درقسمت قبل به تنها چند نمونه از ناسپاسیها و قدرناشناسیهای آقای خامنهای درحق کسانیکه به وی لطف و محبتهای فراوانی نموده و پاسخی غیرازآن دریافت داشتند اشاره گردید، دراین قسمت با توجه به انتخابات پیش روی هیات رئیسه مجلس خبرگان و به نوعی ارتباط داشتن آن با مبحث قسمت قبلی، به موضوع آقای هاشمی رفسنجانی پرداخته میشود؛ شخصی که بدون تردید بزرگترین حق را برگردن آقای خامنهای پیش و به خصوص پس از پیروزی انقلاب درمقاطع مختلف تاریخی داشته و در رسیدن او به جایگاههای مختلف بالاخص«رهبری» بیشترین نقش را ایفا نموده، اما درمقابل…
از آنجا که رسالت مجلس خبرگان نظارت برعملکرد رهبری و نیز بررسی وجود و بقای شروط رهبری میباشد، علیرغم آنکه انتخابات مجلس خبرگان پس از رهبری آقای خامنهای هیچگاه آزادانه برگزار نشده و با اعمال نظارتهای فراقانونی شورای نگهبان افرادی کاملا دستچین شده و بعضا با انتخاباتی کاملا غیررقابتی و دربرخی ازاستانها تنها با وجود یک کاندیدا وارد این مجلس شدهاند اما درعین حال نیزفضای کنونی مجلس خبرگان و تمایل درونی اعضای آن کاملا متفاوت با خواست اقتدارگرایان میباشد که دلیل آن رای به ریاست آقای هاشمی در دونوبت درمقابل آقایان جنتی و محمد یزدی میباشد با وجود آنکه به خصوص درنوبت اول افرادی چون آقایان سیداحمد خاتمی، صادق لاریجانی، کعبی و… با هزینههای فراوان از بیتالمال و سفرهای متعدد استانی و دیدار با اعضای این مجلس ضمن تخریب گسترده آقای هاشمی، اعضاء را ترغیب به رای دادن به رقیب آقای هاشمی نموده بودند که علیرغم این تلاشها درهر دونوبت برتری آقای هاشمی رقم خورد واگرتمایل شخص آقای هاشمی درمراحل بعدی برعدم کاندیداتوری نبود، بدون شک این ریاست تداوم مییافت. هرچند رویه واقعی این نهاد با آنچه گفته شد قابل ارزیابی است اما درمذاکرات خصوصی اعضای این مجلس با افراد مورد اعتماد – که بعضا شخصا شاهد برخی از آنها بوده ام – تمایلات واقعی و نوع نگاه ایشان به مسائل گوناگون ازجمله احساس ضرورت درخصوص نظارت برعملکرد شخص رهبر و زیرمجموعههای آن، حمایت ازاعتراضهای مردمی سالهای اخیر، و مخالفت با روند جاری حاکم بر مراکز قدرت بهدست خواهد آمد اما متاسفانه به دلیل انتصابی بودن بیش از پنجاه نفرازاین اعضاء از سوی رهبری درمسئولیتهای مختلف کشوری و استانی و نیز اعمال فشار و کنترل شدید از سوی مراکز ذیربط درمواقع خاص، شاهد رویهای متفاوت با تمایل درونی اعضای مجلس هستیم که امید است درانتخابات هیات رئیسه اخیر بدون تسلیم پذیری ازسوی مراکز خاص وظیفه شرعی و قانونی و رضای الهی مدنظر اعضای محترم مجلس خبرگان قرار گیرد و نیز درمراحل بعد با توجه به آنچه که درادامه این نوشتار میآید وجود شروط رهبری درآقای خامنهای و همچنین نظارت برعملکرد وی در دستور کار این مجلس قرار گیرد.
نسل جوان و متدین امروز کشورازآنجا که با بازنمودن چشم خود، آقای خامنهای را درجایگاه رهبری و جانشینی امام و آقای هاشمی را درجایگاه رئیس جمهور و سپس رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام با حکم رهبری مشاهده کرده و نظر به تبلیغات گسترده حاکمیت در زمینه مرجعیت و جایگاه ویژه رهبری ! طبیعی است که جایگاه و قداست ویژهای را برای آقای خامنهای احساس نماید و همچنین وی را برتر از آقای هاشمی بداند درحالیکه کسانی که اوائل انقلاب و ابتدای دهه شصت را به یاد دارند به خاطر میآورند که چه درافکارعمومی و چه در نزد امام و سایرمسئولان کشور، کدامیک نسبت به دیگری برتری داشتند و نبض امورکشور و تصمیم گیریهای مهم عمدتا توسط کدامیک از این دوصورت میگرفت. درمجموع مقبولیت و محبوبیت عمومی آقای هاشمی بیشتر بود یا آقای خامنهای؟
ازهمه عزیزان خواهشمندم بدون هرگونه حب و بغض و صرفا برای کشف حقیقت و نهایتا عمل به تکلیف شرعی، آنچنانکه مرضی خداوند متعال درانتخاب راه و مسیرشان باشد این نوشتار را مورد مطالعه و دقت نظر قرار دهند تا شاید اگر تا به امروز در باورهای خود صرفا با تبلیغات گسترده ی موجود به نتیجهای خاص دست یافته بودند اینک با کنکاش و دقت بیشتر به آن باورها نگریسته و ضمن تحلیل آنچه در ادامه میآید به نتیجه گیری درخصوص پافشاری بر باورهای قبلی و یا تجدیدنظر درمورد آن دست یابند.
این نوشتار بدون تلاش درجهت بزرگنمائی شخصیت آقای هاشمی و نیز پرهیز از پنهان نمودن اشتباهات ایشان درمقاطع مختلف انقلاب، صرفا درابتدا به مقایسه آقای هاشمی و آقای خامنهای ازجهات گوناگون پرداخته و سپس دلایل رویارویی نهان و آشکارآقای خامنهای با آقای هاشمی را در ده ساله اخیر مورد ارزیابی قرارخواهد داد.
مقایسه آقای هاشمی و آقای خامنهای
* بعدعلمی
پیش از ورود به این بحث، ذکر یک مقدمه برای روشن شدن اذهان دوستان عزیز لازم به این توضیح است که برای رسیدن به اجتهاد حضورمنسجم و پیدرپی در دروس مختلف حوزوی و استفاده ازمحضر اساتید مختلف امری ضروری است. از آنجا که ابواب فقهی بسیارگسترده است، طبیعتا چه امکان تحصیل و چه امکان تدریس تمامی ابواب آن از ابتدا تا انتها میسر نمیباشد هرچند نقل شده که مرحوم آیه الله العظمی خوئی به دلیل مداومت، موفق به تدریس تمامی ابواب فقه درچند دهه متوالی شدند اما این امکان به طورمعمول قابل حصول نمی باشد. لذا براساس دیدگاه اکثرعلما معیارسنجش و قوت علمی افراد به میزان حضور آنان درمباحث خارج اصول و درک محضراساتید مبرز این فن درحوزههای علمیه بستگی دارد. بنابراین تخصص درعلم اصول و رسیدن به قوه استباط مباحث و صاحبنظر شدن درآن کفایت از اجتهاد نموده و اگرچه با توجه به گستردگی ابواب فقهی امکان بهره گیری تمامی ابواب آن میسورنمیباشد، ازآنجا که با تخصص و استنباط مسائل دراصول، منهج و طریق اصلی اجتهاد حاصل شده میتوان با بهره گیری ازتخصص واستنباط درعلم اصول و سایر روشهای اجتهادی، امکان استنباط سایرابواب فقهی را که فرصت حضور در دروس و استفاده ازمحضراساتید حاصل نشده را با ممارست و تحقیق شخصی به دست آورد.
با نگاهی کوتاه به زندگینامه آقای هاشمی و بررسی سوابق تحصیلات علمی ایشان به حضورمداوم و مستمراو از ابتدای مقطع ادبیات تا مقطع خارج فقه و اصول پی میبریم؛ حضور و بهرهگیری یک دوره و نیم خارج اصول تنها ازمحضرامام خمینی وعلاوه برآن استفاده از دروس خارج فقه و اصول حضرات آیات بروجردی، محقق داماد، گلپایگانی، نجفی مرعشی، شریعتمداری و منتظری دلالت برکفایت دستیابی ایشان به قوه استنباط مسائل شرعی و رسیدن به مرحله اجتهاد را دارد. هرچند به دلیل عدم مداومت ایشان درسالهای بعد درحوزه علمیه و ممحض نبودن کامل وی درمباحث فقهی واصولی و سپس درگیرشدن با مسائل مبارزات و پس از پیروزی انقلاب حضورمستمر درمسئولیتهای مهم اجرائی، نمیتوان از ایشان انتظار افتاء و یا نظایر آن را داشت، اما سوابق تحصیلی وی کفایت ازحضور او درمجلس خبرگان و نیز جایگاه ریاست آن و همچنین سایر مراکزی را مینماید که قانون اساسی قرارگرفتن درآن جایگاهها را منوط به شرط اجتهاد کرده است، که دراینصورت وی حتی شروط لازم برای قرارگرفتن درجایگاه رهبری را خواهد داشت، که موید این نکته نامه خانم دکتر زهرا مصطفوی فرزند امام خمینی میباشد که امام ایشان را شایسته رهبری می دانستهاند.
اما درمقابل، حضورآقای خامنهای در دروس حوزوی کاملا پراکنده وغیرمنسجم بوده وهرگزازحاصل این حضورها، یک دوره کامل بهره گیری ازخارج اصول درمحضراساتید استخراج نمیشود.
در زندگینامه ثبت شده درپایگاه اطلاع رسانی ایشان نوشته شده که وی ازهجده سالگی درمشهد خارج فقه و اصول را نزد مرجع بزرگ آیتالله العظمی میلانی شروع کرده بود(که با توجه به سال تولد ایشان یعنی سال ۱۳۱۸ هجده سالگی ایشان درسال ۱۳۳۶ بوده است) اما درادامه همین زندگینامه نوشته شده که درسال ۱۳۳۶(یعنی همان سالیکه به تازگی درس خود را نزد آیتالله العظمی میلانی شروع کرده بود) به قصد زیارت عتبات عالیات عازم نجف اشرف شده و ازمحضر برخی اساتید همچون حضرات آیات حکیم، شاهرودی و… بهره مند شده اما به دلیل عدم موافقت پدر به مشهد بازگشته و سال ۱۳۳۷ برای ادامه تحصیل به قم سفرنموده است. همانطورکه ملاحظه میفرمائید تمامی این بهره مندیها چه درمحضرآیتالله میلانی و چه درنجف با توجه به شروع درس خارج ازهجده سالگی همگی مجموعا بالغ بریکسال آنهم به صورت پراکنده و غیرمنسجم بوده است.
در زندگینامه ثبت شده درپایگاه اطلاع رسانی ایشان نوشته شده که وی ازهجده سالگی درمشهد خارج فقه و اصول را نزد مرجع بزرگ آیتالله العظمی میلانی شروع کرده بود(که با توجه به سال تولد ایشان یعنی سال ۱۳۱۸ هجده سالگی ایشان درسال ۱۳۳۶ بوده است) اما درادامه همین زندگینامه نوشته شده که درسال ۱۳۳۶(یعنی همان سالیکه به تازگی درس خود را نزد آیتالله العظمی میلانی شروع کرده بود) به قصد زیارت عتبات عالیات عازم نجف اشرف شده و ازمحضر برخی اساتید همچون حضرات آیات حکیم، شاهرودی و… بهره مند شده اما به دلیل عدم موافقت پدر به مشهد بازگشته و سال ۱۳۳۷ برای ادامه تحصیل به قم سفرنموده است. همانطورکه ملاحظه میفرمائید تمامی این بهره مندیها چه درمحضرآیتالله میلانی و چه درنجف با توجه به شروع درس خارج ازهجده سالگی همگی مجموعا بالغ بریکسال آنهم به صورت پراکنده و غیرمنسجم بوده است.
درادامه زندگینامه ایشان به تحصیلات حوزوی وی درقم پرداخته میشود که ازسال۱۳۳۷ تا۱۳۴۳ ازمحضرحضرات آیات بروجردی، امامخمینی، شیخ مرتضی حائری بهرهگیری نموده که مجموع این حضور هم بالغ برشش سال میشود و دراین مدت نیز یک دوره کامل خارج اصول از محضرامام خمینی و سایر بزرگان حاصل نخواهد شد.
درسال ۱۳۴۳ ایشان به مشهد بازگشته و ادعا میکند تا سال ۱۳۴۷ در درس آیتالله میلانی شرکت داشته است، هرچند درخصوص حضور وی دراین سالها در درس آیتالله میلانی تردید جدی وجود دارد(که درصورت لزوم به مستندات عدم حضور وی طی این سالها درمحضر آیتالله میلانی درآینده پرداخته خواهد شد) اما بر فرض صحت این ادعا، ذکراین نکته ضروری است که مرحوم آیتالله میلانی از ابتدای ورود به مشهد یعنی ازسال۱۳۳۳ به مدت ۱۳ سال به تدریس خارج اصول از ابتدای «اوامر و نواهی» تا اواخر«استصحاب» پرداختند که موفق به اتمام یک دوره کامل نشده و درسالهای پایانی عمر به دلیل مرجعیت و رتق و فتق امورمربوط به آن، فقط به تدریس خارج فقه پرداختند. لذا اگرکسی هم موفق به شرکت در درس آیتالله میلانی درتمامی این ۱۳ سال هم شده باشد، امکان گذراندن یک دوره کامل خارج اصول را نداشته، حال آنکه برفرض صحت حضور وی در درس آیتالله میلانی، تنها مدت چهارسال در درس خارج ایشان شرکت کرده است.
لذا اززندگینامه ادعایی ایشان درپایگاه اطلاع رسانی رهبری، یک دوره کامل بهرهگیری ازدرس خارج اصول استخراج نمیشود. بنابراین ازآنجا که ازشروط رهبری جامعه اسلامی، داشتن اجتهاد است
(تاییدیههای اخذ شده برای ایشان درسال ۱۳۷۳ پس از ارتحال آیتالله اراکی توسط عدهای خاص و با محذوریتهای اخلاقی و فشارهای خاص ازعلما اخذ شده که درمورد تک تک آنها روایتهای خاصی وجود درد که درصورت لزوم نحوه اخذ آنها درآینده بیان خواهد شد) و نظر به اهمیت جایگاه رهبری که با جان، مال و ناموس و آبروی مردم و مومنین درارتباط است لازم است که برای روشن شدن دقیق موضوع و بررسی وجود شرایط رهبری در وی، ایشان دقیقا مشخص نمایند که تمامی «ابواب اصول» را از«مبحث الفاظ تا اجتهاد و تقلید» را نزد چه اساتیدی و دقیقا درچه سالهایی گذراندهاند و برای اطمینان نام چند نفراز افراد حی شرکت کننده درآن دروس به عنوان هم مباحثهایهای ایشان نیزبیان شود، قطعا خبرگان دراین مقطع حساس تاریخی با توجه به عملکرد بحث برانگیز ایشان درسالهای اخیر، جهت بررسی عملکرد و نیز وجود و بقای شروط رهبری دروی مسئولیتی خطیر و تاریخی برعهده دارند.
http://sahamnews.org/2015/03/276424/
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر