» سید احمد شمس
درقسمت
قبلی نکات قابل توجهی درمورد میزان توانمندی علمی آقای خامنه ای و برخی حواشی دیگر پیرامون آن مورد بحث و تجزیه و تحلیل قرار گرفت، دراین قسمت درادامه مباحث مربوط به بخش پنجم به مقایسه ی آقای هاشمی و آقای خامنهای در ابعاد مختلف پرداخته میشود.
مقایسه ی آقای هاشمی و آقای خامنه ای در ابعاد مختلف
نگاهی کوتاه و گذرا به سوابق آقای هاشمی و آقای خامنهای درگذشته حکایت از نقش موثرتر آقای هاشمی چه در پیش از پیروزی انقلاب و چه پس از آن تا قبل از رهبری آقای خامنهای و حتی درمقاطعی پس از آن دارد به همین لحاظ از زوایای گوناگون به مقایسهای اجمالی دراین خصوص میپردازیم:
۱- نقش موثر و محوری آقای هاشمی رفسنجانی درمبارزات پیش از پیروزی انقلاب از بدو شکل گیری نهضت امام خمینی در دهه چهل شمسی و همراهی نزدیک با امام و حضور درکانون مبارزات و تصمیم گیریهای مربوط به آن در مرکز کشور قابل مقایسه با نقش آقای خامنهای به عنوان یکی از مبارزان با رژیم شاه در یکی از شهرهای کشور نیست همین امر سبب میشود که از بدو ورود امام به کشور درسال ۱۳۵۷ آقای هاشمی به عنوان یکی از بازوان و همراهان اصلی ایشان مطرح شود قرائت حکم امام مبنی برانتصاب مهندس بازرگان به عنوان نخست وزیر دولت موقت در روزهای پیش از پیروزی انقلاب در اواسط بهمن ۱۳۵۷، و نیز حضور درکنار امام در اکثر سخنرانیهای مهم آن روزها و هم چنین حضور درهسته اولیه ی شورای انقلاب همگی حکایت از نقش موثرتر آقای هاشمی نسبت به آقای خامنهای در آن روزها دارد آقای خامنهای که تا آخرین روزهای پیش از پیروزی انقلاب درمشهد سکونت داشت با وساطت و توصیه آقای هاشمی به تهران منتقل شده و به عضویت شورای انقلاب درآمد وهمین انتقال سبب قرار گرفتن او در متن امور کشور و قرارگرفتن درکنار نیروهای موثر انقلاب گردید نقش محوری آقای هاشمی در بدو پیروزی انقلاب و مسائل پس از آن به گونهای بوده که پس از ترور وی در سال ۱۳۵۸ امام طی نامه ای خطاب به ایشان مینویسند: دشمنان بدانند که هاشمی زنده است چون که نهضت زنده است.
۲- مسئولیتهای اجرائی آقای هاشمی در دوران آغاز و شکل گیری انقلاب در شورای انقلاب نیز حکایت از نقش موثرتر آقای هاشمی در آن روزها دارد پس از استعفای دولت موقت و واگذاری نقش آن به شورای انقلاب آقای هاشمی مسئولیت وزارت کشور را برعهده میگیرد این درحالی است که آقای خامنه ای در سمت معاون وزیردفاع که شهید دکترچمران مسئولیت آن وزارتخانه را برعهده داشت مشغول به فعالیت میشود.
۳- با شروع به کار اولین دوره مجلس شورای اسلامی درسال ۱۳۵۸ آقای هاشمی رفسنجانی به عنوان رئیس مجلس شورای اسلامی مشغول به فعالیت میشود درحالیکه درهمان مجلس آقای خامنهای به عنوان رئیس کمیسیون دفاع مشغول فعالیت بوده است.
۴- درسال ۱۳۶۲ با آغاز به کار اولین دوره مجلس خبرگان آقای هاشمی به عنوان نائب رئیس اول این مجلس علیرغم حضور فقها وعلمای صاحب نامی که بعدها برخی از آنان درجایگاه مرجعیت حضور مییابند انتخاب میشود درصورتی که آقای خامنهای به عنوان یک نماینده عادی دراین مجلس عضویت داشته است.
۵- علیرغم حضورآقای هاشمی در راس مجلس شورای اسلامی و ضرورت حضور مداوم درجلسات آن، اداره و فرماندهی جنگ برعهده آقای هاشمی گذاشته میشود و فرماندهان سپاه و ارتش و نیز دولت جهت انجام امور مربوط به جنگ موظف به هماهنگی با آقای هاشمی میشوند که بعدها با حکم امام و انتصاب ایشان به عنوان جانشین فرماندهی کل قوا رسما فرماندهی جنگ به آقای هاشمی تفویض میگردد این درحالی است که درآن زمان، آقای خامنهای رئیس جمهور بوده و پست ریاست جمهوری درآن دوران پیش از بازنگری قانون اساسی عمدتا جایگاهی تشریفاتی بوده و مسئولیت اداره دولت و نظارت بر وزارتخانهها را برعهده نداشته است که واگذاری فرماندهی جنگ به آقای هاشمی علیرغم مشغله ی افزون تر وی نسبت به آقای خامنهای حکایت از اعتماد بیشتر به توانمندی آقای هاشمی دراداره امورمهم را دارد.
۶- انتصاب آقای خامنهای به امامت جمعه تهران درسال ۱۳۵۸ با توصیه آیه الله منتظری و آقای هاشمی به امام صورت میگیرد اما پس از ترور آقای خامنهای در تیرماه ۱۳۶۰ آقای هاشمی به عنوان امام جمعه موقت درغیاب ایشان به ایراد خطبه میپردازد و حضور وی از آن پس به عنوان اولین خطیب موقت جمعه تثبیت میگردد نقش موثرتر آقای هاشمی درآن سالها در اداره کشور باعث میشود که خطبههای نمازجمعه ی آقای هاشمی بسیار بیشتر مورد توجه مردم و مسئولان کشور قرار گیرد درآن سالها که به دلیل مسائل حفاظتی و جلوگیری از ترور شخصیتها تا لحظه ی ایراد خطبهها از اعلام نام خطیب جمعه خودداری میشد بلافاصله با اعلام نام آقای هاشمی به عنوان خطیب جمعه ی آن هفته، شور و شعفی فراوان در مردم حاضر در نمازجمعه و نیز شنوندگان پخش مستقیم از رادیو در سراسرکشور ایجاد میشد که تا حدود پانزده دقیقه با ابراز احساسات امکان شروع خطبهها را به آقای هاشمی نمیدادند و آقای هاشمی با خواهش و تمنا از مردم برای جلوگیری از اتلاف وقت برای ایراد خطبهها اجازه میگرفت چرا که خطبههای ایشان نسبت به سایر خطبای جمعه از جذابیت بیشتری برخوردار بوده و ضمن مطابقت با سلیقه ی همگانی حاوی اخبار جنگ و نیز مسائل روز مورد نیاز مردم بود که بلافاصله در رسانههای داخل و نیز خارج کشور بازتاب فراوانی داشته و جزئیات آن مورد بحث و تجزیه و تحلیل صاحب نظران داخلی و خارجی قرار میگرفت و در تصمیم گیریهای مهم داخلی و بینالمللی تاثیرگذار بود اما خطبههای آقای خامنهای علیرغم آنکه امام جمعه اصلی تهران و رئیس جمهور کشور بود فاقد این امتیازات و ویژگیها بود.
۷- پس از شهادت شهید باهنر بازهم به توصیه آقای هاشمی، آقای خامنهای به دبیرکلی حزب جمهوری اسلامی انتخاب میشود، جدا ازعدم محوریت آقای خامنهای در حزب جمهوری اسلامی به عنوان دبیرکل وعدم مقبولیت کافی در بین اعضای حزب و دسته بندیهای به وجود آمده دراین تشکل پس از انتخاب آقای خامنهای به این سمت، نقش موثرتر آقای هاشمی درآن حزب قابل کتمان نیست وهنگامیکه درسال ۱۳۶۶ تصمیم به انحلال این حزب گرفته میشود علیرغم آنکه اعلام رسمی این موضوع توسط دبیرکل به صورت منطقی کافی به نظر میرسید اما اطلاعیهای با امضای مشترک آقای هاشمی و آقای خامنهای مبنی برانحلال حزب منتشر میشود چرا که اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی تشخیص میدهند که لازم است نام آقای هاشمی درکنار نام آقای خامنهای قرار گیرد که این مطلب حکایت از نقش موثرتر آقای هاشمی در حزب جمهوری اسلامی و اعضای شورای مرکزی آن دارد.
۸- معرفی آقای خامنهای به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری در سال ۱۳۶۰ پس از شهادت شهید رجائی بازهم با محوریت آقای هاشمی صورت پذیرفته است درآن ایام با توجه به نقش حساس مجلس و در راس امور بودن آن و لزوم دارا بودن ریاستی قوی و مورد اعتماد، نظر امام بر ادامه ی حضور آقای هاشمی در راس این قوه و منتقل نشدن به جایگاهی دیگر بوده است درغیراینصورت آقای هاشمی در منظرعمومی و تاثیرگذاران نظام بسیار شایسته تر از آقای خامنهای تلقی میشده است لازم به توضیح است که پس از ایجاد اختلافات میان آقای خامنهای رئیس جمهور و آقای میرحسین موسوی نخست وزیر و حمایت مداوم امام از دولت و نیز انتقادات ضمنی ازعملکرد آقای خامنهای و برخی از افرادی که در مجلس، جامعه روحانیت مبارز، جامعه مدرسین و جمعیت موتلفه به حمایت از ایشان درمقابل دولت برخاسته بودند که منجر به سخنان تاریخی امام خطاب به مهندس موسوی درمقابل کارشکنان حامی رئیس جمهور وقت شده بود که:(جناب آقای موسوی، آنان که درمقابل شما ایستادهاند، توانایی اداره یک نانوایی را هم ندارند) و نیز(از آنجا که ممکن است این روزها افرادی بخواهند نسبت به دولت خدمتگذار شبهات و القائاتی دراذهان عامه به وجود آورند و زحمات بیشائبه و طاقت فرسای شما را خصوصا در مسأله جنگ خدشه دار نمایند، لازم است این نکته را تذکر دهم که من همچون گذشته شما را فردی لایق و دلسوز برای انقلاب اسلامی میدانم و زحمات شما را در دوران جنگ و تجهیز سپاهیان اسلام فراموش نمیکنم و الان نیز شما را تأیید و حمایت میکنم) و هم چنین(آقای مهندس موسوی را شخصی متدین و متعهد و در وضع بسیار پیچیده کشور، دولت ایشان را موفق میدانم)، ازهمان زمان درافکارعمومی و میان مسئولان بلند پایه ی نظام تمایل شدیدی به ریاست جمهوری آقای هاشمی در دوره ی بعد جهت اصلاح امور و پرهیز از اختلافات اینچنینی ایجاد شد و در دیدگاه عمومی ازهمان زمان علاقمندی به حضور ایشان در جایگاه ریاست جمهوری برای رفع معضلاتی که درافکارعمومی ناشی از مخالفتهای رئیس جمهور و کارشکنی حامیان وی درمقابل دولت مورد تایید امام را داشت شکل گرفته بود جالب توجه آنکه آقای خامنهای خود در برخی از دیدارهای خصوصی از جمله دیدار با فرماندهان سپاه در قرارگاه گلف سپاه در اهواز مژده انتخاب آقای هاشمی در دوره آینده ی ریاست جمهوری و بهترشدن اوضاع کشور با حضور ایشان را داده بود این درحالی بود که آینده سیاسی خود آقای خامنهای با توجه به حیات امام درهالهای از ابهام قرار داشت.
۹- در زمان حیات امام آقای هاشمی همواره درمیان جناحهای مختلف سیاسی به عنوان فردی مرضی الطرفین شناخته شده و ازمقبولیت و اعتماد کامل میان آنان برخوردار بود و تمامی جریانات سیاسی نسبت به ایشان دیدگاه مثبتی داشتند این درحالی بود که آقای خامنهای به دلیل اختلاف با دولت وقت که ازهمان زمان منجر به شکاف درمیان نیروهای انقلاب(به دو قطب خط دو و سه که بعدها به چپ و راست و سپس به اصلاح طلب و اصولگرا تغییر نام دادند) شد، و خود به عنوان یکی از طرفهای اختلاف مطرح بود و بسیاری از جریانهای مطرح کشور نسبت به ایشان دیدگاه مثبتی نداشتند اما آقای هاشمی با توجه به دیدگاه اعتدالی خود همواره مورد قبول هر دو جریان اصلی انقلاب محسوب میشد.
۱۰- درمواضع امام خمینی تا زمان ارتحال حتی یک کلمه انتقاد و نارضایتی از آقای هاشمی به چشم نمیخورد و همواره پشتیبانی و حمایت از مواضع وعملکرد آقای هاشمی در رویه ی امام قابل مشاهده است بررسی صحیفه ی امام و سخنان ایشان درمقاطع مختلف موید صحت این ادعا میباشد اما درمقاطع مختلف آقای خامنهای مورد عتاب امام واقع شده است دریکی از موارد امام در مقابل تعاریف آقای خامنهای از ایشان که دریک سخنرانی عمومی در حسینیه ی جماران ایراد نموده بود بلافاصله عکس العمل نشان داده و با ناراحتی اظهار میدارند که: آقای خامنهای کمی زیاده روی کردند و یا مشهورترین عتاب امام نسبت به آقای خامنهای که در واکنش به سخنان وی در خطبههای نمازجمعه و درک ناصحیح وی از نظرات امام با صدور یک نامه خطاب به وی اتفاق افتاد که بازتابهای فراوانی درسطح افکارعمومی در پی داشته و پس از آن برخی از دانشجویان درصدد راهپیمائی برعلیه ایشان برآمدند اما از آنجا که امام تصمیم بر حفظ تمامی نیروهای انقلاب را داشتند طی نامه دیگری از وی دلجوئی نمودند.
ملاحظه: همانگونه که همگان میدانند آقای هاشمی علاوه بر مهم ترین نقش در رشد آقای خامنهای درمقاطع مختلف انقلاب درانتخاب وی به عنوان رهبر پس از ارتحال امام مهمترین نقش را برعهده داشته است بدون شک با توجه به مقبولیت بیشترآقای هاشمی نسبت به آقای خامنهای در دهه اول انقلاب درمیان مردم و نیروهای موثر کشور، مقبولیت آقای هاشمی جهت انتخاب به عنوان رهبری در بین جناحهای سیاسی کشور و نیز افکارعمومی و مسئولان بلند پایه ی کشور بسیار بیشتر از آقای خامنهای بود اما از آنجا که سالها انتظار و امید به حضور آقای هاشمی درجایگاه ریاست جمهوری به خصوص پس از اتمام جنگ جهت بهبود امورکشور و سازندگی ایجاد شده بود درآن مقطع خواست مردم حضور ایشان در جایگاه ریاست جمهوری به منظور تحقق بخشیدن به انتظار آنان جهت ساماندهی امورکشور بود از طرفی با توجه به اتمام دوران ریاست جمهوری آقای خامنهای و بلاتکلیف بودن آینده سیاسی وی، آقای هاشمی و برخی از تصمیم گیرندگان کشور را به این نتیجه رسانیده بود که برای دورنشدن آقای خامنهای از کانون مدیریت کشور و با توجه به این که رهبری از جایگاه اجرائی آنچنانی برخوردار نبوده و صرفا جایگاه نظارتی بر امورکشورداشته و از طرفی با توجه به روابط آقای هاشمی و آقای خامنهای طی سالهای گذشته که همواره دوستانه و برادرانه بوده(که البته دراین روابط بردرانه و دوستانه دراکثر قریب به اتفاق موارد با توجه به جایگاه برتر آقای هاشمی نسبت به آقای خامنهای مساعدتها و کمکهای بیشتری از سوی آقای هاشمی به آقای خامنهای صورت میگرفته است) و ازطرف دیگر با توجه به توصیه ی امام به این دو، قبل از ارتحال مبنی بر اینکه همواره همراه و همدل با کمک هم این انقلاب را به پیش ببرید، تلقی آقای هاشمی این نبود که روزی آقای خامنهای نمک خورده و نمکدان بشکند و پاسخ کمکها، مساعدتها، محبتها و الطاف آقای هاشمی را درحق خود با ناسپاسی و قدرناشناسی به گونهای دیگر بدهد البته درهمینجا ضروری است که نبایستی منکراشتباهات آقای هاشمی و همراهی و همنوائی او با آقای خامنهای در ابتدای رهبری ایشان شویم که بسیاری از یاران امام و نیروهای کارآمد خط امامی و وفادار به نظام از صحنه اجرائی حذف و قربانی کینه ورزی آقای خامنهای و تسویه حسابهای وی از گذشته در دوران اختلاف با مهندس موسوی گردیدند و شاید اگر ایستادگی آقای هاشمی درمقابل آقای خامنهای و توصیه به وی مبنی برحفظ تمامی نیروهای انقلاب و پرهیز از برخوردهای حذفی و کینه ورزانه ی آقای خامنهای صورت میگرفت با توجه به نیازی که آقای خامنهای در ابتدای رهبری به همراهیها و مساعدتهای آقای هاشمی داشت مجبور به بها دادن به دیدگاههای آقای هاشمی میشد اما متاسفانه شرایطی اتفاق افتاد که جناحی که مورد تایید امام نبوده و در انتخابات دوره سوم مجلس با اشاره تلویحی امام از صحنه سیاسی کشور حذف شده بود توسط آقای خامنهای و با نظر مساعد آقای هاشمی حاکم برکشور شده و با درو کردن نیروهای موثر و وفادار به نظام شرایطی را درکشور ایجاد کرد که حاصل آن قتل دگراندیشان، سرکوب تشکلهای دانشجوئی، محدودیت احزاب، فقدان آزادی بیان و انتقاد سازنده، سلب آزادی از مطبوعات و قتلهای زنجیرهای شد که البته حماسه دوم خرداد پاسخی به این رفتارهای اقتدارگرایانه در آن دوران بود، وارد نمودن سپاه به فعالیتهای اقتصادی و دخالت دادن در برخی اموراجرائی کشور، عدم نظارت بر سیستم امنیتی کشور و افسارگسیختگی آن، بها دادن بیش از حد به برخی از عناصر اقتدارگرا و تقویت آنان که آثار آن همچنان برکشور سایه افکن شده و استیلای بی حد و حصر سپاه و سیستم امنیتی را بر مقدرات کشور رقم زده است همگی ناشی از اشتباهات آقای هاشمی درهمراهی و همنوائی با آقای خامنهای در دوران ریاست جمهوری ایشان محسوب میشود البته این نکته را هم نباید از نظر دور داشت که هیچ دیکتهای بدون غلط نیست و شاید اگر آقای هاشمی درسال ۱۳۸۴ و یا ۱۳۹۲ به ریاست جمهوری میرسید میتوانست دیکتهای کم غلط تر بنویسد و امور کشور را بهتر اداره کند.
شاید اگر پس از ارتحال امام آقای هاشمی به جای تلاش برای رهبری آقای خامنهای برای رسیدن خود به رهبری تلاش میکرد بدون شک با توجه به مقبولیتی که در افکارعمومی و تاثیرگذاران کشور داشت رسیدن به این جایگاه برای او دور از دسترس نبود اما شاید از خود گذشتگی بیمورد ایشان به نفع آقای خامنهای سبب شد تا بعدها برخی به بهانه حمایت از آقای خامنهای ، وی و بسیاری از یاران امام و نیروهای کارآمد را آماج انواع اتهامات ناروا بنماید آیا آن روز آقای هاشمی اوضاع کشور را اینگونه که هم اکنون رقم خورده، می دید؟ آیا او روزی را میدید که حاصل تلاش او برای رسیدن آقای خامنهای به رهبری سپردن انقلاب به نااهلان و نامحرمانی شود که امام بیم آن را داشت؟
http://sahamnews.org/2015/03/276798/
https://www.balatarin.com/permlink/2015/3/7/3817366