۱۳۹۱ مهر ۲۷, پنجشنبه


دلار ۴۰۰۰ تومانی هدیه ولایت و رهبری سید علی خامنه ای به ایرانیان
باز هم تکرار می کنیم سخن امام به مهندس موسوی را که : آقای موسوی آن ها که در مقابل شما ایستاده اند توان اداره یک نانوائی را هم ندارند
سید علی خامنه ای که 16 سال در دوران هاشمی 
و خاتمی خون دل خورد که رئیس جمهور ؛ نوکر گوش به فرمان او نیست و در آرزوی یک رئیس جمهور بله قربان گوی تمام عیار این سال ها سپری کرد ؛ سال 84 با ناجوانمردی تمام در حق قدیمی ترین همراه و دوست خود یعنی اکبر هاشمی و سال 88 با ناجوانمردی تمام در حق یکی از نزدیکترین اقوام خود یعنی مهندس میرحسین موسوی ؛ ( که سال های پیش از انقلاب وقتی در تهران خانه و کاشانه ای نداشت به منزل پدرش میراسماعیل پناه می برد و بعد مرگش نه تسلیتی به او گفت ونه اجازه حاضر شدن پسرش در تشییع جنازه او را داد ) ؛ همراه با کشتار و تجاوز و جنایت وسیع و گسترده ؛ به خیال خام خود ؛ فردی را برمسند ریاست جمهوری نشاند که نوکر و مطیع بی چون چرای او باشد ؛ چنین نشد ؛ و زود مزد دست خود را با خانه نشینی یازده روزه او و.... گرفت ؛ احمدی نژاد کارهائی کرد و سخنانی در خلوت و جلوت گفت که هرگز هاشمی و خاتمی و موسوی و ... ؛ نه گفتند و نه نخواهند گفت ؛
وآن چه که این روزها بر اثر بی تدبیری دولت که نقش مستقیم سید علی خامنه ای با پشتیبانی های بی چون و چرای او در سال های آغازین و حتی کنونی وی ؛ از این دولت ادامه دارد ؛ بر سر اقتصاد و ملت آمده ؛ هدیه جاه طلبی و حب مقام و بی تقوائی سید علی خامنه ای است.

ساعاتی پیش به میمنت و مبارکی نرخ دلار از ۴۰۰۰ تومان نیز عبور کرد تا سقوط آزاد ریال تبدیل به یک فاجعه ملی برای ایرانیان بشود. پس لرزه های سقوط ریال فقط درداخل کشور نمانده و به خارج از کشور هم رسید. بسیاری از ایرانیان خارج از کشور که دردادوستد با داخل هستند یا مخارجشان به نحوی از داخل ایران تامین می شود بشدت از این سقوط آزاد ریال صدمه دیده اند.منتظر می مانیم تا ببینیم هدیه جاه طلبی و حب مقام سید علی خامنه ای به ایرانیان فاجعه ملی را تا کجا پیش خواهد برد.

۱۳۹۱ شهریور ۱۱, شنبه

انتقادات صریح یکی از علمای برجسته از مدیریت حوزه و دولت
آیة الله سید حسین شمس استادبرجسته خارج حوزه علمیه قم : از وقتی انقلاب شده اسلام کجا ست؟
اگر بودجه‌ حوزه از طرف دولت تأمین شود نمی‌توانند در مقابل او نهی از منکر بکنند، هر غلطی آنها بک
نند، باید اینها امضا کنند. نتیجه‌اش می‌شود الان که می‌بینید خوب نیست. ..حکومت اسلامی چه بوده است، کدام یک از آقایان این حرف‌ها را می‌زنند؟ دادگستری اسلامی است یا شهرداری اسلامی است؟!
یکی از علمای برجسته حوزه علمیه قم به آُسیب شناسی حوزه پرداخته و انتقاد صریحی نسبت به شرایط جامعه ابراز کرد.
آیت الله سید حسین شمس استادبرجسته خارج حوزه علمیه قم گفت:حوزه نباید به دولت وابسته باشد، مثل الازهر که علمایش ساکت بودند و هیچ چیز نمی‌گفتند، چون دولتی‌بودند و می‌دانستند اگر چیزی بگویند، بریده می‌شوند. اگر خواستند، برای طلبه‌ها مدرسه درست بکنند، بیمارستان درست بکنند اما حقوق و بودجه نه. مرحوم آقای گلپایگانی و بزرگان حوزه در دوره‌های گذشته نسبت به این قضیه حساسیت داشتند... اگر بودجه‌ حوزه از طرف دولت تأمین بشود نمی‌توانند در مقابل او نهی از منکر بکنند، امر به معروف بکنند، هر غلطی آنها بکنند، باید اینها امضاء بکنند. این نتیجه‌اش می‌شود.
جـــرس: یکی از علمای برجسته حوزه علمیه قم به آسیب شناسی حوزه پرداخته و ضمن ابراز تاسف از وضعیت حوزه ها؛ انتقاد صریحی نسبت به شرایط جامعه بیان کرد و گفت "ما الآن می‌گوییم "جمهوری اسلامی" است. اسلامیت کجاست؟ از وقتی انقلاب شده اسلام کجا پیاده شده است؟"

این استاد حوزه همچنین گفت: "نماینده احمدی نژاد آمده بود اینجا گفت اگر گفتاری دارید بگویید تا به ایشان برسانیم. گفتم سؤالم از ایشان این است که عدالت را چه کسی گسترش می‌دهد، عادل یا فاسق؟ کسی که می‌خواهد عدالت گستری کند باید عادل باشد. اطرافتان چند تا عادل داری، چند تا عادل تربیت کردی؟"

به گزارش روزنامه جمهوری اسلامی، آیة‌الله سید حسین شمس، استاد برجسته تدریس خارج فقه واصول و مباحث فلسفی و اعتقادی، طی گفتگویی خاطرنشان کرده است: "واقعاً من از وضع فعلی حوزه ناراضی و متأثرم، طلبه‌ها درس را جدی نمی‌گیرند و خود را به امور غیر ضرور مشغول می‌کنند. اگر کسی زندگی‌اش اداره نمی‌شود، واجب نیست که بیاید درس بخواند. شما کرامت طلبه را می‌گیرید و او را می‌فرستید دادگستری و کسی که کرامت نفس نداشته باشد فقط پول را می‌‌فهمد، خوب معلوم است که آنجا چکار می‌کند! اگر کرامت را گرفتی می‌شود عبد دنیا و دینار. اینکه برخی اعلامیه می‌زنند فلان درس بیایید، فلان مقدار می‌دهیم، وام می‌دهیم؛ آن فرد دیگر برای پول درس می‌خواند نه برای علم. "

وی تاکید کرد: "من فکر می‌کنم وقت انتخاب است، کسانی که چیزی خوانده‌اند و امیدواری هست که به درد اسلام بخورند، اینها را متن حوزه قرار بدهیم و با بودجه‌ای که داریم اینها را مکفی المؤونه کنیم، بگوییم ما شما را اداره می‌کنیم ولی از شما درس می‌خواهیم، بقیه هم باشند، اگر بودجه رسید به آنها هم می‌دهیم، نرسید هم نمی‌دهیم."

آیة الله سید حسین شمس افزود: "مدیریت حوزه بد عمل می‌کند، هر کسی رفت امتحان داد، مدرک می‌دهند؛ برای روحانیت می‌نویسند: حجة الاسلام دکتر فلانی، یعنی حجة الاسلام کم است و ارزشش به دکتری است، اینها خودباختگی است. این کار به حوزه ضرر می‌زند و حوزه را نابود می‌کند، برای جامعه هم مضر است، زیرا یک عده‌که استعداد دارند یا مطالبی را از دفتر دیگری می‌خوانند، امتحانی می‌دهند، قبول می‌شوند، در حالی که سوادی ندارند و پخته نیستند. حالا فرض کنید همینها می‌روند قاضی می‌شوند! خوب اینها هستند که مردم را بدبین می‌کنند. اینها است که اسلام را زیر سؤال می‌برد. ما الآن می‌گوییم "جمهوری اسلامی" است. اسلامیت کجاست؟ از وقتی انقلاب شده اسلام کجا پیاده شده است؟ مردم همان مردم هستند، بدتر هم شدند. الان وضع برخی مردم نسبت به دیانت نسبت به قبل از انقلاب بدتر است، حالا خودشان به انتخاب خودشان از حیث اعتقادی و اخلاقی طرف غرب می‌روند. اگر قبلاً سنت غربی را بر مردم ایران تحمیل می‌کردند، الان به اختیار خودشان می‌روند. "

این استاد برجسته حوزه همچنین گفت: "خدا می‌داند در جلسات برخی از طلبه‌‌ها اگر بحث علمی مطرح شود، بدشان می‌آید، چرا؟ چون بلد نیست! باید در جلساتشان سیاست باشد، بله سیاست خوب است، طلبه هم باید با سیاست آشنا باشد، زمان این جوری است اما نه اینکه همه سیاست باشد که فلانی چکار کرد، فلانی چکار نکرد!

معنا ندارد روحانی به شخص وابسته باشد، باید معتقد به شخصیت باشند نه به شخص. در سال 41 آن لوایح پنج گانه‌ای که دولت داد و شاه هم پشتش بود، همه علما مخالف بودند، امام هم یک اعلامیه‌ای بر ضد آنها داده بود. گفت چرا این کار را کردی؟ گفته بود ما مخالف با شخص شما نیستیم، ما مخالف با لوایح هستیم و هر کس پشتش باشد. شما دنبال شخصیت بگردید نه دنبال شخص. اگر این جور باشد، برخی از کارها صورت نمی‌گیرد. جرئت‌هایی که بعضی از این دولتی‌ها می‌کنند، نمی‌کردند."

وی همچنین خاطرنشان ساخت: "حوزه نباید به دولت وابسته باشد، مثل الازهر که علمایش ساکت بودند و هیچ چیز نمی‌گفتند، چون دولتی‌بودند و می‌دانستند اگر چیزی بگویند، بریده می‌شوند. اگر خواستند، برای طلبه‌ها مدرسه درست بکنند، بیمارستان درست بکنند اما حقوق و بودجه نه. مرحوم آقای گلپایگانی و بزرگان حوزه در دوره‌های گذشته نسبت به این قضیه حساسیت داشتند... اگر بودجه‌ حوزه از طرف دولت تأمین بشود نمی‌توانند در مقابل او نهی از منکر بکنند، امر به معروف بکنند، هر غلطی آنها بکنند، باید اینها امضاء بکنند. این نتیجه‌اش می‌شود. الان که می‌بینید خوب نیست. من حتی نحوه پولی که مراجع به طلبه‌ها می‌دهند را قبول ندارم. این کرامت و عزت نفسانی را از بین می‌برد. اینها باید رصد کنند افراد خوب و درس خوان را پذیرش کنند، برای اینها محترمانه در پاکت بگذارند و در منزل تحویل بدهند."

همکاری با حکومت
این استاد حوزه تاکید کرد: "من نسبت به همکاری حوزه با حکومت حرفی ندارم، خوب است، اما راجع به مرجعیت حرف دارم. اولاً بگذارید مردم خودشان بیایند از فقها بپرسند و تشخیص بدهند و بفهمند که اهل است یا نه. عادلش می‌دانند، ملایش می‌دانند یا نه. آیا قابل برای مرجعیت است یا نیست؟ قابل فتوی است یا نه؟ نقل می‌کنند که مرحوم شیخ انصاری شاگردان زیادی داشتند؛ میزا حبیب‌الله و میرزای شیرازی بزرگ از شاگردان ایشان بودند. بعد از شیخ گفتند چه کسی را مرجع انتخاب کنیم. می‌گفتند میرزا حبیب‌الله اعلم از همه بوده است اما میرزای شیرازی آقازاده بوده و در سیاست بزرگ شده لذا ایشان را مقدم داشتند.

عده‌ای پیش میرزا حبیب‌الله آمدند و گفتند تو ملاتری ولی باختی! گفت چکار کنم، گفته بودند ما یک کاری به تو می‌گوییم بکن، بقیه را خودمان درست می‌کنیم. گفتند ما تعدادی از مردم را می‌آوریم اینجا از شما سؤال می‌کنیم اعلم کیست؟ شما بگو من اعلم هستم، همین را بگو بقیه را ما درست می‌کنیم. رفته بودند عده‌ای از مردم را آورده بودند پیش ایشان، آنها سؤال کرده بودند گفته بودند امروز اعلم کیست؟ گفته بود امروز اعلم میرزای شیرازی است از او تقلید کنید، من هم از او تقلید می‌کنم. اینها هوای خدا را بر هوای مردم مقدم می‌دارند، اینها باور دارند. حرف‌دیگری که من دارم تعدد مراجع است. خدا می‌داند این تعدد مراجع تضعیف دین است.

حکومت اسلامی چه بوده است، چرا کسی صدایش در می‌آید، کدام یک از آقایان این حرف‌ها را می‌زنند؟ دادگستری اسلامی است یا شهرداری اسلامی است؟! خدا رحمت کند آقای بروجردی را، هر روزی که می‌آمدند درس، نصیحتی می‌کردند، یک روز این بود؛ فرمودند: حقیقت اسلام، خودش خودش را نگه داشته است ما که برای اسلام کاری نکرده‌ایم. "

نماینده دولت آمد اینجا
آیت الله شمس همچنین گفت: "نماینده احمدی نژاد هم یک روز آمده بود اینجا گفت اگر گفتاری دارید بگویید تا به ایشان برسانیم. گفتم آقای احمدی نژاد ادعای عدالت گستری دارد، می‌گوید می‌خواهیم عدالت را گسترش بدهیم،گفتم سؤالم از ایشان این است که عدالت را چه کسی گسترش می‌دهد، عادل یا فاسق؟ کسی که می‌خواهد عدالت گستری کند باید عادل باشد. اطرافتان چند تا عادل داری، چند تا عادل تربیت کردی؟"

وی همزمان تاکید کرد: "خلاصه این که مشکل بزرگی که ما الان داریم مسئله توزیع مرجعیت است که قدرت آن را گرفت، قدرت اگر در یک جا متمرکز می‌بود و همه تابع یک نفر بودند، دولت نمی‌توانست کار غلطی بکند تا چه برسد به دشمن خارجی. الآن مصیبت این است که رئیس‌جمهور باید بر مراجع مقدم باشد! چرا باید این جوری باشد؟! شما آمدید جمهوری اسلامی را ترویج کنی نه اینکه خودت مروج کار خلاف باشی!"
https://balatarin.com/permlink/2012/9/1/3133716
http://baztab.net/fa/news/6149/%D8%A7%D9%86%D8%AA%D9%82%D8%A7%D8%AF%D8%A7%D8%AA-%D8%B5%D8%B1%DB%8C%D8%AD-%DB%8C%DA%A9%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B9%D9%84%D9%85%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%AC%D8%B3%D8%AA%D9%87-%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D8%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C%D8%AA-%25
http://www.ettelaat.net/12-april/news.asp?id=63952
https://groups.google.com/forum/#!msg/iranpressnews/fVNrKynZpUk/bVL-vVUBAfYJ
https://plus.google.com/110774878051600685043/posts/MNSwihSLQVV

۱۳۹۱ مرداد ۲۴, سه‌شنبه


فرار نخست وزیر سوریه
تمثیلی از آینده ی محتوم یا آرزوی مسئولان نظام ما
سید احمد شمس
ایران و سوریه تاثیرات متقابلی در سرنوشت یکدیگر در دهه های اخیر داشته اند ، و در بسیاری از موارد اتفاقات هردو کشور تاثیر مستقیمی در سرنوشت کشور دیگر داشته است ، الگوپذیری هر دو کشور در مناسبات مختلف سیاسی امنیتی اجتماعی و مدیریتی یکدیگرهم امری انکارناپذیر است.
هر چند امروز ایران به جهت دارا بودن برخی مواهب خدادای از جمله نفت و برخی ذخائر و توانمندی های بالقوه و بالفعل از جمله در زمینه نیروهای متخصص و پیشرفت های علمی و تکنولوژی ، از لحاظ ثروت و قدرت و توانمندی برتری چشمگیری نسبت به سوریه پیدا نموده ، به گونه ای که استیلای ایران بر سوریه امری بدیهی به نظر می آید و سوریه را به نحو جدی تحت تاثیر نظام سیاسی ایران قرار داده ، اما قدمت و سابقه نظام سیاسی سوریه وبرخی برنامه ریزی های دقیق در گذشته که توسط حزب بعث این کشور در دهه های قبل صورت گرفته نیز تاثیر مستقیمی بر ساختار سیاسی امنیتی و مدیریتی ایران داشته و آن هنگام که در دهه های گذشته ، ایران هنوز در ابتدا یا میانه راه انقلاب خود طی مسیر می نمود از برخی روش های مدیریتی ، سیاسی و امنیتی آن کشور الگو پذیری داشته است.
در این جا فقط به یک نمونه از الگو پذیری ایران از نظام سیاسی و امنیتی سوریه اشاره می نمایم ، در وزارت خارجه سوریه اداره ای تحت عنوان "ادارة المغتربین" یعنی " اداره غربت گزیدگان یا هجرت گزیدگان " یا به تعبیر اصطلاحی آن در ایران همان "سوری های مقیم خارج از کشور" ، وجود دارد که وظیفه آن نظارت ، جهت دهی و سازماندهی سوری های مقیم خارج از کشور است ، از آن جا که برخی از سوری ها از گذشته های دور به دلائلی در برخی از کشورهای اروپائی ، آمریکای شمالی و آمریکای لاتین زندگی می کنند ، حزب بعث سوریه طی دهه های قبل ، با تشکیل این اداره با برنامه ریزی دقیق خود در خارج از کشور نسبت به امور سوری های مقیم خارج از کشور اهتمام نموده و گاه در سازماندهی و جهت گیری فعالیت های آنان با اعمال روش های سیاسی مدیریتی و امنیتی مداخله نموده است ، نمونه بارز و آشکار این سازماندهی و مدیریت در به قدرت رسانیدن کارلوس منعم رئیس جمهور سابق آرژانتین که فردی سوری الاصل است ، پس از چند دهه فعالیت این اداره و سازماندهی سوری های مقیم آرژانتین نتیجه خود را بروز داد و سوری های مقیم آرژانتین توانستند در یک تلاش و انسجام گروهی ، فردی از خود را درون نظام سیاسی آرژانتین جای داده و تا حد ریاست جمهوری به قدرت برسانند.
با الگوپذیری از این اداره و تجربه سوریه ، وزارت امور خارجه و وزارت اظلاعات ایران نیز در طرحی مشترک پیشنهاد تشکیل شورای ایرانیان مقیم خارج از کشور را در دوره آقای هاشمی رفسنجانی به ریاست جمهوری ارائه دادند و پس از تصویب و اجرای آن ، این شورا مرکب از تعدادی از وزارت خانه ها و سازمان ها با ریاست رئیس جمهور تشکیل و هم چنان به فعالیت خود ادامه می دهد و بسیاری از دستگاه ها مکلف به اهتمام در مسئله ایرانیان مقیم خارج از کشور گردیدند و هم چنین در اکثر وزارت خانه های این شورا اداره کلی تحت عنوان اداره کل ایرانیان برای رسیدگی و نظارت بر امور ایرانیان خارج از کشور از جمله در وزارت اطلاعات ، وزارت امور خارجه ، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و..... تشکیل شده است.
صرف نظراز سایر تاثیرپذیری های متقابل و با گذر از تمامی اتفاقاتی که در سال ها و دهه های گذشته رخ داده با بررسی شرائط کنونی در خواهیم یافت این تاثیر متقابل نیز هم چنان در میان دولتمردان و مردم هر دو کشور نیز وجود دارد و دلیل آن تشابه فراوان و جدی میان نظام سیاسی حاکم بر هر دو کشور در زمینه های مختلف به خصوص اعمال سرکوب و فشار و امنیتی بودن فضای جامعه ، عدم وجود دمکراسی درهر دو کشور ،  دخالت مستقیم در انتخابات ها و عدم امکان کاندیداتوری تمامی سلیقه ها و افکار، وعدم امکان ورود تمامی جریانات در نظام سیاسی هر دو کشور تا کنون بوده است .
 در سوریه نیزهمانند ایران نظام اطلاعاتی بسیار مخوف و پیچیده ای وجود داشته و کنترل شدیدی بر رفتار دولتمردان ، مردم این کشورو نیز دیپلمات ها و خارجی ها اعمال می شود به گونه ای حتی در سفارت ایران در سوریه و نیز سایر مراکز ایران در آن کشور از جمله دفترنمایندگی رهبری احتیاط فراوانی در مکالمات آنان به جهت شنود ها و نظارت های دقیق سیستم اطلاعاتی سوریه وجود داشته است ، در میان مردم این کشور نیز ترس و خوف فراوانی از پیچیدگی این سیستم به چشم می خورد به گونه ای که هر فرد حتی از برادر ، پدر و نزدیکان خود احساس بیم داشته و در بسیاری موارد قادر به ابراز عقیده و بیان دیدگاه های خود حتی در محیط خانواده و نزدیکترین افراد به خود نمی باشد ، لذا اگرچنانچه یک زائر ایرانی یا یک توریست خارجی سوالی از رانندگان تاکسی یا مغازه داران یا مردم سوریه در سال های گذشته از میزان محبوبیت دولت سوریه و یا خانواده اسد نموده و در پاسخ شنیده است که خانواده اسد و نظام سوریه محبوب دل مردم این کشور بوده است ، قطعا پاسخ دریافت شده دقیق نبوده و به دلیل ترس از فضای امنیتی و سایر ملاحظات بوده و نمی تواند معیار مناسبی از میزان محبوبیت رئیس جمهور و نظام حاکم در این کشور را نمایانگر باشد ، من این واقعیت را با زندگی یک ساله در سوریه به عنوان یک شهروند غیر اداری و عادی ودر ارتباط مستقیم با مردم سوریه و با آشنائی با زبان عربی که داشتم با تمام وجود احساس نمودم ، و در ایران نیز دقیقا مشابه همین فضا در داخل کشور ما به طرز بسیار عجیبی مشهود و به خصوص در میان دولتمردان و مسئولان سطح کلان و میانی نظام بروز نموده است .
همان گونه که در سوریه عکس های بشار اسد در جای جای نقاط مختلف این کشور به چشم می خورد در ایران نیز وضعیت مشابهی وجود دارد ، همان گونه که خطبای جمعه و مسئولان سوریه به نحو مبالغه آمیزی از اسد و خدمات فراوان وی تقدیرعجیبی می نمایند مسئولان کلان و میانی جامعه ما و خطبای جمعه همواره از رهبری و نظام به نحو اغراق آمیزی در جلسات سخنرانی ها و حتی محافل نیمه خصوصی به جهت ملاحظات امنیتی تمجید نموده و گاه این تمجید ها ، این توهم را در ذهن سردمداران نظام ایجاد نموده که واقعا حاکمیت در میان مسئولان و مردم محبوبیت دارد کما آن که در سوریه نیز این توهم به دلیل فضای امنیتی به نحو عجیبی در میان سردمداران نظام سیاسی آن کشور مشهود بوده است.
در این جا به ذکر دو خاطره از مداخله سیستم امنیتی کشورمان که خود شاهد آن بوده ام اشاره می نمایم ، این دو خاطره مربوط به سال های حضور اینجانب در استان سیستان و بلوچستان طی سال های 76 تا 79 می گردد که در آن هنگام در برخی مناصب اجرائی آن استان حضور داشتم.
خاطره اول مربوط به سخنرانی مرحوم آیة الله منتظری در 13 رجب معروف است که در اوائل دوره اصلاحات انجام شد ، پس از آن سخنرانی همزمان با نقاط مختلف کشو راهپیمائی هائی به نام راهپیمائی های خودجوش در حمایت از رهبری و در محکومیت سخنان آیة الله منتظری برپا گردید ، اما پشت پرده این راهپیمائی ها که در آن استان شاهد بودم مراجعه مستقیم اداره اطلاعات آن استان به کلیه مراکز جهت برپائی این راهپیمائی بود و در آن مراجعه ها تاکید می گردید به گونه ای راهپیمائی برگزار شود تا احساس شود واقعا به صورت خودجوش این راهپیمائی برگزار شده است ، یکی از مدیران اداره اطلاعات آن استان در مراجعه مستقیمی به اینجانب از من خواست به گونه ای که آن چنان مشهود نباشد علماء و روحانیون اهل سنت را در حمایت از رهبری و محکومیت سخنرانی آیة الله منتظری سازماندهی نمائیم ؛ جالب آن که اکثر روحانیون اهل سنت آن استان علاقه وافری در دل  به آیة الله منتظری داشتند اما مجبور به حضور در این راهپیمائی خودجوش گردیدند.
خاطره دوم مربوط به زمانی است که دبیر همایش علمی تحقیقی به مناسبت هفته وحدت در همان سال های حضور درآن استان بودم ، سخنرانان افتتاحیه آن مراسم دو تن از نمایندگان رهبری ، و برخی از افراد منتسب به رهبری بودند ، به طور اتفاقی از رهبری در سخنرانی ها اسمی برده نشد ، و تصویری از رهبری یا پوسترو پلاکاردی از سخنان وی نیز در سالن نصب نشده بود ، پس از گذشت یک ساعت و نیم از مراسم یادداشتی از سوی مدیر کل اطلاعات استان که در مراسم حضور داشت به دست من رسید که با لحنی تهدید گونه از اسم نبردن از رهبری توسط سخنران ها که اتفاقا نمایندگان رهبری بودند و نبودن تصویر و یا پلاکاردی از سخنان رهبری انتقاد و نوشته شده بود چنان چه من این نقص را در ادامه برنامه به نحوی جبران ننمایم ؛ حمل بر تعمدی بودن این اتفاقات خواهد شد ، این فضای امنیتی در تمامی استان های کشور و به خصوص در میان مسئولان کلان کشور به نحو عجیبی جاری و ساری بوده  و رفتار آنان را به نحو چشمگیری تحت تاثیر قرار داده است.
تاثیر پذیری متقابل سیستم امنیتی هر دو کشور نسبت به یکدیگر در مسئله سرکوب اعتراضات مردمی نیز خود را کاملا بروز داد و حضور سپاه ایران و سلاح های ایرانی در سرکوب قیام های مردمی این کشور و اعتراف صریح بشار اسد به الگو گرفتن از سرکوب جنبش سبز ایران درقیام های مردمی سوریه که به تازگی عنوان گردید نمونه دیگری از تشابهات جدی میان حاکمیت دو کشور است.
راه اندازی راهپیمائی های سازماندهی شده توسط سیستم امنیتی و مرکز قدرت که در ایران با تزریق  ساندیس و پول و حق ماموریت و استفاده از امکانات دولتی و عمومی در حمایت از رهبری و یا سفرهای استانی خامنه ای و احمدی نژاد با جابجائی افراد از استانی به استان دیگر اتفاق می افتد دقیقا به نحو مشابهی در پایتخت و دیگر شهرهای سوریه با تغذیه مالی برخی جوانان توسط حزب حاکم سوریه در حمایت از رژیم اسد برگزار شده است.
فرار نخست وزیرسوریه در روزهای اخیر و پیش از آن استعفای برخی از سفرا و پناهندگی تعدادی از افسران عالی رتبه سوریه مشابهت عجیبی با پناهندگی تعدادی از دیپلمات های ایرانی در خارج از کشور و جدا شدن چهره ای تاثیر گذار و قدیمی نظام هم چون آقایان موسوی ، کروبی و..... دارد .
همان طور که اتفاقات جاری در سوریه شاید خواب عمیق و توهم نظام سیاسی سوریه را توانسته دچار تردید و از هم پاشیدگی نماید ، تاحدی نظام سیاسی و امنیتی ایران را نیز دچار همین معضل نموده است ، وقتی آقای علیزاده که پس از تعدادی دیگری از همکاران خود اعلام پناهندگی و پیوستن به صفوف ملت و کمپین سفارت سبز را نمود و در مصاحبه خود اعلام نمود که تعداد دیگری نیز از همکاران وی در آینده نزدیک حتی در سطوح بالاتر در دیگر سفارت خانه ها به اقدام مشابه دست خواهند زد ، اما تشدید مراقبت ها ، فشارها و اعمال نظارت های معاونت ضد جاسوسی وزارت اطلاعات در سفارت خانه ها امکان هجوم پناهندگی را در مابقی همکاران آقای علیزاده گرفت و با تشدید فشارهای امنیتی این روند به طور موقت متوقف گردید.
اما واقعیت آن است که در سطوح کلان و میانی مدیریت کشور در دو دهه اخیر و به خصوص پس از رهبری آقای خامنه ای و به ویژه پس از تقلب گسترده در انتخابات سال 88 و علنی شدن کشتار وسیع و تجاوز و جنایت صورت گرفته توسط حاکمیت ، چالش مدیریتی جدی و غیر قابل انکاری در باورهای اکثر کارگزارن نظام اتفاق افتاده که بازخورد آن حتی به رهبری و اطرافیان آن رسیده و در جلسات خصوصی رهبری و مجتبی خامنه ای از تنهائی رهبری و عدم همراهی بسیاری از مسئولان نظام از جمله یار قدیمی وی آقای هاشمی رفسنجانی گلایه شده است ، چرا که در شنودهای مستقیمی که توسط بیت از مسئولان عالی رتبه نظام انجام گرفته در جلسات خصوصی آنان دشنام و انتقادهای صریحی از رهبری به گوش رسیده است ، این شکاف ایجاد شده با کوچکترین فضائی می تواند خود را بروز دهد اما فعلا به دلائل مختلف از جمله مسائل شدید امنیتی در پس پرده و هم چون آتش زیر خاکستر پنهان مانده تا در زمان خود آتش شعله های آن دامن حاکمیت را در برگیرد.
بیش از 80 در صد از بدنه سرداران سپاه ، بیش از 80 در صد از بدنه وزارت اطلاعات ، بیش از 80 در صد از بدنه وزارت خارجه و بسیاری از نهادها و سازمان های دیگر از لحاظ فکری با جنبش سبز همراه بوده و در دل تمایل شدیدی به تغییر شرائط و نظام حاکم کشور داشته و هرگز تمایلی به رهبری و اعمال روش های فعلی وی ندارند و با اندک فرصت مناسبی در صددند تا مخالفت خود را بروز دهند و رسما به مقابله با سیستم حاکم بپردازند و حتی در صورت یافتن فرصت مناسب به خارج از کشور نقل مکان نمایند.
حکایت خانواده های مسئولان که داستان عجیبی است ، حمایت اکثریت قریب به اتفاق فرزندان سپاهی ها واعضای وزارت اطلاعات در شهرک شهید محلاتی تهران از مهندس موسوی و شعار صریح بر علیه احمدی نژاد ، حضور فرزندان بسیاری از مسئولان در خارج و عدم تمایل به ماندن در کشور ، نوع پوشش خانواده های مسئولان اعم از دختر و پسرو... ، علائمی از این واقعیتی است که با تلاش مزبوحانه سیستم امنیتی سعی در وارونه جلوه دادن آن وجود دارد.
پس از انتخابات سال 88 یکی از مسئولان ارشد معاونت اهل سنت وزارت اطلاعات برای برخی از پرسش های دینی و مذهبی و اعتقادی به دیدار پدرم آمده بود و درخلال گفتگوی خود با پدرم اشاره ای به ملاقات خود با یکی از مسئولان ارشد بیت رهبری نمود که به وی اظهار داشته بود که چه زمانی این سید می میرد تا همه ما از دست وی راحت شویم ، یعنی حتی در درون بیت رهبری هم اکثر مسئولان آن نه تنها دیگر علاقه ای به وی ندارند بلکه حتی دشمنی عمیقی از رهبری در دل دارند.
در محافل خصوصی اصول گرایان حتی حزب ریشه داری چون موتلفه در جلسات خصوصی آنان بارها و بارها فحاشی و دشنام به رهبری و انتقاد از عملکرد نامناسب وی در سال های اخیر شنیده شده و طبق اخبار موثق یکی از مسئولان روحانی و ارشد بیت رهبری که تاکنون از برجستگان جریان اصول گرائی شناخته می شده ؛ در محفلی خصوصی آرزوی مرگ رهبری را نموده تا هر چه زودتر اوضاع در کشور بهبود یابد چرا که با حضور وی ابدا امکان این اصلاح وجود ندارد.
آقای محمد نوری زاد در یکی از نامه های خود به رهبری نوشت آن هنگام که پرده ها بیفتد و نظام سیاسی کشور دچار تغییر شود ، حسین شریعتمداری از اولین کسانی است که زبان به اعتراف بر علیه رهبری می گشاید و این اتفاق هم در خصوص رژیم گذشته با اعتراف نزدیکترین افراد به محمدرضا پهلوی هم چون حسین فردوست اتفاق افتاد.
بی شک امروز اکثریت قریب به اتفاق مسئولان نظام کشور حتی افرادی که در پیرامون و حاشیه رهبری حضور دارند و بعضا به جهت حفظ منافع خود به وی ابراز ارادت می نمایند ، به دلائل مختلف از جمله منافع مالی و قدرت و یا بیم از فضای امنیتی ، هم چنان در مقابل رهبری و سیستم حاکم سکوت اختیار نموده اند اما بی شک با کوچکترین جرقه و فضائی ما فی الضمیر خود را در مخالفت با رهبری و سیستم نظام سیاسی کشور بروز خواهند داد ، قطعا کم نیستند کسانی که مایلند هم چون نخست وزیر سوریه از چارچوب های طاقت فرسا و جانکاهی که به دلیل شرائط امنیتی و سیاسی پیرامون خود در داخل نظام با آن دست به گریبانند رها گردند و مخالفت خود را با ساختار مدیریتی موجود در فرصت مناسب بروز دهند.
جریان احمدی نژاد و پدیده مشائی خود نمونه بارزی از جدائی اصول گرایان از این فضاست که با پناهندگی امثال خاوری وشاید در آینده ای نزدیک برخی از چهره های منتسب به این جریان خور را بروز دهد ، در سال های اخیر هم اصول گرایانی که در گذشته علاقه وافری به رهبری داشتند از جمله محمد نوری زاد و مهدی خزعلی از وی جدا شده و امروز از منتقدین جدی وی به حساب می آیند ، برخی از مراجع تقلید در جلسات خصوصی اظهار داشته اند که بیش از هفتاد در صد ایمیل ها و استفتائات دیافت شده ، پس از سال 88 اختصاص به چگونگی عدول و بازگشت از تقلید از آقای خامنه ای به دلیل عدم صلاحیت علمی و روش های غلط مدیریتی وی دارد ، برخی از وعاظ مشهور نیز از سوالات مشابه و فراوان جوانان متدین در مراسم محرم و ماه رمضان درخصوص تمایل به بازگشت  از تقلید آقای خامنه ای می نمایند ، چرا که رفتار وی پس از انتخابات سال 88 برای آنان قابل هضم نبوده است.
بی شک پناهندگی نخست وزیر سوریه و گریز وی از فضای امنیتی حاکم بر آن کشور و ابراز عقیده واقعی و قلبی وی در محیطی خارج از چارچوب های طاقت فرسا و جانکاه نظام سوریه ، آخرین مورد ازاین دست اتفاقات نبوده و در ایران نیز با اندک فرصت مناسب و جرقه ای در میان عالی ترین سطوح مسئولان نظام متبلور خواهد شد ، آن روز دیر نخواهد بود و فشار های امنیتی و سیاسی بر مسئولان هر دو کشور مدت زمان طولانی پایدار نخواهد بود.
http://news.gooya.com/politics/archives/2012/08/145646.php

https://balatarin.com/permlink/2012/8/14/3118391

۱۳۹۱ مرداد ۱۵, یکشنبه


سید احمد شمس
شاید بتوان با شنیدن خطبه های نماز جمعه در سراسر کشور، که خطبه های اول و دوم آن، کاملا در اکثر مناطق کشور همانند است  پی به واقعه ای مهم در آینده برد و سیاست های تنظیم شده توسط رهبر و بیت وی را به صورت دقیق تجزیه و تحلیل نمود.
آن چه در ادامه این نوشتار به آن اشاره نموده ام تحلیلی بسیار ساده و پیش و پا افتاده از سوی من در انتخاب شدن احمدی نژاد به ریاست جمهوری دوره نهم ، با شنیدن خطبه های یکی از هفته های نماز جمعه در سراسر کشور، و دیدن جزواتی است که برای ائمه جمعه ، جهت ارتقاء سطح دانش سیاسی و حتی دینی و مذهبی آنان ارسال می شود.
هر هفته جزواتی از سوی شورای سیاست گزاری ائمه جمعه برای امامان جمعه سراسر کشور ارسال می شود، در یکی از جزوات ، به تحلیل مسائل سیاسی روز در داخل و خارج کشور پرداخته می شود  که این جزوه بیشتر اختصاص به خطبه دوم نمازهای جعه دارد، برای خطبه اول نیز، جزوه دیگری تنظیم شده، که اختصاص به مسائل دینی ومذهبی دارد و مثلا یک بحث فقهی یا یک بحث تفسیری و…. همراه با استدلال ومستندات آن نوشته شده است .
 چرا که امروزه امام جمعه شدن هم مثل کنکور شده و معیار انتخاب ائمه  دیگر بر اساس علم و تقوا و فضائل دیگر نیست ، هر روحانی که تنها دوسال درس خارج فقه و اصول خوانده  ، با این سواد ناکافی به شورای سیاستگزاری ائمه جمعه مراجعه ، و برای امام جمعه شدن اعلام آمادگی می نماید ، و یا نیز افرادی با توصیه سیستم امنیتی و سایر نهادهای حکومتی به این شورا معرفی می گردند ، سپس از او امتحان کتبی و شفاهی از دروس حوزوی و نیز برخی اطلاعات عمومی به عمل می آید، و  مرحله بعد استعلام های امنیتی است ، که این مرحله بسیارمهم تر از مراحل گذشته است ، پس از تایید شدن در این مراحل  با نظر سیستم امنیتی ، حکم انتصاب امام جمعه برای مدت سه سال در شهر مورد نظر ، که بعضا هیچ سنخیتی با امام جمعه ی انتخاب شده از لحاظ اجتماعی ندارد و صرفا ملاحظات امنیتی و سیاسی در آن مد نظر بوده ، صادر می گردد.
طبیعی است که با این میزان سواد ناکافی کیفیت خطبه ها ی نماز جمعه نزول پیدا نموده و جذابیت لازم از لحاظ علمی و سیاسی را نخواهد داشت ، چون نه سواد کافی سیاسی و نه حتی سواد کافی حوزوی در این افراد با شرائطی که توضیح داده شد وجود ندارد ، جالب آن که شخصی در امتحان قضاوت بارها حضور می یابد، اما هرگز به دلیل سطح سواد ناکافی موفق به قبولی در امتحانات آن نمی شود ، ولی  در امتحان امامت جمعه پذیرفته شده و امروز یکی از ائمه جمعه جنجالی کشور است .
 به همین لحاظ، به دنبال نزول کیفیت خطبه های نماز جمعه ، از اوائل دهه هفتاد ، همه هفته جزوات مختلفی برای ائمه جمعه برای ارتقاء سطح کیفیت سخنانشان ارسال می شود، و در حقیقت  تمامی مطالب سیاسی گفته شده در خطبه های سراسر کشور همانند حفظ کردن دیالوگ فیلم نامه هائی است که هنرپیشه ها دقیقا ، متن آن را تکرار می کنند، اگر بررسی سطحی در خطبه های نماز جمعه سراسر کشور شود  به وضوح دیده می شود متن سخنان خطبه ها کاملا همانند است  تحلیل ها یکسان بوده  به صورت یکنواخت مسئله ای محکوم می شود  و به صورت همانندی از جریان و یا شخصی تجلیل می شود. البته ناگفته نماند در میان ائمه جمعه ، افراد دارای معلومات کافی علمی و سیاسی نیز وجود دارد که بدون اعتناء به جزوات یاد شده  با دیدگاه و تحلیل شخصی خود به ایراد خطبه های نماز جمعه می پردازند. خطبه های آیة الله طاهری اصفهانی در حمایت از دوم خرداد، خطبه های مرحوم صدوقی و نیز خطبه های آیة الله نور مفیدی و تنی معدود از ائمه جمعه ، قطعا فارغ  و مستثنی از این مسئله بوده است  اما آن چه که مسلم است این است که اکثریت قاطع ائمه جمعه تابع همان جزواتی می باشند که مرتبا برای تغذیه فکری آنان از سوی شورای سیاست گزاری ائمه جمعه  برای ابلاغ سیاست های رهبری و بیت دیکته می شود.
به یاد دارم که تقریبا دوسال پیش از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ ، در اواخر سال ۸۲  ، در حالی که هنوز در دوره اصلاحات به سر می بردیم ، و ائمه جمعه همگی با مدیران اجرائی اصلاح طلب زاویه ای آشکار داشتند  وچند ماه پس از انتخاب شدن احمدی نژاد  به عنوان شهردار تهران می گذشت، در همان جزوه ها ، به چند خصوصیت یک مدیر مکتبی اشاره شده بود و به ائمه جمعه تاکید شده بود  که پس از توضیح کافی در رابطه با خصوصیات مدیر مکتبی  نمونه بارز آن شهردار محبوب تهران ، دکتر احمدی نژاد معرفی گردد، در آن هنگام  من وقتی جزوه ها را مطالعه نمودم و ماجرای آن را برای تعدادی از دوستان تعریف می کردم  تحلیلم این بود که بی شک  نظر رهبری برای دوره آینده ریاست جمهوری  احمدی نژاد است .
 بسیاری از دوستان  تحلیل من را نادرست و خام پنداشتند  چرا که سال گذشته صلاحیت احمدی نژاد حتی برای شهردار شدن از سوی وزارت کشور اولا به دلیل پائین بودن امتیازات کافی جهت تصدی پست شهرداری  و دارا نبودن شرط حد اقل پنج سال سوابق اجرائی کلان  و ثانیا داشتن پرونده فساد اقتصادی در استانداری اردبیل  تایید نشده بود  و با مداخله بیت رهبری و چهره های اصلی اصول گرا نظیر آقای ناطق نوری ، وزارت کشور اصلاحات با مصلحت اندیشی ، حکم شهردار شدن وی را امضاء کرده بود، تحلیل من این بود که احمدی نژاد ، فردی بی ریشه و ناشناخته بوده  ودارای تیم اجرائی کافی نیست ، به همین دلیل با پتانسیل ائمه جمعه، رهبری تلاش می کند ، تا او را به عنوان یک چهره سیاسی مطرح نموده ، و سپس به عنوان یک فرد مطیع ، شرائط ریاست جمهوری وی را فراهم نماید .
و به دلیل فقدان تجربه لازم در وی ، اولا  وی به عنوان فردی مطیع و موم دست رهبری و بیت ، آن گونه که آنان می خواهند ، دقیقا عمل خواهد نمود و ثانیا کلیه افراد اجرائی در دولت در سطح کلان و در تمامی استان ها ، شامل افرادی خواهند بود که مستقیما از سوی بیت به احمدی نژاد معرفی خواهند شد ، به یاد دارم در روز چهارم تیر سال ۸۴ ، تماس های فراوانی ازسوی دوستان داشتم ، که تصور می کردند ، من یا با صاحب نفسی و  پیش گوئی ارتباط برقرار کرده ، و انتخاب احمدی نژاد را به عنوان رئیس جمهور آینده  ، دو سال قبل  پیش بینی نموده بودم  ، ویا دارای قدرت تحلیل بالائی در مسائل سیاسی هستم  ، اما واقعیت این بود که من فقط به طور اتفاقی جزوات مربوط به ائمه جمعه را در آن هنگام دیده  و خطبه های آنان را شنیده بودم  ، و ارداه رهبری و بیت را از مدتی قبل  ، با خواندن آن جزوات و شنیدن خطبه های نمازجمعه در سراسر کشور ،  تشخیص داده بودم  ، شما هم می توانید اتفاقات آینده را این گونه پیش بینی کنید.

۱۳۹۱ تیر ۳, شنبه


به بهانه حمله ماموران به بند 350 اوین
جسم را می توان زندانی نمود ؛ اما فکر را هرگز / سید احمد شمس
یکی از راهکارهای مقابله با اعتراضات و نارضایتی های مردمی ؛ توسط رژیم های دیکتاتور و مستبد ؛ زندانی نمودن و به بند کشیدن کسانی است که به نوعی انزجار و مخالفت خود را ؛ از رفتارحاکمان ظالم نشان داده اند ؛ شیوه ای که قرن ها ادامه داشته ؛ و هم اکنون نیز در سراسر دنیا ادامه دارد ؛ و ماخود نیز ؛ چه در تاریخ دینی و مذهبی خود ؛ و چه در تاریخ ملی خویش ؛ نمونه های بسیاری از این دست داشته ؛ و قهرمانان و اسطوره های فراوان این چنینی سراغ داریم.
حاکمیت در ایران نیز بیش از یک دهه است که راهکار مقابله با اندیشه ورزی نخبگان و پرسش فرهیختگان و قلم نویسندگان و گفتار سخنوران را ؛ در به بند کشیدن جسم آنان یافته است ؛ حربه ای که نه تنها کوچکترین منفعتی برای حاکمیت نداشته ؛ بلکه به عمیق تر شدن دامنه اعتراضات و پرسش ها نیز منجر شده است.
یکی از فلسفه های تربیتی زندان ؛ تادیب متهم و مجرم ؛ و تلاش در جهت ندامت او از گناهی است که مرتکب شده است ؛ تا فرد خاطی پس از اتمام و گذراندن دوران محکومیت ؛ با عبرت گرفتن از دوران حبس ؛ روش جدیدی را در زندگی انتخاب نموده ؛ و هرگز اعمال گذشته خود را تکرار ننماید ؛ اما به یقین رفتار حاکمیت در ایران در زندانی نمودن چهره های تاثیرگذار ؛ نه به جهت تادیب معترضان ؛ بلکه صرفا عقده گشائی و سرکوب آنان ؛ هم چنین دور نگه داشتن آنان از فضای جامعه ؛ به جهت جلوگیری از روشنگری و تاثیرگذاری آنان بوده است.
از طرفی به یقین تاثیرگذارترین افراد طی سال های اخیر چه در داخل و چه خارج کشور ؛ از کسانی بوده اند ؛ که تجربه زندان و شکنجه ؛ و حتی در مواردی اعترافات نمایشی را داشته اند ؛ اما پس از رهائی از زندان ؛ جزء برجسته ترین و منشا اثرترین افراد ؛ در جنبش اعتراضی و حق طلبانه مردم بوده اند ؛ و زندان ؛ خود سکوی پرتابی برای رسیدن آنان به اوج خلاقیت ها و بهره گیری از حداکثر توانمندی های آنان بوده است .
در نهایت ؛  حاکمیت از به بند کشیدن این افراد تاثیرگذار؛  جز بدنامی برای خود ؛ نتیجه دیگری را کسب ننموده است ؛ وفقط در مقطع خاصی ؛ حد اکثر توانسته است میان آنان و مردم فاصله ایجاد نموده ؛ و از تاثیرگذاری آنان ؛ صرفا در مقطع کوتاهی جلوگیری نماید ؛ اما به یقین ؛ سرانجام این رفتار حاکمیت ؛ سربلندی و خوش نامی برای آنان بوده است ؛ چیزی که معمولا بایستی عکس آن در نتیجه این روش ؛ در اذهان مردم نقش بندد ؛ چرا که اصولا زندانی شدن در فرهنگ عمومی جوامع امری پسندیده نیست ؛ اما امروزه در ایران ؛ تبدیل به افتخاری شده ؛ که اگر شخصی گرفتار آن شود ؛ هم چون قهرمانی ستودنی و چهره ای محبوب خواهد گردید.
در اینجا فقط به ذکر یک نمونه از نتیجه زندانی نمودن برخی چهره های تاثیرگذار کنونی ؛ در سرنوشت جنبش اعتراضی مردم در ایران اشاره می نمایم : آقای دکتر محسن کدیور ؛ روحانی روشنفکری که پس از انقلاب فرهنگی در دانشگاه ها ؛ و بعد از پیروزی انقلاب ؛ راه تحصیل در حوزه علمیه را در پیش گرفت ؛ و پس از طی مراحل پیشرفت و ترقی ؛ در کوتاه ترین زمان ممکن ؛ خود به استادی مسلم در حوزه علمیه تبدیل شد ؛ کمتر کسی به مانند وی تمامی پایه های تحصیلی حوزه را از ابتدای ادبیات عرب تا انتهای سطوح عالی ؛ با موفقیت تدریس کرده است ؛ او که در اوائل دهه هفتاد ؛ همزمان با تدریس در حوزه ؛ دانشگاه ها را نیز مکانی برای انتقال علم و اندیشه خود انتخاب کرده بود ؛ پس از شروع اصلاحات ؛ با نوشتن چند مقاله که صرفا بیان دیدگاه ها و آرای علمی او بود ؛ با قوه قهریه حاکمیت مواجه ؛ و یک سال ونیم از عمر خویش را در زندان سپری کرد ؛ شنیده ها از قاضی پرونده وی ؛ حاکی از آن است که به وی توصیه و سفارش شده بود که روی ایشان را کم کنیم.
اما نتیجه چه شد ؟ محسن کدیور که تا آن هنگام ؛ استادی کمتر شناخته شده در حوزه و دانشگاه ؛ و چهره ای نه آن چنان مشهور در عرصه سیاسی کشور بود ؛ با انعکاس دیدگاه های وی در جریان رسیدگی به پرونده اتهامی اش ؛ ضمن فراگیر شدن دیدگاه های وی از یک نشریه محدود ؛ به سطح ملی و جهانی ؛ تبدیل به چهره ای شناخته شده و تاثیر گذار شد ؛ آن چنان که امروز به یقین ؛ می توان وی را ؛ جزء ده روشنفکر برتر دینی تاثیرگذار درسطح کشور دانست ؛ که این نتیجه جز پس از زندان شدن جسم وی به دست نیامد .
طبعا حضور در زندان به جرم ناکرده و تهمت ناروا ؛ وجز بازگوئی حق و حقیقت ؛ که سبب اتلاف عمر آدمی  می گردد ؛ نفرتی سنگین در دل هر فرد ؛ نسبت به مسبب آن ؛ ایجاد می کند ؛ محسن کدیور ؛ پس از آزادی از زندان ؛ تبدیل به قهرمانی شده بود که دیگر چیزی برای از دست دادن نداشت ؛ و شروع به نگارش عقائد و گفتن دیدگاه های خود ؛ در محافل ؛ نشریات ؛ سایت ها و هر مکانی شد که امکان بازگوئی آن را داشته باشد ؛ زندان او را به یک چهره شناخته شده و فردی بی پروا در بیان اندیشه های خود تبدیل کرد ؛ که اگر گفتار و نوشتار وی را پس از آزادی از زندان ؛ با آن چه که به واسطه آن زندانی گردید ؛ مقایسه نمائیم ؛ در خواهیم یافت ؛ آن چه که سبب دستگیری و زندانی شدن محسن کدیور شد ؛ در مقابل مطالب و گفته ها و نوشته های وی پس از آزادی از زندان ؛ بسیار ملایم و ناچیز بوده است.
وقس علی هذا ؛ می توان به نمونه های متعدد دیگر اشاره نمود که زندان از آنان ؛ قهرمانانی ساخته است که نه تنها موجب ندامت آنان از فعالیت های گذشته نشده است ؛ بلکه آنان را مصمم تر از قبل ؛ بر اعتقاداتشان راسخ تر و محکم تر نموده ؛ و به برکت حضور در زندان تبدیل به چهره هائی تاثیرگذار در عرصه های مختلف گردیده اند ؛ تا حبس وسیله ای برای شناخته ترشدن آنان ؛ و پی بردن مردم به قابلیت ها و توانمندی هایشان گردد.
شاید حجم بالای دستگیری و زندانی نمودن چهره های تاثیر گذار در جنبش سبز ؛ در این چند ساله ؛ در تاریخ سیاسی ایران بی نظیر و یا حداقل کم نظیر باشد ؛ در برهه ای از زمان ؛ در ابتدای تولد جنبش سبز ؛ این عدد به چند هزار نفر در سراسر کشور می رسید ؛ و امروز نیز تاثیرگذارترین افراد در جنبش سبز که بعضا حکم دستگیری آنان قبل از بیست و دوم خرداد توسط حاکمیت صادر شده بود ؛ هم چنان در زندان به سر می برند.
از خصوصیات منحصر به فرد جنبش سبز ؛ اعتراضاتی است که در درون زندان ها طی این سال ها توسط زندانیان صورت می پذیرد ؛ که این مسئله در نوع خود ؛ در تاریخ سیاسی کشورمان ؛ چه قبل و چه بعد از انقلاب بی نظیر است ؛ و علیرغم شدت عمل حاکمیت در سال های اخیر ؛ و رفتار خشن و تند با زندانیان ؛ چه درمراحل بازجوئی و چه پس از آن ؛ که معمولا با شکنجه های روحی و جسمی ؛ و بعضا رفتارهای شرم آوری چون تجاوز همراه بوده است ؛ و در کنار آن ؛ حضور برخی افراد طی ماه های متمادی در بندهای انفرادی ؛ که عمدتا این رفتارها به جهت شکستن روحیه زندانیان صورت می گیرد ؛ اعتراض هائی چون اعتصاب غذا ؛ نوشتن نامه های اعتراضی از درون زندان برغم وجود محدودیت های فراوان ؛ برگزاری مراسم به مناسبت شهادت زندانیان هم بند و نیز گرامیداشت سالگرد برخی از مناسبت ها هم چون تولد جنبش سبز ؛ و...... خود از نمونه های نادری است که تا کنون کمتر در گذشته اتفاق افتاده است.
همه این ها حکایت از حقانیت جنبش سبز توسط مردم عزیزمان و راست قامتی سروهای دلیری دارد که به ناحق توسط حاکمیت ظلم و جور به بند کشیده شده اند ؛ و از ابتدائی ترین حقوق اولیه نیز بعضا محروم گشته اند.
ثابت قدمی این عزیزان دربند ؛ گویای مسیر حقی است که انتخاب نموده اند و حاکمیت نابکار که چاره را در زندانی نمودن و به بند کشاندن جسم آنان دیده است ؛ هرگز نتوانسته است فکر و اندیشه آنان را تسخیر و یا تعطیل نماید ؛ فکر واندیشه آنان هم چنان آزاد و بی پرواست ؛ چرا که نمونه های فراوانی از نامه هائی که با نثری شیوا و قلمی رسا ؛ دردمندانه اما استوار ؛ از گوشه گوشه زندان های کشور ؛ علیرغم محدودیت های فراوان ایجاد شده ؛ منتشر می شود ؛ حکایت از آن دارد ؛ که این جنبش ؛  عمقی به مراتب فراتر از آن دارد که حاکمیت و حتی هواداران جنبش تصور می کردند.
به یقین رنج و غمی که زندانیان عزیز جنبش سبز ؛ در دروه حبس ؛ همراه با شکنجه و تحقیر و توهین تحمل نموده اند ؛ و نیز درد های جانکاهی که بر سر خانواده های آنان آمده است ؛ آه دامنگیری است که دیر یا زود گریبانگیر حاکمیت خواهد شد ؛.
سر دمداران اقتدارگرا ؛ به خیال حکومت چند روزه خود ؛ و رسیدن به جاه طلبی و امیال زود گذر ؛ از کشتار بیرحمانه و زندانی نمودن و سرکوب و هر روشی که به خاموش شدن ندای حق طلبی مردم منجر شود ؛ کوتاهی ننموده اند ؛ اما هرگز نتوانسته اند فکر آنان را تغییر دهند و یا آن را به بند بکشند ؛ و آنان را از مسیری که انتخاب نموده اند بازگردانند ؛ چرا که جسم را می توان زندانی نمود؛ اما فکر را هرگز.
به یقین زندانیان امروز ؛ در آینده تاریخ کشورمان ؛ بسان قهرمانانی پیروز که هرگز در مقابل ظلم و ستم سرتعظیم فرو نیاورده و زانو نزدند ؛ سرافرازانه در قلب های مردم قدر شناس میهن عزیزمان جا خواهند داشت ؛ آری ؛ این روزهای سخت سپری خواهد شد ؛ و سیاهی آن بر چهره ننگین حاکمیت ؛ باقی مانده ؛ اما فرجام آن ؛ تبدیل سرنوشت مردم به روشنائی و نور امیدی خواهد شد که از پس ابرهای تیره ظلمت سر خواهد زد.

https://balatarin.com/permlink/2012/8/11/3115591

۱۳۹۱ خرداد ۲۳, سه‌شنبه

  جنبش سبز زنده است ؛ بلکه جاودانه شد / سید احمد شمس

جمله مشهوری از آقای ابوالقاسم خزعلی ؛ عضو وقت شورای نگهبان وعضو فعلی مجلس خبرگان ؛ نقل است که پس از پیروزی آقای خاتمی ؛ در انتخابات ریاست جمهوری سال ۷۶ ؛ وی از این که چرا آقای خاتمی را رد صلاحیت ننموده اند ؛ اظهار پشیمانی نموده بود ؛ و در ادامه گفته بود : بر فرض ؛ مملکت حداکثر سه یا چهار ماه ؛ دچار آشوب می شد ؛ اما در عوض چهار سال راحت می بودیم ؛ اما امروز مجبوریم چهار سال این آقا را تحمل کنیم.
شاید انتخاب آقای خاتمی در سال ۷۶ ؛ اولین انتخاب مردم ؛ بدون رضایت و خواست حاکمیت بود ؛ به همین لحاظ ؛ بسیاری از معادلات دست اندکاران امور ؛ از این انتخاب دچار خدشه گردید ؛ آقای خاتمی بسان مهمان ناخوانده ای بود که در میان جمعی که خود را صاحب اختیار تمام و کمال نظام می پنداشتند ؛ وارد گردید ؛ و با پشتوانه ای بیست میلیونی ؛ خود را بر آنان تحمیل نموده بود.
سخنان آقای خاتمی و ادبیات و روش و منش وی ؛ شیوه نامانوسی بود که گوش و خاطر آنان را می آزرد ؛ و استقبال و شور و شعف مردم از این رویداد تاریخی ؛ آنان را خشمگین می نمود .
ادبیات پاسخگوئی دولت و مسئولین ؛ و حق انتقاد از همه ؛ که تا آن زمان ؛ آن چنان در سطح جامعه رائج نبود ؛ در میان روشنفکران و نسل جوان ریشه داونده و رفته رفته تمامی اقشار جامعه را فراگرفته بود ؛ و چراهای بسیاری در امور مختلف ؛ یکی پس از دیگری ؛ در اذهان خلاق و پرسشگرانه همگان تراوش می نمود .
 گسترش مطبوعات ؛ سخنرانی ها ی روشنگرانه و باز شدن فضای بسته ای که سال های سال حاکم بر سیستم اجرائی کشور شده بود ؛ فضای تنفس ولو در حد اندک را ؛ در جامعه پدید آورده بود ؛ و آن هنگام که دامنه ی سوالات ؛ برخی از مراکز و جایگاه ها را نشانه گرفت ؛ به بهانه ی مقابله با توهین به مقدسات و ارتباط با بیگانگان ؛ و انواع و اقسام اتهامات ؛ با بسته شدن فله ای مطبوعات ؛ مقابله با این موج توفنده آغاز ؛ و بسیاری از چهره های برجسته اصلاح طلب را به پای میز محاکمه کشانید و هر نه روز بحران را بر این دولت برخاسته از اراده ملت تحمیل نمود.
پیروزی اصلاح طلبان در مجلس ششم ؛ پتک محکم دیگری بر پیکره اقتدارگرایان بود ؛ ایجاد اخلال در روند اعلام نتائج انتخابات، تلاش در جهت ابطال نتائج آرای تهران و برخی از شهرستان ها ی دیگر ؛ حتی زمزمه تاخیر در تشکیل مجلس ششم ؛ سنگ اندازی هائی بود که از همان ابتدا آغاز ؛ و سپس با تهدید نمایندگان مجلس ششم و رد لوایح و طرح های مصوب توسط شورای نگهبان و …. ادامه یافت .
منکر عملکرد ناهماهنگ و بعضا خطاهائی که در درون جبهه اصلاحات صورت گرفت ؛ نیستیم ؛ حتی تندروی های برخی دوستان اصلاح طلب در ایجاد فضای نا مناسب و حربه دادن به دست اقتدارگرایان ؛ امری غیر قابل انکاراست ؛ اما ایجاد هر نه روز یک بحران در ایام اصلاحات ؛ حکایت از ناخرسندی و عدم رضایت اقتدارگرایان از این روند ؛ در فضای جامعه دارد.
لذا چاره ای جز روی کار آوردن مجلس و دولت فرمایشی نبود ؛ تا هر آن چه که از مراکز تصمیم گیرنده دیکته می شود ؛ دقیقا به صورت هماهنگ اجراشود ؛البته ظاهر ماجرا همان انتخابات و رای و اراده مردم بود ؛ و شعار میزان رای ملت است هم چنان به عنوان یک تابلوی بدلی بر سر درب این بازار پر فریب نقش بسته بود ؛ اما با دست چین شدن افرادی که از کمترین سوابق لازم سیاسی و اجرائی برخوردار بودند و با دوپینگ اقتدارگرایان وارد صحنه گردیده بودند ؛تا در عوض مدیون شدن از حضور این چنینی خود در ساختار قدرت ؛ کاملا مطیع و فرمانبردار مراکز قدرت گردند ؛ امری است که از انتخابات شورای دوم آغاز ؛ و سپس در مجلس هفتم با رد صلاحیت گسترده و حذف چهره های شاخص اصلاح طلب ادامه یافت ؛ و نهایتا در انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ ؛ علیرغم وجود چهره های شاخص و با تجربه اصولگرا ؛ با انگشت گذاشتن روی فردی چون احمدی نژاد یکی پس از دیگری شکل گرفت و تکمیل گردید ؛ تا همگان بدانند بصیرت واقعی مدنظر اقتدار گرایان ؛ چیزی جز تعطیل شدن عقل ؛ و گوش به فرمان بودن کامل و بدون اراده ؛ نیست.
آن چه که از سال ۸۴ ؛ به بعد نیز بر سر این کشور ؛ در ابعاد مختلف سیاسی ؛ اقتصادی ؛ فرهنگی ؛ و بین المملی وارد آمد ؛ و خسارات فراوانی که سال های سال بایستی صرف جبران آن گردد ؛ و به نظر نگارنده بعضا بسیار عمیق تر و سنگین تر از خسارات هشت سال جنگ و دوره پهلوی است ؛ خود حکایتی است که به یقین باید چه در زمان حال و چه در سال های بعد ؛ و چه در آینده ؛ به عنوان خساراتی جدی و بعضا جبران ناپذیر که بر پیکره میهن عزیزمان آمده است ؛ به رشته تحریر در آمده و مورد تجزیه و تحلیل جدی قرار گیرد.
آن هنگام که در سال ۸۸ ؛ مردی از تبار آفتاب ؛ که بیست سال تمام ؛ پشت ابر تیره اقتدارگرائی ؛ خاضعانه و فروتنانه ؛ پنهان گشته بود ؛ و زمانی که خطر از دست رفتن تمامی دستاوردهای نظام و راه امام و خون شهیدان را با تمام وجود لمس نمود ؛ و خود را برای حضور در عرصه انتخابات ریاست جمهوری آماده می ساخت ؛ مراکز قدرت که تجربه دوم خرداد ۷۶ را ؛ در ذهن خود داشتند ؛ و هرگز تمایل نداشتند خاطرات تلخ آن روزهای گذشته ؛ که مراکز قدرت و سوء استفاده آنان را نشانه گرفته بود ؛ دوباره تکرار شود ؛ از ماه ها قبل به طراحی و مهندسی دقیق انتخابات در ابعاد مختلف پرداختند ؛
پیش از اعلام حضور مهندس موسوی ؛ آنان می پنداشتند شاید بتوان اشخاصی چون آقای خاتمی ؛ آقای عبدالله نوری ؛ آقای موسوی خوئینی ها و….. را با اتهامات واهی رد صلاحیت نمایند ؛ اما حضور مهندس میرحسین موسوی و مهدی کروبی ؛ هرگونه امکان استفاده از این سلاح ناکار آمد را از آنان گرفته بود ؛ و در یافتند خارج ساختن این دو با این روش ؛ هرگز امکان پذیر نخواهد بود ؛ پس بهترین راهکار مهندسی تمام عیار دورن و بیرون فضای انتخابات بود ؛ و همان استدلالی که در ابتدای نوشتار ؛ بدان اشاره نمودم ؛ از ابتدا ؛ مد نظر اقتدارگرایان قرار داشت ؛ که اگر رقیب احمدی نژاد فردی بود که امکان رد صلاحیت او وجود داشت ؛ با استفاده از این روش ؛ از ورود او جلوگیری به عمل آید ؛ و در صورت ورود افرادی که امکان استفاده از این سلاح ناجوانمردانه برای مقابله با ورود آنان وجود نداشت ؛ سلاح بسیار ناجوانمردانه دیگری ؛ که همان هدایت جریان انتخابات ؛ به شکل دلخواه ؛ با استفاده از ابزارهای مختلف بود ؛ به کار می افتاد ؛ و مد نظر چنین بود که که در هر دو صورت بر فرض ایجاد نارضایتی مردمی ؛ و احیانا شورش ؛ حداکثر سه تا چهار ماه ؛ با این اعتراضات ؛ در درجه اول با قوه قهریه مقابله گردیده ؛ تا با گذشت زمان ؛ خود به خود ؛ اوضاع آرام ؛ و به حالت عادی در آید.
سناریوی اقتدارگرایان ؛ به شکل دقیق ؛ یکی پس از دیگری ؛ با ظاهری خوش رنگ و لعاب ؛ با دادن آزادی های ظاهری به هوادران کاندیداهای رقیب ؛ انجام مناظره های تلویزیونی ؛ و سایر روش هائی که هرگونه شائبه امکان انتخابات غیر سالم را از ذهن دور نماید ؛ مرحله به مرحله شکل می گرفت ؛ اما در نهان ؛ پروسه تقلب ؛ مهندسی دقیق آراء ؛ ورود سیستم امنیتی و انتظامی و سپس لباس شخصی ها به ماجرا ؛ و صدور احکام دستگیری چهره های شاخص حامی این دو کاندیدا قبل از بیست و دوم خرداد ؛ و دیگر روش هائی که در سناریوی کثیف اقتدارگرایان طراحی شده بود ؛ یکی پس از دیگری به مرحله اجرا در آمد.
فرمانده نیروی انتظامی در یکی از مصاحبه ها چند ماه پس از انتخابات اعتراف نمود که : ما می دانستیم که پس از انتخابات اتفاقاتی خواهد افتاد ( و چگونه این پیش بینی توسط آنان صورت گرفته بود ؛ خود جای تامل بوده و حکایت از این پروسه طراحی شده دارد ) و پیش از انتخابات با توجه به فضای جامعه ؛ حدس می زدیم که اعتراضاتی به وجود خواهد آمد ؛ اما تصور می کردیم حداکثر این فضا تا اوائل تیر ماه وجود خواهد داشت.
قطع پیامک ها ؛ برخورد و ایجاد محدودیت برای نمایندگان آقایان موسوی و کروبی در سر صندوق های رای ؛ اعلام نتائج در سایت روزنامه حکومتی کیهان ؛ پیش از اتمام رای گیری و دقیقا در همان ساعاتی که رای گیری در جریان بود ؛ اتمام زمان رای گیری به طور بی سابقه در ساعات اولیه ی شب ؛ و اتمام برگه های رای در برخی حوزه ها ؛ و …… ؛ همگی حکایت از شروع این کودتای خزنده داشت .
وقتی که من با چشم خویش ؛ در ساعت سه نیمه شب ؛ پس از اتمام رای گیری ؛ حضور اعتراض آمیز صدها حامی مهندس موسوی را در جلوی ستاد مرکزی انتخاباتی وی شاهد بودم ؛ که از نمایش مسخره رئیس ستاد انتخابات کشور خشمگین شده بودند ؛ و نتائج مضحکانه ای که توسط وی اعلام می شد را مورد اعتراض قرار دادند ؛ ظرف مدت کمتر از پنج دقیقه ؛ بلافاصله پلیس ضدشورش با تجهیزات و آمادگی کامل ؛ وارد صحنه شد ؛ و در مدت زمان بسیار کوتاهی تمامی افراد و تجمع آنان را با باتوم و گاز اشک آور متفرق نمود ؛ و حتی از ضربه زدن با باتوم به یک خانم باردار ؛ و یک روحانی ؛ که خون از زیر عمامه سفیدش فوران نمود ؛ ابا ننمودند ؛ این اتفاق در ساعت سه نیمه شب ؛ و آمادگی بیش از حد پلیس ضد شورش ؛ در آن زمان غیر متعارف ؛ آیا چیزی جز حکایت از یک سناریوی دقیق طراحی شده ؛ و یک کودتا و تقلب خزنده انتخاباتی د اشت؟
کودتائی که تصور می شد ؛ مقابله با آن ؛ در عرض یک یا دو ماه و حد اکثر چند ماه به اتمام خواهد رسید ؛ و از ورود افراد غیر خودی به سیستم اجرائی کشور ؛ با این روش جلوگیری خواهد گردید ؛ و ظرف مدت کوتاهی آرامش برای همیشه به کشور باز خواهد گشت ؛ و رقیب با شکستی که از نتائج مهندسی شده متحمل شده ؛ برای همیشه خیال بازگشت به قدرت را نخواهد داشت ؛ و از این پس رقابت در درون خودی ها شکل خواهد گرفت .
اما زهی خیال باطل ؛ جنبش سبز یک حرکت بر آمده از درون و بطن توده های مختلف و اقشار گوناگون جامعه بود ؛ که به صورت موجی فراگیر در تمامی شهرها واستان های کشور ؛ گسترده شده بود ؛ و با این روش های سرکوبگرانه هرگز قابل خاموش شدن نبود ؛ این جنبش اگر چه با فراز و نشیب هائی همراه بوده است ؛ اما ابتدای آن ؛ که حضور پنج میلیونی مردم ؛ علیرغم تهدید مراکز امنیتی و انتظامی و دروغ پردازی های صدا وسیما ؛ به صورت خودجوش ؛ آغاز ؛ و علیرغم فقدان وسائل لازم برای اطلاع رسانی با موج توفنده ای میدان انقلاب تا میدان آزادی را به صورت متراکم ؛ ومیدان امام حسین ( ع ) تا میدان انقلاب را به صورت غیر متراکم فراگرفته ؛ و تمامی شهر ؛ وسائل حمل و نقل عمومی و …. را تحت الشعاع خود قرار داده بود ؛ و تا یک هفته با حضور پرشور مردم و پس از آن علیرغم سرکوب های فراوان باز هم ادامه یافت ؛ هم اکنون نیز هم چنان زنده است ؛ و پس از سه سال همان طراوت و شادابی خود را در میان حامیان خود حفظ کرده است .
اگر چه به دلیل روش های سرکوبگرانه ؛ و ممانعت از برگزاری تجمعات و راهپیمائی های مسالمت آمیز ؛ امکان حضور گسترده مردم ؛ هم چون روزهای آغازین تولد جنبش سبز وجود ندارد ؛ اما آثار و پیامدهائی که به برکت این جنبش ؛ در داخل و خارج کشور؛ در فضای مجازی ؛ و درمقاطع و مناسبت های گوناگون ؛ هم چنان مشاهده می شود ؛ حکایت از آن دارد که جنبش سبززنده است بلکه جاودانه شد ؛ و در تاریخ ایران عزیز ؛ به عنوان یکی از حماسه های ماندگار هم چون قیام سربداران ؛ نهضت مشروطه ؛ نهضت ملی شدن نفت ؛ قیام پانزده خرداد ؛ انقلاب بیست و دوم بهمن و حماسه دوم خرداد ؛ نهادینه شده است .
و تمامی نقشه های فریبکارانه اقتدارگرایان ؛ که به تصور به پایان رسیدن آن ظرف چند ماه ؛ طراحی شده بود ؛ همگی نقش بر آب گردید که این وعده الهی است که : ” و مکروا و مکرالله و الله خیر الماکرین ” ؛ آن چنان که دیر یا زود ؛ تقدیر الهی و اراده ملت ؛ دامنگیر نابکاران خواهد گردید ؛ و آنان را گرفتار تمامی ظلم ها و دشمنی ها وکشتار و تجاوزی که بر سر ملت مظلوم و عزیزمان در این سه ساله آوردند ؛ خواهد نمود ؛ ان شاء الله.

22 خرداد ؛ فرصتی که برای حاکمیت از دست رفت / سید احمد شمس
به یقین بیست و دوم خرداد ؛ سال 1388 ، فرصتی استثنائی بود ؛ که حاکمیت می توانست ؛ از آن برای یکپارچه سازی اکثریت قریب به اتفاق نیروهای درون نظام بهره گیری نماید ؛ چرا که چهره هائی که برای نامزدی انتخابات ریاست جمهوری ؛ وارد صحنه گردیده بودند ؛ از معتدل ترین ؛ و دلسوزترین چهره های نظام و از همراهان نزدیک امام از ابتدای انقلاب به شمار می رفتند .
 مهندس موسوی ؛ نخست وزیر هشت سال دفاع مقدس ؛ که مورد حمایت همیشگی حضرت امام و نیروهای پیشروی انقلاب بود ؛ و امتحان خود را در دلدادگی به امام و نظام ، بارها پس داده بود ؛ و بر حسب تشخیص شخصی خود ؛ دو دهه از صحنه اجرائی کشور فاصله گرفته بود ؛ و آقای مهدی کروبی ؛ که او نیز همواره در سه دهه اخیر جزء سکانداران اصلی نظام به شمار می رفت ؛ و در موارد بیشماری ؛ با از خود گذشتگی و گذاشتن آبروی خود در طبق اخلاص ؛ در تلطیف فضای سیاسی کشور ؛ و جلوگیری از تنش هائی که ممکن بود ؛ در صورت بروز ؛ به ملتهب شدن فضای سیاسی کشور  ؛ در مقاطع مختلف بیانجامد ؛ نقش اساسی و تاثیر گذاری داشت ؛ این دو چهره آمده بودند تا انقلاب را  از خطر حتمی نجات بخشند .
 چرا که دولت دروغ و تزویر ؛ چهار سال ؛ بسان آفتی گزنده ؛ به جان این انقلاب افتاده بود ؛ و هم چون غده ای سرطانی ؛ در حال فاسد نمودن تمامی اجزای پیکره این نظام بود ؛ خطری که توسط دلسوزان واقعی انقلاب و نظام ؛ از همان روزهای آغازین سال 84 احساس گردید ؛ اما متاسفانه عده ای که منافع خویش را ؛ در استقرار آن دولت دیده بودند ؛ در انتخابات  چهار سال گذشته نیز ؛ با انواع روش های غیر اخلاقی و تخریب های سازماندهی شده نسبت به کاندیداهای رقیب ؛ سر انجام با انواع ترفندهای ناجوانمردانه ؛ موفق به کسب کرسی ریاست جمهوری گردیده بودند.
 این عده که سازماندهی تشکیلات خود را پس از دوم خرداد سال 76 آغاز نموده بودند ؛ پس از شکست غیر منتظره از اصلاح طلبان در سال 76 ؛ وقتی که دریافتند بسیاری از ناظران شورای نگهبان ؛ اعضای بسیج ؛ و بسیاری از افراد شاغل در سازمان های منتسب به بیت رهبری و جریان اصولگرا ؛ رای خود را به کاندیدای رقیب یعنی آقای خاتمی داده اند ؛ پس از گذشت چند ماه ؛ و هوشیار شدن از اغمائی که تا مدت ها  آنان را فرگرفته بود ؛ اقدام به سازماندهی پادگانی و تصفیه عناصر غیر خودی نمودند ؛ و در یک کارتشکیلاتی و  سازماندهی شده دقیق و خزنده ؛ ظرف مدت شش سال ؛ در انتخابات شوراهای دوم ؛ از غفلت اصلاح طلبان و مشغول شدن آنان به رقابت های درون گروهی ؛ سوء استفاده نموده ؛ و با سازماندهی بخشی از نیروهای خود ؛ توانستند ؛ به پیروزی شکننده ای دست یابند ؛ و در انتخابات ریاست جمهوری سال 84 نیز ؛ با توجه به تعدد کاندیداها ؛ و عدم اجماع آنان  ؛ و تقسیم شدن آراء بین نامزدهای مختلف ؛ با سازماندهی نیروهای خود در سراسر کشور ؛ و با رائی شکننده در مرحله اول ؛ توانستند فرد مورد نظر خود را به عنوان یکی از دو کاندیدای پیروز ؛ مطرح سازند .
 و مرحله ی دوم که خود داستان تاسف باری است ؛ و نیاز به تحلیل جداگانه ای دارد ؛ اما در نهایت ؛ به دلائل مختلف ؛ فرد مورد نظر جریان حاکمیت و حزب پادگانی ؛ توانست پیروز کارزار نفس گیر انتخابات ریاست جمهوری سال 84 شود .
در این چهارسال ؛ جریان جدیدی که که با کمک جریان حاکمیت ؛ بر سکان ریاست جمهوری تکیه زده ؛ و تازه از گرد راه رسیده بود ؛ و بعضا بدون هیچ گونه تجربه مدیریتی ؛ توانسته بود ؛ به مهمترین مراکز سیاسی اقتصادی و مدیریتی کشور دست یابد ؛ با همکاری حزب پادگانی و تحت نفوذ بیت رهبری ؛ با شراکتی دوستانه ؛ بیشترین ضربه ها را به پیکره نظام وارد نمودند و ضمن در نظر گرفتن منافع گروهی و شخصی ؛ و بدون نظر گرفتن منافع و مصالح عمومی ؛ به دست آنان ؛ اقتصاد و تولید کشور به نابودی کشیده شد ؛ احزاب و سازمان های غیردولتی و مطبوعات محدود گردیدند ؛ فضای دورغ و چاپلوسی و ظاهر سازی تمامی دستگاه های کشور را فرا گرفت .
از طرفی دیگر بسیاری از نخبگان و فرهیختگان راه هجرت به دیار دیگر را در پیش گرفتند ؛ و بسیاری از مدیران و لایه های میانی و پائینی اجرائی کشور ؛ از کارهای دولتی و غیر دولتی کشور حذف ؛ و حتی دچار مشکلات معیشتی واقتصادی گردیدند ؛ و همه این امور با نام عدالت و بهره گیری از مقدسات انجام می شد.
پس از به وجود آمدن این اوضاع اسف بار و خطیر ؛ تمامی جریانات کشور احساس خطر جدی نمودند ؛ به گونه ای که شاید در کمتربرهه ای از تاریخ ؛ از منتها الیه جریان اصلاح طلب تا منتها الیه جریان اصولگرا ؛ از مدافعین سرسخت نظام تا مخالفین آن ؛ همه و همه ؛ در بی کفایتی دولت و خطری که کشور با آن روبرو بود ؛ هم نظر و هم ندا گردیدند .
سیاست خارجی کشور که در هشت سال دولت آقای خاتمی توانسته بود با تنش زدائی ؛ با کشورهای منطقه وجهان ؛ در دنیا اعتبار و آبروئی برای نظام اسلامی کسب نماید ؛ راه جنجال آفرینی را به جای عقلانیت و منطق در پیش گرفته بود ؛ چرا که وقتی این دولت فاقد عقلانیت و منطق بود ؛ بایستی خلا وجودی خود ؛ برای مطرح شدن در سطح بین المللی ؛ و تیتر اول اخبار جهان را به گونه ای دیگر جبران می نمود ؛ اگر خاتمی با گفتگوی تمدن ها و گفتمان منطق گرای خود ؛ همواره به عنوان خبر سازترین چهره در سطح بین المللی مطرح بود ؛ شخص بعدی در فقدان این امتیاز ؛ بایستی با جنجال آفرینی ؛ هنر نداشته ی خود را با جنجال آفرینی جبران ؛ و خود را به عنوان سرتیتر خبرهای دنیا ؛ این گونه تحمیل می نمود ؛ و دیدیم که ایران منطق گرا ؛ طی مدتی کوتاه ؛ چگونه به ایران تهدید کننده ؛ در انظار جهانیان و کشورهای منطقه تبدیل گردید.
در چنین شرائطی ؛ مهندس میرحسین موسوی ؛ که همواره از مطرح شدن به عنوان رئیس جمهور ؛ و حضور در راس امور اجرائی کشور ؛ پرهیز داشت ؛ و در سال 76 و سال 84 ؛ علیرغم اجماع عمومی فرهیختگان و نخبگان ؛ از حضور در صحنه انتخابات ریاست جمهوری خود داری ورزیده بود ؛ سال 88 با احساس خطر از وضعیت بحرانی که نظام به آن دچار شده بود ؛ با تکیه بر همان عهد سابق ؛ و با تاکید بر آرمان های امام و بازگشت به ارزش های اولیه و اصیل انقلاب ؛ با هدف همدلی و تجمیع میان تمامی نیروهای انقلاب ؛ به صحنه آمد ؛ و اکثریت قریب به اتفاق نیروهای اصلاح طلب و حتی بخش قابل توجهی از نیروهای اصولگرا ؛ از وی حمایت نمودند.
انتظار می رفت با پیروزی مهندس موسوی ؛ که عافیت طلبی و خوش نامی خود را در گرو این انتخابات ؛ به جهت حفظ نظام ؛ معامله نموده بود ؛ بتوان دوباره فضائی مناسب برای تثبیت پایه های نظام ؛ و باز گشت به راه اصیل امام و ارزش های اولیه انقلاب ؛ در پیش گرفت ؛ و امید به آینده را در دل مردم ایران ؛  که در این چهار سال از اذهان اکثریت آنان رخت بربسته بود ؛ دوباره زنده نمود .
شادابی ایام انتخابات ؛ و حضور یکپارچه اقشار مختلف ؛ در ایام تبلیغات ریاست جمهوری سال 88 و موج فراگیری که در تمامی استانها و شهرهای کشور ؛ در حمایت از نخست وزیر امام ؛ مشهود بود ؛ حاکی از زنده شدن این نورامید بود .
از مذهبی ترین و متدین ترین افراد ؛ از خانواده های شهدا ؛ رزمندگان دفاع مقدس ؛ هنرمندان ؛ نخبگان ؛ فرهیختگان ؛ تا خوش نام ترین  و خدمتگزارترین چهره های نظام  ؛ و اقشار مختلف مردم ؛ همه و همه ؛ به صورت خودجوش ؛ از این فرصت استقبال نموده و با شور و شوق فراوان ؛ آمدند تا حماسه ای دیگر بیافرینند ؛ و ضمن تثبیت پایه های نظام ؛ دوباره دولت منتخب و بر آمده از درون خود را ؛ در شکوفائی دوباره کشور یاری نمایند ؛
اما از آن جا که حاکمیت هرگز به دنبال شکوفائی کشور و حفظ ارزش های واقعی نبود ؛ و به چیزی جز منافع خویش نمی اندیشید ؛ با همکاری حزب پادگانی و نهادهای ذیربط اجرائی و نظارتی ؛ به گونه ای حساب شده ؛ بزرگترین تقلب تاریخ انتخابات های دنیا را رقم زد ؛ تا طلائی ترین فرصت را از خود بگیرد ؛ و نیز دستاوردهای سی ساله نظام ؛ اعم از مادی و معنوی ؛ و شخصیت های ممتاز آن در این سه دهه را ؛ به پای فردی معلوم الحال ذبح نماید ؛ معامله زیان باری که تاوان آن را در کمتر از دو سال ؛ با رویاروئی وی با رهبری ؛ و تا به امروز ؛ به عنوان خاری در گلو ؛ هم چنان پس می دهد .
آیا هزینه ای که حاکمیت بابت به قدرت رسانیدن احمدی نژاد ؛ و حذف موسوی و کروبی ؛ با از دست رفتن سرمایه های مادی ومعنوی سه دهه انقلاب ؛ و حراج رفتن آبروی نظام در داخل و خارج کشور ؛ پرداخت ؛ هزینه عاقلانه ای بود ؟ آیا اگر کمی تدبیر به خرج داده می شد و به جای جاه طلبی و منفعت طلبی ؛ منافع نظام و ملت در نظر گرفته می شد ؛ به سرنوشت این چنینی در داخل و خارج کشور ؛ مواجه می شد ؟ سرنوشتی که هنوز ادامه دارد ؛ و بایستی منتظر عواقب هولناک آن در آینده نیز باشد.

https://balatarin.com/permlink/2012/8/11/3115582

۱۳۹۱ خرداد ۱۱, پنجشنبه

بنام خدا
با احمدی نژاد چه باید کرد؟ آیا پس از اتمام ریاست جمهوری از قدرت کناره گیری می کند؟/ سید احمد شمس
پس از اعلام نتائج انتخابات ریاست جمهوری در سال 88 ؛ که هنوز اتحاد میان حامیان خامنه ای و احمدی نژاد گسسته نگردیده بود ؛ و همگی خود را دراین به اصطلاح پیروزی ؛ سهیم می دانستند ؛ و با مشارکت یکدیگر ، بزرگترین تقلب در تاریخ انتخابات های دنیا را رقم زدند ؛ زمزمه ای به گوش می رسید که : بایستی برای تغییر قانون اساسی تلاش نمود و از آن جا که احمدی نژاد فردی امتحان پس داده و ولایت پذیر است ؛ باید ریاست جمهوری را برای وی مادام العمر نمود ؛ این زمزمه در میان هادیان سیاسی در سپاه ؛ و محافل مختلف اصول گرایان ؛ تا مدت ها به گوش می رسید ؛ و به عنوان سندی راهبردی برای انتخابات بعدی ریاست جمهوری به شمار می رفت ؛ اما به یک باره این زمزمه با داستان خانه نشینی 11 روزه احمدی نژاد و آشکار شدن مقابله وی با خامنه ای ؛ به فراموشی سپرده شد ؛ و این بار که میان حامیان خامنه ای و احمدی نژاد ؛ انفکاکی جدی حاصل شده بود ؛ زمزمه ای از میان اردوگاه احمدی نژادیان شنیده شد که : بایستی به فکر پس از اتمام دوره ریاست جمهوری بود ؛ اطرافیان احمدی‌نژاد می‌دانند که بعد از سال 92 ؛ او هیچ جایگاهی در قدرت نداشته و به همین خاطر احساس خطر می‌کنند ؛ آنان احتمال می دهند برای برخی از نزدیکان وی پرونده قضایی ایجاد شده و پس از پایان دوره ریاست‌جمهوری ؛ به اتهامات مختلف ؛ قوه قضائیه ؛ آنها را بازداشت و محاکمه خواهد نمود ؛ به همین لحاظ یک دغدغه ؛ حفظ بخشی از قدرت ؛ و یک دغدغه ؛ حفاظت از اطرافیان احمدی نژاد ؛ به عنوان راهبرد اساسی این گروه مد نظر قرار گرفته است.
حامیان احمدی نژاد ؛ که سرنوشت اصلاح طلبان را پس از اتمام ریاست جمهوری خاتمی ؛ به چشم خود دیده اند ؛ و بعضا ؛ خود ؛ در خانه نشین کردن و برخوردهای تند و حذفی ؛ نسبت به آنان ؛ و بیرون راندنشان از ساختار قدرت ؛ سهیم بوده اند ؛ آن سرنوشت را آینه تمام نمای آینده ی خود ؛ پس از سال 1392 ؛ دیده ؛ و از هم اکنون ؛ به فکر چاره جوئی ؛ پس از اتمام ریاست جمهوری احمدی نژاد ؛ بر آمده اند .
شنیده ها حاکی از آن است که در میان حامیان احمدی نژاد ؛ بدین منظور ؛ تقسیم کار جدی صورت گرفته ؛ وبرای حفظ قدرت و جلوگیری از به وجود آمدن سرنوشتی تلخ در آینده ؛ همزمان ؛ چند پروژه ؛ در دستور کار قرار گرفته است .
در وهله اول ؛ تلاش فراوانی به منظور افزایش توان مالی و اقتصادی بدنه اصلی حامیان احمدی نژاد ؛ صورت پذیرفته ؛ که شاید اختلاس سه هزار میلیاردی را بتوان به عنوان بخشی از این پروژه ؛ عنوان نمود ؛ هم چنین تصاحب کارخانجات و صنایع دولتی به اسم خصوصی سازی به ثمن بخس ؛ ایجاد شرکت های متعدد در داخل و خارج کشور ؛ دست اندازی به مراکز نفتی و مراکز خاص تجاری ؛ و نیز واردات کالاهای خاص ؛ و..... ؛ از جمله تلاش های صورت گرفته در این زمینه بوده است .
از سوی دیگر ؛ جمع آوری اطلاعات و اخبار از تخلفات اعضای بیت رهبری ؛ و حامیان و اطرافیان خامنه ای ؛ تخلفات اقتصادی سپاه ؛ و هر سندی که بتواند به عنوان برگ برنده ای در دست تیم احمدی نژاد ؛ برای مقابله با برخورد سیستم قضائی و امنیتی با نزدیکان احمدی نژاد قرار گیرد ؛ نیز از جمله اقدامات همزمان این باند ؛ به شمار می آید ؛ اشاره احمدی نژاد ؛ به تخلفات میلیاردی مجتبی خامنه ای ؛ در ملاقات با محسنی اژه ای ؛ که به منظور مجاب نمودن وی جهت برکناری مشائی ؛ و تاکید احمدی نژاد بر رسیدگی همزمان به تخلفات هر دو پرونده ؛ از جمله موادی است که تا کنون حامیان احمدی نژاد توانسته اند ؛ به صورت مستند و قوی ؛ از شرکای سابق خود به دست آورند.
اقدام دیگر باند احمدی نژاد ؛ تلاش در جهت حفظ حامیان خود در لایه های مختلف جامعه و حفظ بدنه ای است که تا کنون ؛ به اتکای آنان توانسته اند در این چند ساله ؛ از جمله در سفرهای استانی ؛ تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری ؛ و بزنگاه های خاص ؛ به عنوان سیاهی لشکر یا مدافعان خود ؛ از آنان بهره گیرند ؛ هرچند دولت احمدی نژاد ؛ نسبت به تمامی حامیان خود ؛ از جمله اعضای ستادهای انتخاباتی ؛ بیشنرین پشتیبانی و حمایت را انجام داده ؛ اما از هم اکنون نیز ؛ به فکر ایجاد راهکار مطمئنی جهت ارتزاق مناسب آنان ؛ پس از اتمام دوره ریاست جمهوری است ؛ تا در بزنگاه ها ؛ هم چنان ؛ از حضور آنان در مقابله با حامیان خامنه ای ؛ و سایر مخالفان خود ؛ و هم چنین جلب حمایت به نفع خود ؛ بهره گیری مناسب را بنماید ؛ غفلتی که اصلاح طلبان ؛ پس از اتمام دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی ؛ نسبت به حامیان خود داشتند ؛ و آنان را در گرفتاریهای مالی و معیشتی رها کردند ؛ اما امروز حامیان احمدی نژاد ؛ که خود ؛ در به وجود آوردن این وضعیت برای بدنه ی حامی اصلاح طلبان نقش داشتند ؛ برای جلوگیری از تکرار این وضعیت برای حامیان خود ؛ پس از اتمام دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد ؛ چاره جوئی هائی نموده اند .
به موازات این تلاش ها ؛ ائتلاف با هر گروه سیاسی که بتواند در مقابله با حامیان خامنه ای ؛ باند احمدی نژاد را یاری دهد ؛ نیز از جمله اقداماتی است که در دستور کار این جریان قرار گرفته است ؛ حامیان احمدی نژاد ؛ دو سال آخر ریاست جمهوری وی را بی شباهت به دوران پایانی ریاست جمهوری خاتمی نمی دانند ؛ در تحلیل آنان ؛ خاتمی مورد حمله روزنامه کیهان ؛ سپاه ؛ ائمه جمعه ؛ خبرگزاری فارس ؛ انصار حزب الله ؛ بسیج ؛ مداحان حکومتی و حامیان خاص رهبری واقع می شد ؛ و امروز هم احمدی نژاد ؛ به همان شیوه و توسط همان افراد مورد تاخت و تاز قرار می گیرد ؛ در استراتژی آنان ؛ حتی امکان ائتلاف با اصلاح طلبان ؛ ؛ در صورت پذیرش از سوی آنان ؛ وجود دارد ؛ تا بتوانند با اتحاد یکدیگر ؛ بر علیه رهبری ؛ دست به اقدامی جدی بزنند .
احمدی نژاد در ماه های اخیر ؛ همواره تلاش نموده ؛ وزن سیاسی خود را به رخ رهبری و حامیان وی بکشد ؛ و در جاهائی که توانسته با مقابله با آنان ؛ حرف خود را به کرسی بنشاند ؛ از هر گونه اقدامی در این مسیر دریغ نورزیده ؛ که از جمله آخرین نمونه های آن ؛ می توان تلاش برای جلوگیری از ریاست حدا عادل بر مجلس نهم ؛ و همکاری با علی لاریجانی ؛ علیرغم داشتن اختلاف با وی ؛ می باشد ؛
نزدیکی به هاشمی رفسنجانی ؛ و حضور در جلسات مجمع تشخیص مصلحت نظام ؛ و توافقات پشت پرده میان حامیان احمدی نژاد و هاشمی رفسنجانی ؛ به منظور ایجاد ائتلاف پولادین مقابل رهبری ؛ از جمله توافق بر سر ریاست لاریجانی در مجلس نهم و جلوگیری از ریاست حدا عادل ؛ نیز از دیگر علائمی است که موید این راهبرد اتخاذ شده از سوی حامیان احمدی نژاد می باشد.
با توجه به آن چه که در سطور بالا ؛ بدان اشاره ؛ و تحلیل نمودم ؛ می توان مطالب نوشته شده را با ذکر کلامی از آقای دکتر صادق زیبا کلام چنین نتیجه گیری نمود که : محمود احمدی نژاد از قدرت کنار نمی رود ؛ و به همین خاطر برای حفظ بخشی از این قدرت برنامه ریزی دارد ؛ او برای حفظ قدرت بعد از این دوره تلاش خواهد کرد به کسی نزدیک شود که پیروز احتمالی انتخابات آینده است و از او حمایت می کند ؛ یا بیرون از قوه مجریه سعی می‌کند برای خود بخشی از قدرت را حفظ کند.

اما به راستی با احمدی نژاد چه باید کرد ؟ آیا در صورت بقای نظام با شکل فعلی ؛ راهکاری برای حذف وی از ساختار قدرت وجود دارد ؟ یا وجود او برای مقابله با رهبری و ساختار کنونی قدرت مناسب است ؟ و یا بایستی به فکر تغییر نظام و اصلاح اساسی در تمامی بدنه ی فعلی آن ؛ از جمله احمدی نژاد ؛ به عنوان یک غده سرطانی بود ؟
نگارنده معتقد است پدیده احمدی نژاد با نفوذ در ساختارهای مختلف نظام ؛ حتی در درون بیت رهبری ؛ توانسته ؛ خود را آن چنان آمیخته با لایه های قدرت نماید ؛ که سال های سال امکان انفکاک وی از این سیستم وجود نخواهد داشت.



http://www.khodnevis.org/index.php?news=18175

http://www.insideiran.org/featured/ahmadinejad-plots-life-after-presidency/#.T8ZrN2Dw1kA.facebook

۱۳۹۱ فروردین ۱۸, جمعه

مصاحبه با وب سایت اینساید ایران ؛ بخش دوم

آیا امکان این وجود دارد که دولت و یا ارتش آمریکا خامنه ای را دور بزند و مستقیما با سپاه مذاکره کند، همانطور که این کار را با ارتش مصر قبل از سقوط مبارک کرد؟ 


طیف حاکم در سپاه دارای تفکرات مختلف ومتعدد می باشند ؛ تصور می نمایم آنچه که امروز توسط برخی از فرماندهان سپاه ؛ تحت عنوان حمایت از ولایت عنوان می شود ؛ دارای عمق و ریشه جدی نبوده ؛ بلکه ریشه در منافع شخصی و اقتصادی ؛ به خصوص به منظور حضور در هرم قدرت دارد ؛ و شاید حتی در صورت بروز مشکلات جدی ؛ این حمایت های دو آتشه ؛ فروکش نموده و در صورت تهدید منافع ؛حتی به مقابله با رهبری بیانجامد ؛ عملکرد محمود احمدی نژاد ؛ در سال های اخیر و تقابل با خامنه ای ؛ به دلیل تضاد منافع ؛ آئینه تمام نمائی از رفتار سایرین در سپاه ؛ در آینده ؛ درصورت بروز مشکلات ؛ می تواند باشد ؛ همان گونه که محمد نوری زاد در یکی از نامه های خود به خامنه ای تصریح نمود : در آن زمان که سیستم کشور دچار تغییر احتمالی گردد ؛ امثال حسین شریعتمداری و برخی از فرماندهان سپاه ؛ از نخستین افرادی خواهند بود که بر علیه شما لب به اعتراف خواهند گشود.
در میان فرماندهان سپاه تعداد قابل توجهی طرفدار آقای هاشمی رفسنجانی می باشند ؛ که در صورت تقابل جدی میان خامنه ای و هاشمی ؛ حتما حمایت خود را از هاشمی اعلام خواهند نمود ؛ سردارانی چون علی فضلی ؛ مرتضی قربانی ؛ غلامرضا جعفری ؛ و در گذشته اشخاصی چون احمد کاظمی که گفته می شود حتی مقلد آیة الله منتظری بوده است ؛ افراد معترضی هستند که به دلائل گوناگون امکان بروز دیدگاه های اصلی خود را تا کنون نداشته اند ؛ اما در صورت بروز شرایط خاص ؛ هم چون سردار علائی قطعا حامی ولایت نخواهند بود ؛ بدنه سپاه را نیز هرگز نمی توان تافته جدا بافته ای از توده مردم دانست ؛ بلکه دقیقا همان تفکرات و دیدگاه هائی که در عموم افراد جامعه وجود دارد ؛ می توان دقیقا آن ها را در بدنه سپاه جستجو نمود ؛ ورود به عرصه های اقتصادی ؛ روحیه عافیت طلبی و فاصله گرفتن شدید از دوران جنگ و روحیات ایثارگرانه و شهادت طلبانه ؛ نیز از نکاتی است که باید به شدت مورد توجه قرار داد ؛ فرزندان بسیاری از فرمانهان ارشد و سرشناس سپاه , امروز از مخالفان اصلی نظام بوده و حتی تیپ ظاهری آنان هرگز با پدرانشان سنخیت ندارد ؛پوشیدن لباس های غربی ؛ موهای فشن ؛ در میان فرزندان دختر و پسر فرماندهان عالیرتبه سپاه امری شایع است ؛ در انتخابات دهم ریاست جمهوری ؛ در شهرک شهید محلاتی در شمال تهران که متعلق به سپاه و اطلاعات می باشد ؛ فرزندان سپاهیان با تجمعاتی به نفع مهندس میر حسین موسوی و بر علیه احمدی نژاد ؛ کاملا همسو با توده مردم ؛ تعجب همگان را برانگیختند ؛ تمامی این موارد یاد شده ؛ به اضافه حضور سپاه ؛ به خصوص در هشت ساله اخیر در راس هرم قدرت ؛ و ورود به عرصه های سیاسی ؛ نکته ای که همواره آیة الله خمینی ؛ حتی در وصیت نامه خود ؛ سپاه را از ورود به آن به شدت بر حذر می داشت ؛ می تواند این واقعیت انکار ناپذیر را در اذهان تقویت نماید ؛ که سپاه آن چنان هم مطیع و فرمانبردار مطلق ولایت نیست ؛ از طرفی روحیه شدید تقابل با روحانیت ؛ و احساس عدم نیاز و استغناء از روحانیت ؛ نکته ای است که از ابتدای تشکیل سپاه وجود داشته است ؛ به تعبیر برخی از روحانیون سپاهی ها خود را مجتهد قلمداد می نمایند ؛ و احساس نیاز به روحانیت ندارند ؛حتی آیة الله مدنی در ابتدای پیروزی انقلاب ؛ ان هنگام که با نیروهای سپاه حشر و نشر داشت ؛ در پاسخ به اعتراض برخی که چرا این قدر در سپاه رفت و آمد می نماید ؛ اظهار داشته بود : من توانسته ام تعدادی مجتهد را به مقلد تبدیل نمایم ؛ امروزه نیز این روحیه دقیقا در سپاه وجود دارد ؛ در هر یگان نظامی ؛ در کنار فرماندهی ؛ مرکزی تحت عنوان نمایندگی ولی فقیه ؛ وجود دارد ؛ که کار نظارت بر عملکرد فرماندهی و نیز پرسنل تحت امر و نیز رسیدگی به امور دینی و مذهبی آنان را بر عهده دارد ؛ اما معمولا فرماندهان یگان ها ؛ رابطه خوبی با مسئولان این مراکز که روحانی هستند ندارند ؛ روحیه تقابل و حذف روحانیت از عرصه های اجرائی ؛ در بدنه این مجموعه ؛ آن چنان قوی است که پس از ورود برخی از آن ها در دولت نهم و دهم ؛ در عرصه سیاسی نیز خود را بروز داده است ؛ و بسیاری از سپاهیان قبلی که امروزه وزیر ؛ استاندار ؛ فرماندار ؛ مدیر کل و...... شده اند ؛ از حضور روحانیت در عرصه های اجرائی به شدت ممانعت به عمل می آورند ؛ تا آن جا که سید احمد خاتمی ؛ خطر این افراد را در تقابل با روحانیت از مشارکتی ها و دوم خردادی ها خطرناک تر خوانده است ؛ نامه محرمانه ای نیز که به تازگی از سوی هاشمی رفسنجانی خطاب به خامنه ای منتشر شد قابل توجه است ؛ وی در این نامه از وجود برخی عوامل جاسوس در سپاه ؛ که برای دستگاه های اطلاعاتی خارجی فعالیت می نمایند پرده برداشت ؛ در نامه وی تاکید شده نقشه و راهبرد بسیاری از سلاح های جدید پبش از آن که نهائی شود ؛ و به مرحله اجرا در آید ؛ سر از مراکز جاسوسی و پنتاگون در می آورد ؛ وی به کهنه بودن و ناکار آمدی سلاح هایی که از آن به عنوان سلاح های دوربرد و بازدارنده در مقابل حمله احتمالی خارجی توسط رسانه های جمهوری اسلامی یاد می شود اشاره داشته و تاکید می نماید کاربرد این سلاح ها فقط در رزمایش ها و مانورها بوده و در جنگ واقعی هیچ گونه کاربرد و کارائی ندارد ؛ تمامی موارد یاد شده ؛ این نکته را در اذهان تقویت می نماید که سپاه ممکن است ؛ تحت شرائطی آمادگی مذاکره مستقیم با دولت یا ارتش آمریکا را به منظور به کنترل در آوردن کشور به نفع خود ؛ و حتی دور زدن خامنه ای را داشته باشد .


سپاه چه نقشی در انتخابات آینده مجلس بازی خواهد کرد؟ آیا آنان از گروه سیاسی خاصی را حمایت می کنند؟

در ابتدای پیروزی انقلاب که بسیاری از مبارزان دوره رژیم سابق در سپاه عضویت یافتند ؛ هم زمان در برخی احزاب سیاسی نیز عضویت یافتند ؛ این مسئله از همان ابتدا مورد مخالفت آیة الله خمینی واقع شد ؛ و ایشان به این افراد توصیه نمودند بین فعالیت در سپاه و فعالیت سیاسی یک کدام را برگزینند ؛ و همواره این توصیه توسط ایشان حتی در وصیت نامه ایشان مشهود است که سپاه ونیروهای مسلح را برای همیشه حتی بعد از خود از ورود به فعالیت های سیاسی و انتخاباتی منع نموده اند ؛ این رویه تا سال ها پس از درگذشت ایشان در زمان رهبری خامنه ای وجود داشت ؛ تا آن که در انتخابات مجلس پنجم به صورت محدود و در انتخابات ریاست جمهوری هشتم همزمان با کاندیداتوری آقای سید محمد خاتمی به صورت جدی ؛ و با صدور بخشنامه ؛ سپاهیان به فعالیت سیاسی و انتخاباتی ؛ به نفع کاندیدای خاص فرخوانده شدند ؛ در آن زمان آن چنان هسته های بسیج به شکل امروزی شکل نگرفته بود ؛ حتی من خود در آن سال ها یعنی سال های 76 تا 78 شاهد حضور طیف وسیعی از نیروهای دوم خردادی در بدنه بسیج بودم ؛ پس از دستگیری شهردار تهران و به دست آمدن الگو و دستور العمل حزب کارگزاران سازندگی ؛ در فعالیت های سیاسی و انتخاباتی ؛ به صورت شاخه ای ؛ صنفی ؛ شهری ؛ روستایی ؛ با استفاده از این الگو ؛ سپاه از این سال ها شروع به یارگیری با جهت گیری خاص نمود ؛ و افراد غیر هم فکر را از میان بسیجیان تصفیه نمود ؛ و یا با تطمیع مالی و سایر امتیازات آنان را به سوی خود جذب نمود ؛ در تمامی این سال ها فعالان سیاسی دوم خردادی از این اتفاقاتی که در حال وقوع بود بی اطلاع بودند ، حال آن که یک حزب پادگانی در حال شکل گیری بود ؛ انتخابات شوراهای دوم ؛ و ریاست جمهوری نهم ؛ و تغییر کاندیدای مورد حمایت سپاه از قالیباف به احمدی نژاد در آخرین روزهای تبلیغات ؛ که احمدی نژاد را از ته جدول به نفر دوم و در مرحله دوم به نفر پیروز انتخابات تبدیل کرد ؛ کارکرد این حزب پادگانی را نمایان تر کرد ؛ امروز چیزی در حدود ده میلیون نفر بسیجی ؛ با امکانات تمام ؛ در اختیار سپاه هستند ؛ که در انتخابات ها ؛ سرکوب شورش ها ؛ سفرهای استانی احمدی نژاد و خامنه ای باد اتوبوس از این استان به آن استان جابجا می شوند ؛ که از این تعداد پنج میلیون نفر همیشه پا به کار و آماده به فعالیت هستند ؛ جمعیتی که با مشاهده آنان در راهپیمائی ها ؛ با اتوبوس هائی که از این نقطه به آن نقطه منتقل می شوند ؛ این گونه توسط رسانه های داخلی به همگان القاء می شود که تمامی مردم ایران یک پارچه به خیابان ها ریخته اند ؛ جمعیتی که بیش از پنج میلیون نیست ؛ و در صورت قطع امکانات و امتیازات بسیاری از آنان وفادار به سیستم نبوده و هرگز ؛ به این گونه فعالیت ها ادامه نخواهند داد ؛ طبعا سپاه در این انتخابات نیز تمایل دارد ؛ هم چون انتخابات های پیشین افراد مد نظر خود را درون مجلس بفرستد ؛ اما مشخص نیست که با توجه به تعدد لیست ها و پراکندگی نیروهای اصولگرا که تاثیر خود را در قشر حاکم در سپاه نیز گذاشته ؛ کدام لیست مقبول سپاه خواهد بود.



http://www.insideiran.org/news/qa-with-former-member-of-irgc-guards-could-negotiate-with-u-s-and-turn-against-khamenei-in-a-crisis/#.T1ZwzvV2sso.facebook