی در سر ندارد که با پیرزنی این چنین به مدت طولانی و با حوصله و ملاطفت سخن بگیوید، و چون وارد خانه آن حضرت شدم دیدم تشک چرمی خود را که لیف خرما درآن بود، و برای نشستن من پهن کرد و به من گفت: روی آن بنشین، و خود روی زمین نشست، من خودداری کردم ولی حضرت اصرار کرد و من به ناچار نشستم، آن‌گاه پیش خود گفتم: این دومین نشانه، به خدا این رفتار سلاطین نیست. سپس به من گفت: ای عدی بن حاتم مگر تو به آیین«رکوسیه»(آیینی ما بین مسیحیت و صابئی) نبودی؟ گفتم: چرا. فرمود: پس چرا از قوم خود یک‌چهارم درآمدشان را می‌گرفتی؟ درصورتی‌که این کار درآیین تو جایز نبود. و هم‌چنین یکی دو خبر غیبی دیگر به من داد، آن‌گاه با خود گفتم: این هم سومین نشانه، که او خبر ازغیب به من داد، و این مخصوص پیامبران است و نه سلاطین. این‌گونه بود که دانستم او پیامبرخداست و فقط با مشاهده رفتار نیکویش، به او ایمان آوردم.


- سپاه اسلام مکه را فتح نمودند، درحالى‌که«سعد بن عباده»رئیس خزرجیان پرچم سپاه اسلام را در دست داشت، همین‌که در برابر ابوسفیان قرار گرفت، خطاب به او این شعر را سرود: الیوم یوم الملحمه الیوم تستحل الحرمه الیوم اذل الله قریشا؛ امروز، روز نبرد است، روزی که گوشت‌های بدن شما با شمشیر قطعه قطعه خواهد شد، امروزجان و مال شما حلال شمرده مى‌شود، امروز روز ذلت قریش است. ابوسفیان تا چشمش به پیامبراکرم صلى الله علیه و آله و سلم افتاد، با ترس عرضه داشت:«پدر و مادرم به فدایت، آیا دستور داده اى قومت را قتل عام کنند که سعد چنین شعار می‌دهد؟! درحالى‌که تو مهربان‌ترین افراد به مردم هستى. پیامبر رحمت صلى الله علیه و آله و سلم ازشنیدن این سخن سخت ناراحت شدند، و براى آن‌که یاس و ناامیدى درمیان مردم مکه راه نیابد، بلافاصله فرمود: الیوم یوم المرحمه الیوم اعزالله قریشا الیوم یعظم الله فیه الکعبه؛ امروز روز رحمت است، امروز روزعزت قریش است، امروز روزى است که خداوند به کعبه عظمت بخشید. سپس سعد را ازمقام خود عزل کرد وعلى علیه السلام را به جاى او منصوب نمود، و به او دستور داد فورا به سوى سعد بشتابد و پرچم اسلام را از او بگیرد. وبدین ترتیب ارتش نیرومند اسلام با ده هزارنیروى مسلح با پرچم‌دارى على علیه السلام و با شعار رحمت، وارد مکه معظمه شدند. ابوسفیان با این‌که درطی ۲۰ سال گذشته بزرگ‌ترین ضربه‌ها را براسلام و مسلمین وارد ساخته بود، درعین حال پیامبررحمت هنگام فتح مکه چنین فرمود:«ابوسفیان می‌تواند به مردم اطمینان دهد که هرکس به محیط مسجدالحرام پناهنده شود و یا سلاح به زمین بگذارد و بی‌طرفی خود را اعلام کند و یا درخانه اش را ببندد و یا به خانه ابوسفیان پناه برد ازتعرض ارتش اسلام محفوظ خواهد ماند. » ابوسفیان پیام پیامبر را به مردم مکه رساند و پیامبر نیز فرمود: «فتح مکه بدون خون‌ریزی صورت گیرد». پیامبررحمت با ورود به مکه، همگان، حتی وحشی قاتل عموی گرامی خود حمزه وهند جگرخوار را مورد عفو و بخشش خود قرار دادند. دراین روزعلی علیه السلام ، پای بر دوش مبارک رسول خدا نهاد و آن مکان مقدس را با شکستن بت‌ها، از وجود هرگونه شرک پاک نمود.


- در زندگی امیرمومنان علی علیه السلام آمده که درعصرخلافتش، روزی خطاب به جمعیت فرمود: آن‌چه سوال دارید از من بپرسید، هرسوالی که مربوط به پایین‌تر ازعرش باشد پاسخ می‌دهم و چنین ادعایی را بعد از من جز دروغ‌گو نمی‌کند. دراین هنگام مردی بلندقامت درگوشه مجلس برخاست، درحالی‌که کتابی درگردنش آویزان بود و گویی ازعرب‌های یهود بوده با صدای بلند با کمال گستاخی، خطاب به علی علیه السلام گفت: ای مدعی چیزی که نمی‌دانی، من از تو سوال‌هایی می‌کنم که ازجواب آن‌ها درمانده شوی. دراین هنگام جمعی ازشیعیان و دوستان آن حضرت برخاستند تا به او حمله کرده و او را تنبیه کنند، حضرت آنان را به شدت از این‌کار بازداشت و فرمود: رهایش کنید، شتاب‌زدگی وتندی و خشم را از خود دورنمایید، با این کارها حجت‌های خدا برمردم تمام نشده و براهین الهی آشکار نخواهد گردید. آن‌گاه با کمال حلم و بزرگواری به آن مرد رو کرد و فرمود: هرسوالی که داری بپرس. او سوال‌های خود را مطرح کرد و حضرت به همه آن‌ها پاسخ داد. اوشیفته علم و حلم علی علیه السلام شد و اشعاری درمدح آن حضرت سرود و خواند، و آن حضرت را صاحب علم و راهنمای گمراهان و رادمرد کمال و ارزش‌های والای انسانی خواند.


مردی ازخوارج، هنگام صحبت حضرت علی(ع) فریاد کشیده بود: «قاتله الله کافرا ما افقهه» خدا این کافر را بکشد، چقدر دانشمند است! برخی ازیاران امام بلند شدند تا حق او را کف دستش گذاشته و یا او را بکشند، اما حضرت اصحاب را آرام کرده و فرمود او دشنامی به من داد، «جواب حرف حرف است و یا بخشش(نه برخورد فیزیکی)» (نهج البلاغه، کلمه قصار ۴۲۰٫)


- مالک اشتر سپهسالار لشکرامام علی(ع) است، درعظمت او همان بس که آن حضرت درباره‌اش می‌فرمایند: همان‌گونه که من با رسول خدا(ص) بودم، او هم با من بود. وی که بزرگ قبیله کنده و فرمانده کل لشکر امیرالمومنین بود، دریکی از روزها دربازار کوفه درحال راه رفتن بود، در حالی‌که لباسی مندرس و کوتاه برتن داشت. یکی ازجوانان هرزه که او را نمی‌شناخت، خواست مالک را مسخره نموده و سبب استهزاء و خنده او نزد مردم شود. به همین خاطر ریگی به طرف مالک اشتر پرتاب نمود. مالک بدون این‌که به او تعرض نماید، از کنار او رد شد و رفت. به جوان گفتند: آیا شناختی او که بود؟ گفت: نه، گفتند او مالک اشتر بود، جوان بسیار ترسید و ناراحت شد، و بلافاصله به دنبال مالک دوان دوان حرکت نمود، سراغش را گرفت، به او گفتند: وارد این مسجد شده است، جوان هم داخل مسجد شد و دید مالک در حال خواندن نماز است، منتظر ماند تا نمازاو تمام شود، وقتی نماز مالک به اتمام رسید، روی دست و پای مالک افتاد گفت من شما را نشناختم، جسارت کردم، مرا ببخشید. مالک فرمود: من همان وقت تو را بخشیدم، حالا به مسجد درآمدم که نماز گذارم و برایت دعا کنم که خدا نیز تو را عفو نماید. مالک پیرو و شیعه راستین امام علی(ع) است. آیا به حاکمان امروز کشور ما هم می‌توان پیرو و شیعه امام علی گفت؟!! چه چیزآنان به پیرو و شیعه علی(ع) شباهت دارد؟«والکاظمین الغیظ » کسانی که خشم خود را فرو می‌نشانند، غیظ خود را فرو می‌خورند، نه این‌که اگرکسی به شما کلوخی پرتاب کرد، با سنگ پاسخ او را بدهیم( بلکه وقتی به رفتار لغو و ناشایستی بر می‌خوریم، بایستی بی اعتنا و بزرگوارانه از کنار آن بگذریم)«وَإِذَا مَرُّواْ بِاللَّغْوِ مَرُّواْ کِرَامًا»(سوره فرقان آیه ۷۲) کاری که معصومین علیهم السلام و پیروان راستین ایشان، چون مالک اشتر انجام می دادند، اما امروزه هرگز در رویه اقتدارگرایان و مدعیان دروغین ولایت‌مداری، نمی‌توان اثری از آن یافت.


- پیرمردی ناآگاه از اهالی شام درمدینه، امام حسن علیه السلام را سوار بر مرکب دید، آن‌چه توانست از آن حضرت بدگویی کرد، وقتی که فارغ شد، امام حسن کنار او آمد، و به او سلام کرد، و درحالی‌که لبخندی برچهره داشت به او فرمود: ای پیرمرد! گمانم غریب هستی، و گویا اموری بر تو اشتباه شده، اگر از ما درخواست رضایت کنی ازتو خشنود می‌شویم، اگرچیزی از ما بخواهی به توعطا می‌کنیم، اگر از ما راهنمایی بخواهی تو را راهنمایی می‌کنیم، اگر کمک برای باربرداری از ما بخواهی، بار تو را برمی‌داریم، اگر گرسنه باشی تو را سیر می‌نماییم، اگر برهنه باشی، تو را می‌پوشانیم، اگر نیازمند باشی تو را بی نیاز می‌کنیم، اگر گریخته باشی به تو پناه می‌دهیم. اگرحاجتی داری آن را ادا می‌نماییم، اگر مرکب خود را به سوی خانه ما روانه سازی، و تا هر وقتی بخواهی مهمان ما باشی، برای تو بهترخواهد بود، زیرا ما خانه آماده و وسیع، و امکانات بسیار داریم. هنگامی‌که آن پیر ناآگاه این گفتار مهرانگیز نشات گرفته ازحلم و صبر امام حسن را شنید، آن‌چنان دگرگون شد که اشک ازچشمانش جاری گردید و گفت: گواهی می‌دهم که تو خلیفه خدا در زمینش هستی، اَللّهُ أعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ: خداوند آگاه‌تراست که مقام رسالت خود را در وجود چه کسی قرار دهد، تو و پدرت مبغوض‌ترین افراد درنزد من بودید، ولی اینک تو محبوب‌ترین انسان‌ها درنزد من هستی! سپس او به خانه امام حسن(ع) وارد شد، و مهمان آن بزرگوار گردید، و پس ازمدتی درحالی که قلبش سرشارازمحبت خاندان رسالت بود، ازمحضرامام حسن علیه السلام بیرون رفت.


- یکى از کنیزان امام حسین علیه السلام خدمت حضرت رسید، سلام کرد و دسته گلى تقدیم آن حضرت نمود، حضرت هدیه آن کنیز را پذیرفت و درمقابل به او فرمود: تو را در راه خدا آزاد کردم، انس که ناظر این برخورد انسانى بود از آن حضرت باشگفتى پرسید: چگونه درمقابل یک دسته گل بى ارزش او را آزاد کردى؟! چون ارزش ‍ مادى یک کنیز به صدها دینار طلا مى رسید. حضرت با تبسمى حاکى از رضایت خاطر بود فرمود: خداوند این‌گونه ما را ادب کرده، چون در قرآن کریم مى‌فرماید: وَإِذَا حُیِّیْتُم بِتَحِیَّهٍ فَحَیُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا. اگر کسى به شما نیکى کرد او را با نیکى وحتی رفتار شایسته‌ترى پاسخ دهید ، و من فکر کردم ازهدیه این کنیز بهتر این است که در راه خدا آزادش کنم، اگر واقعا هرکس خوبی‌هاى مردم را با نیکی‌ها و رفتارخوب‌ترى پاسخ مى‌داد، همان‌طور که خاندان پیامبرگرامى اسلام انجام داده اند، زندگى بهتر و جامعه ما جامعه اى اسلامى مى‌شد، درحالی‌که در رفتار رهبری و اقتدارگرایان کشوراثری از این‌گونه رفتارهای اسلامی و انسانی دیده نمی‌شود، و بالعکس موارد متعددی از ناسپاسی آنان، درحق افرادی که به آن‌ها محبت و لطف کرده اند، دیده شده است.


- نقل است که ارتباط امام سجاد با زیردستان خود به گونه‌ای بوده که آن‌ها ازحضرت احساس«امنیت» می‌کرده اند، و این نکته‌ای بسیارمهم درتنظیم چگونگی ارتباط با زیردستان درمحیط‌های مختلف است چرا که معمولا زیردستان از مسئولین ارشد و مافوق خود احساس امنیت ندارند، که نمونه بارز آن درفضای امنیتی حاکم برشرایط کشور ما قابل مشاهده است و نیز رویه‌ای که توسط رهبری و مدعیان دروغین ولایت‌مداری درمراکزمختلف کشور اعمال شده، چیزی جزعدم احساس امنیت را نزد همگان ایجاد نکرده است. ولی حضرت سجاد علیه السلام، به گونه‌ای رفتار می‌نمودند که زیردستان آن حضرت از ایشان کاملا احساس امنیت داشته‌اند. درسه کتاب مهم روایی این روایت نقل شده است که: حضرت علی بن الحسین علیه السلام دومرتبه یکی از بردگان خود را صدا زدند و او جواب نداد، وقتی درمرتبه سوم صدا زدند، به ایشان پاسخ داد. به او فرمودند: «ای پسرم!! آیا صدایم را نشنیدی؟» گفت: «بلی!!»، حضرت فرمودند: «پس چرا جوابم ندادی؟!!» او درجواب گفت: «چون ازشما احساس امنیت کردم و خواستم صدای زیبای شما بشنوم »، حضرت فرمودند: «حمد خدایی را که زیردستان من را چنین قرار داد که از من احساس امنیت کنند.»


- مردی ازنزدیکان امام سجاد دشنام داد و ناسزا گفت، حضرت جواب وی را نداد تا به بدگوئی‌اش پایان داد و رفت. آن‌گاه آن بزرگوار، به دوستانش رو کرد و فرمود: شنیدید به من چه گفت؟ من دوست دارم من را همراهی کنید تا پاسخ مرا به وی بشنوید، عرضه داشتند: با تو می‌آئیم. حضرت حرکت کرد و درحالی‌که قدم بر می‌داشت این آیه را قرئت می‌کرد: وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُـحْسِنِینَ. و آنان که خشم را فرو می‌خورند، واز مردم گذشت کننده اند وخداوند نیکوکاران را دوست می‌دارد. برای اصحاب معلوم بود که حضرت کاری به دشنام دهنده ندارند، چون به درخانه آن مرد رسیدند، حضرت فرمودند: به صاحب خانه بگوئید علی بن الحسین است. صاحب منزل درحالی‌که نگران تلافی بود و دراین داستان شکّی نداشت، به درخانه آمد. حضرت به او فرمودند: لحظاتی قبل مطالبی را درباره من گفتی، اگر درمن وجود دارد، به خاطر آن ازحضرت حق طلب مغفرت می کنم، اگر در من نیست و تو اشتباه کردی، برای تو عفو و بخشش می‌خواهم!! صاحب‌خانه پیشانی حضرت سجّاد را بوسید، و عرضه داشت: یابن رسول اللّه آن‌چه گفتم در تو نبود، این منم که باید مورد عفو حقّ قرار بگیرم.


- کنیز امام سجاد(ع) برای ایشان آب آورد تا آماده نماز شود، ناگهان ظرف فلزی آب از دست کنیز افتاد و به صورت مبارک امام‌سجاد اصابت نموده و سبب مجروحیت آن شد. امام سرش را بلند فرموده و به کنیز نگریست. کنیز گفت: خداوند می‌فرماید(و الکاظمین الغیظ) امام فرمود: خشم را فرو خوردم. کنیزگفت(والعافین عن الناس) امام به او فرمود: خداوند تو را ببخشاید. کنیزگفت(والله یحب المحسنین) امام علیه السلام برای پاداش خواندن قرآن توسط آن کنیز را آزادی او قرار داد، و فرمود: برو که در راه خداوند عزوجل آزادی!


- عده ای نزد امام سجاد میهمانی دعوت بودند، یکی ازخادمان حضرت، درآوردن گوشت بریانی که در تنور بود عجله کرد، پس با سرعت آن را به دست گرفته و جلو آمد که دریک لحظه سیخ‌های کباب از دست او بر روی زمین افتاد و به سر یکی از فرزندان حضرت علی بن الحسین علیه السلام که در زیر پله استراحت می‌کرد اصابت نموده و باعث مرگ او شد. دراین‌حال آن فرد به شدت احساس تحیرنموده و مضطرب شده بود که ناگاه حضرت علی بن الحسین به او فرمودند: تو آزاد هستی!! چرا که تو تعمدی دراین کار نداشتی و بعد مشغول تجهیز فرزندش وبرای دفن او شد.


- هشام بن اسماعیل ازطرف عبدالملک مروان به استانداری مدینه منصوب شد. مقام ریاست او را به دایره غرور و کبر و ستم و ظلم کشید، حقّ را ناحقّ کرد، و هرچه درتوان داشت به میدان آورد. از افرادی که ازاو رنج بسیار و آزار فراوان دیدند حضرت زین الابدین علیه السّلام بود. پس از مدّتی از مقامش عزل شد، استاندارجدید مدینه به نام وَلید، ماموریّت یافت استاندار قدیم را در برابر مردم به ستونی ببندد، تا هرکس بخواهد آزارهای او را تلافی کند بتواند! درچنان حالی می‌گفت تمام وحشت من از برخورد با زین العابدین است، زیرا وی را زیاد آزار داده ام، امام درآن هنگام به یاران و دوستانش فرمود، به هیچ صورت متعرّض وی نشوید، آن‌گاه به دیدن هشام بن اسماعیل رفت و فرمود: پسرعمو از آن‌چه برایت پیش آمده ناراحتم، آن‌چه دوست داری از من بخواه که من دراجابت درخواست تومضایقه ندارم. هشام بن اسماعیل فریاد زد: اَللّهُ أعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ: خداوند آگاه تر است که مقام رسالت خود را در وجود چه کسی قرار دهد.


- مردى درمدینه امام کاظم علیه السلام را آزار مى‌داد و گاهى به ایشان با دشنام توهین مى‌کرد. برخى از یاران امام کاظم علیه السلام، پیشنهاد مى‌کردند که او را تادیب کنند، اما امام شدیداً ایشان را از این‌کار باز مى‌داشت.  روزی امام کاظم علیه السلام بر مرکب سوار شده و به مزرعه آن مرد رفتند و او را درمزرعه یافتند و چون کنار او رسیدند، از مرکب پیاده شدند و با گشاده‌رویى و بزرگوارى از او پرسیدند: چقدر براى این مزرعه خرج کرده‌اى؟ گفت: صد دینار، فرمود: چقدر امید سود دارى؟ گفت: غیب نمى‌دانم، فرمود: گفتم چقدر امیدوارهستى؟ گفت: امید دویست دینار سود دارم، حضرت سیصد دینار به او مرحمت فرمودند و فرمودند زراعت هم از آن خودت، خدا به تو آن‌چه به آن امید دارى خواهد رسانید، آن شخص برخاست و سرآن گرامى را بوسید و از اوخواست که از گناهان و جسارت‌هاى وى در گذرد، امام تبسمى فرمودند و بازگشتند. روز بعد، آن مرد درمسجد نشسته بود که امام کاظم علیه السلام وارد شدند، آن مرد تا نگاهش به امام افتاد گفت: «الله اعلم حیث یجعل رسالته»، خدا بهتر مى‌داند که رسالت خویش را به چه کسانى بدهد.(کنایه از آن که امام موسى بن جعفر به راستى شایستگى امامت دارند).


حال تنها یک سوال؟

چه سنخیتی میان این سیره و رفتار رحمانی بزرگان دین، با شیوه‌های کینه جویانه وغیرانسانی حاکمان کشور و سایر گروه‌های تندرو مدعی اسلام حقیقی وجود دارد؟! آیا دین گریزی‌های به وجود آمده در داخل و خارج کشور ناشی از این رفتارهای غیراخلاقی و غیرانسانی نیست؟

آقای خامنه ای؛ هنوز وجدان، و نفس لوامه ی شما، گاه از درون وجودتان، اندک نهیبی به شما می‌زند؟! بد نیست حصارهای قدرت و خودکامگی و خودشیفتگی و کینه را کمی کنار بزنید، و به آن ندای درون خود گوش فرا دهید. چگونه روز قیامت پاسخ این همه ظلم و ناسپاسی را خواهید داد؟ چه پاسخی برای دین‌گریزی و بدبین شدن خیل کثیری ازمردم که به واسطه رفتارشما، بی دین شده اند، دارید؟ البته شک نکنید، جدا ازقیامت دراین دنیا هم سنت لایتغیر الهی، همان‌گونه که وعده فرموده و بارها، نمونه آن‌را درتاریخ دیده ایم، بدون تردید به وقوع خواهد پیوست، وخود بهتر می‌دانید کسانی‌که ازشما قدرتمندتر بودند نیزگرفتارآن سنت موعود شدند.


پس تا دیر نشده …